فیک یونگی : زندگی درخشان پارت ۹
یونگی: لیا هوم ؟
مردع : آره
ات: یونگی ببخشید ولی لیا کیه ؟
یهو صدایی از پشت سر ات شنیده شد
لیا : منم هر*زه
ات: چی ؟ زنیکه هرزه خودتیو جدو آبادت
لیا : دختره هرزه که یهو موهای اتو کشید اتم یهو حمله کرد بهش و شروع کرد مشت زدن تو صورت لیا
یونگی با بدبختی اتو از لیا جدا کرد و با لحن عصبی طور گفت
یونگی : ات زود برو تو ماشین ( عصبی)
ات: اما
یونگی دهنتو ببند و گمشو تو ماشین ( داد)
اتم رفت و نشست تو ماشین یونگی به لیا کمک کرد بلند شه
یونگی : خوبی؟
لیا : هق هق نه اوپااا
یونگی : هرزه حالا فاز برندار کمکت کردم پاشی یک بار دیگه مزاحمتی واسه ات درست کنی میکشمت فهمیدی ؟ ( داد)
لیا : هق هق اره
یونگی هم رفت سوار ماشین شدو دید ات مچاله شده گوشه ماشین و داره گریه میکنه
یونگی : ۰۰۰
مردع : آره
ات: یونگی ببخشید ولی لیا کیه ؟
یهو صدایی از پشت سر ات شنیده شد
لیا : منم هر*زه
ات: چی ؟ زنیکه هرزه خودتیو جدو آبادت
لیا : دختره هرزه که یهو موهای اتو کشید اتم یهو حمله کرد بهش و شروع کرد مشت زدن تو صورت لیا
یونگی با بدبختی اتو از لیا جدا کرد و با لحن عصبی طور گفت
یونگی : ات زود برو تو ماشین ( عصبی)
ات: اما
یونگی دهنتو ببند و گمشو تو ماشین ( داد)
اتم رفت و نشست تو ماشین یونگی به لیا کمک کرد بلند شه
یونگی : خوبی؟
لیا : هق هق نه اوپااا
یونگی : هرزه حالا فاز برندار کمکت کردم پاشی یک بار دیگه مزاحمتی واسه ات درست کنی میکشمت فهمیدی ؟ ( داد)
لیا : هق هق اره
یونگی هم رفت سوار ماشین شدو دید ات مچاله شده گوشه ماشین و داره گریه میکنه
یونگی : ۰۰۰
۷.۲k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.