عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_اول
P¹⁹
صبح که از خواب پا شدم دیدم کوک هنوز بیدار نشده گذاشتم بخواب پا شدم
صبحانرو اماده کنم
بعد چند ساعت کوک رو بیدارم کردم
ا/ت: بانی چرا اینقدر دیر بیدار شدی؟
کوک: چاگیا فکر کنم مریض شدم!
ا/ت: چرا؟
کوک: نمیدونم!
ا/ت: حالا بیا صبحانه بخور
کوک: سرم درد میکنه، دست و پام میلرزه
ا/ت: عیبابا
کوک:.......
ا/ت: شاید ویتامین بدنت کمه بانی
کوک: نمیدونم
*کوک غش میکنه*
ا/ت: کوک کوککککککککککککککککک(با بوقض)
*کوک بعد به هوش میاد*
کوک: ا. ا. ا/ت
ا/ت: بله بانی
کوک: من حالم بده
ا/ت: 😪
کوک: م م میشه بریم دکتر؟
ا/ت: الان میریم، پاشو لباستو بپوش بریم
ویو ا/ت
رفتیم دکتر و واقعا کوک حالش بد بود
دکتره گفت که چیزی نیست یه سرما خوردگی سادس فقط یذره فشارش رفت بالا
ا/ت: مرسی، الان دارویی چیزی نداره؟
دکتر: چرا یه قرص سرما خوردگی و این چند روز بهش میوه و غذا زیاد بهش بدین
ا/ت: باشه حتما
ویو ا/ت
رفتم دارو های کوک و گرفتم و بعد رفتیم خونه لباسامونو عوض کردیم و رفتیم یه جا نشستیم و یه فیلم دیدیم که وسطای فیلم تهیونگ زد و درخواست داد....
#فصل_اول
P¹⁹
صبح که از خواب پا شدم دیدم کوک هنوز بیدار نشده گذاشتم بخواب پا شدم
صبحانرو اماده کنم
بعد چند ساعت کوک رو بیدارم کردم
ا/ت: بانی چرا اینقدر دیر بیدار شدی؟
کوک: چاگیا فکر کنم مریض شدم!
ا/ت: چرا؟
کوک: نمیدونم!
ا/ت: حالا بیا صبحانه بخور
کوک: سرم درد میکنه، دست و پام میلرزه
ا/ت: عیبابا
کوک:.......
ا/ت: شاید ویتامین بدنت کمه بانی
کوک: نمیدونم
*کوک غش میکنه*
ا/ت: کوک کوککککککککککککککککک(با بوقض)
*کوک بعد به هوش میاد*
کوک: ا. ا. ا/ت
ا/ت: بله بانی
کوک: من حالم بده
ا/ت: 😪
کوک: م م میشه بریم دکتر؟
ا/ت: الان میریم، پاشو لباستو بپوش بریم
ویو ا/ت
رفتیم دکتر و واقعا کوک حالش بد بود
دکتره گفت که چیزی نیست یه سرما خوردگی سادس فقط یذره فشارش رفت بالا
ا/ت: مرسی، الان دارویی چیزی نداره؟
دکتر: چرا یه قرص سرما خوردگی و این چند روز بهش میوه و غذا زیاد بهش بدین
ا/ت: باشه حتما
ویو ا/ت
رفتم دارو های کوک و گرفتم و بعد رفتیم خونه لباسامونو عوض کردیم و رفتیم یه جا نشستیم و یه فیلم دیدیم که وسطای فیلم تهیونگ زد و درخواست داد....
۴۶.۸k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.