مافیا ی جذاب من(بلکتن) پارت ۲
چند وقت پیش بیش از ۱۰۰ هزار کیلو گرم مخدر نفس شیطان از کشور خارج کردن. هنوز اطلاعات خاصی ازشون نداریم. ولی مطمئنم از پسش بر میای.
جنی: من تمام تلاشم رو میکنم که بتونم جلوی اتفاقات بد تر رو بگیرم. ممنونم از اعتمادتون.
تعظیم کردم و از اتاق خارج شدم.
جنی: وای خدای من. دوباره شروع شد.
رفتم توی اتاقم و پرونده رو باز کردم. اسم شخصی به نام کیم تهیونگ توجهم رو جلب کرد.
رفتم پیش سوجین که پشت کامپیوتر نشسته بود.
سوجین: افسر کیم مشکلی پیش اومده؟
جنی: سریع مشخصات کیم تهیونگ رو برام بیار.
سوجین: چشم همین الان.
یکم سرچ کرد. و بعد مشخصاتش رو برام آورد.
سوجین: کیم تهیونگ. با اسم وی رئیس باند مافیایی V هست.
جنی: از جرم هاش بگو.
سوجین: بله....قاچاق مواد مخدر. پرورش گیاه ماریجوانا. قتل.....
جنی: پس با یه قاتل طرفیم. *زیر لب*
جنی: باشه....ممنونم.
.
.
.
ساعت 22:00
☆
دیگه کارم تموم شده بود. وسایلم رو جمع کردم و از اداره اومدم بیرون. سوار ماشین شدم و رفتم خونه.
لباسم رو عوض کردم و نشستم روی مبل. که گوشیم زنگ خورد. به گوشیم نگاه کردم. خیلی تعجب کرده بودم. رزی زنگ زده بود. سریع جواب دادم.
[مکالمه ی رزی و جنی]
جنی: بهبه! ببین کی زنگ زده.
رزی: یه جوری میگی انگار سه ماهه بهت زنگ نزدم.
جنی: :|
رزی: خیلی خب. سه ماهه بهت زنگ نزدم.
جنی: حالا چی شد یادی از ما کردی؟
رزی: خواستم بگم فردا میخوام برم کلاب. باهام میای؟
جنی: برای چی میخوای باهات بیام؟
رزی: همین جوری. .....حالا....میگم کاری نداری؟ میتونی بیای؟
جنی: من تمام تلاشم رو میکنم که بتونم جلوی اتفاقات بد تر رو بگیرم. ممنونم از اعتمادتون.
تعظیم کردم و از اتاق خارج شدم.
جنی: وای خدای من. دوباره شروع شد.
رفتم توی اتاقم و پرونده رو باز کردم. اسم شخصی به نام کیم تهیونگ توجهم رو جلب کرد.
رفتم پیش سوجین که پشت کامپیوتر نشسته بود.
سوجین: افسر کیم مشکلی پیش اومده؟
جنی: سریع مشخصات کیم تهیونگ رو برام بیار.
سوجین: چشم همین الان.
یکم سرچ کرد. و بعد مشخصاتش رو برام آورد.
سوجین: کیم تهیونگ. با اسم وی رئیس باند مافیایی V هست.
جنی: از جرم هاش بگو.
سوجین: بله....قاچاق مواد مخدر. پرورش گیاه ماریجوانا. قتل.....
جنی: پس با یه قاتل طرفیم. *زیر لب*
جنی: باشه....ممنونم.
.
.
.
ساعت 22:00
☆
دیگه کارم تموم شده بود. وسایلم رو جمع کردم و از اداره اومدم بیرون. سوار ماشین شدم و رفتم خونه.
لباسم رو عوض کردم و نشستم روی مبل. که گوشیم زنگ خورد. به گوشیم نگاه کردم. خیلی تعجب کرده بودم. رزی زنگ زده بود. سریع جواب دادم.
[مکالمه ی رزی و جنی]
جنی: بهبه! ببین کی زنگ زده.
رزی: یه جوری میگی انگار سه ماهه بهت زنگ نزدم.
جنی: :|
رزی: خیلی خب. سه ماهه بهت زنگ نزدم.
جنی: حالا چی شد یادی از ما کردی؟
رزی: خواستم بگم فردا میخوام برم کلاب. باهام میای؟
جنی: برای چی میخوای باهات بیام؟
رزی: همین جوری. .....حالا....میگم کاری نداری؟ میتونی بیای؟
۷.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.