معجزه ی عشق پارت اخر بخش یک
جیمین:
واقعا داشتم میمیردم
شوگا:زنگ بزنید ۱۱۰ زود باشید
هممون بیرون اون خونه خرابه بودیم شبیه یه کارخونه ی بزرگ بود
جی هوپ:من زنگ زدم
جین:هووف تهیونگ واقعا دیوونس
جونگکوک:هی بچه ها....اونجارو
برگشتیم سمت جایی که جونگکوک گفته بود
جیسو:نه نه اتیش زده داره دود میاد بیرون
جنگکوک:این پلیس های لعنتی کجاااان؟
نامجون:گ..گفتن که بعد از پنج دقیقه میرسن
هرچی به در ضربه میزدیم باز نمیشد
جیمین:من ففط این تهیونگ رو گیر بیارم روزگارشو سیاه میکنم
جیسو یه گوشه نشسته بود.....داشت گریه میکرد....واقعا فراموشش کرده بودم....رفتم سمتش و بغلش کردم
جیمین:خواهر کوجولوی من چرا گریه میکنه؟
جیسو:داداش....تهیونگ واقعا خیلی خوبی در حقم کرده....اون نباید بمیره
جیمبن:خوشگلم نمیمیره مطمئن باش مطمئن باش.....جونگکوک
جونگکوک:بله
جیمین:لطفا بیا پیش جیسو
از اولشم میدونستم جونگکوک از جیسو خوشش اومده و بخاطر من چیزی نمیگه......میدونم که خوشبخت میشن.....
هممون کلافه بودیم که صدای اژیر پلیس اومد
دویدم سمت ماشینشون
شوگا:لطفا زود باشید اون تو هستن
جیمین:اتیش کشیده اونجا رو
پلیس:لطفا ارامشتون رو حفظ کنید
پلیسا رفتن سمت در و بعد از ۵ دقیقه در رو با ضربه ی بزرگ با کردن و همگی رفتن تو
جی هوپ میخواست بواشکی بره تو ولی نزاشتن
جین:یعنی میخوام خفشون کنم.....من باید اون چانگ رو بکشم....روانی
یه ربع گذشته بود اما هیچ خبری نبود وسطا اتش نشانی و اورژانس ام اومده بودن اصلا اینجا کاملا شلوغ بود
نامجون هم کلافه بود معلوم بود که بغض و عصبانیت رو داره
با دیدن تهیونگ دویدیم سمتش
**&^&***
تهیونگ:
چشام داشت بسته میشد که اخرین لحظه دیدم که در باز و شد و بعدش نفهمیدم چیشد
*&&^&**
شوگا:
با دیدن وضعیت تهیونگ عصبی شدن گذاشته بودنش ردی برانکارد و زخم دستش بدتر داشت خونریزی میکرد
دویدیم سمتش ولی بازم نزاشتن که نزدیکتر بریم
فقط یکیمون میتونست با تهیونگ بره
جیمین:من میرم
شوگا:تو بمون پیش خواهرت خودم میرم
نشستم توی امبولانس کنار تهیونگ
***&&&**
جیسو:
بعد از اینکه تهیونگ رو بردن چانگ رو اوردن بیرون
وضعیت اون بهتر بود جونگکوک و جیمین به چانگ حمله کردن جین هم عوض اینکه اونارو جدا کنه اون وسط وسطا با پاش میزد به باسن چانگ
نامجون دست تنها مونده بود و هی جداشون میکرد
نامجون:د بسهههه ولش کنید
با داد نامجون هرکدوم اروم گرفتن
جیمین:چرا اینکارو کردب روانی؟
چانگ:من....من فکر میگردم میمیریم....اما.....متاسفم
چانگ رو پلیسا بردن به ادراه ی پلیس
نامجون:چانگ....من میدونم قصد تو بد نبود....کمک میکنیم حبس کمی داشته باشی
*****&&&&*******
یه هفته بعد:
جیسو:
توی این هفته هممون در به در بودیم و امروز یکم به حودمون اومدیم
تهیونگ بعد از اون موضوع که رفت بیمارستان فرداش مرخص شد.....خوشبختانه ریه هاش اسیب ندیده بود
چانگ هم با هزار تلاش و زحمت قاضی گف که ۳ ماه حبس مبشه و مبره زندان
توی این یه هفته فهمیدم جونگکوک هم بهم بی میل نیس واقعا داشتم پر در مبوردم واقعا خیلی دوسش داشتم
فقط جیمین........اون مطمئنا مخالف بود
جیمین:جیسو خواهر خوشگلم میای یه لحظه؟
یه لحظه استرس گرفتم......جیمین تا حالا خصوصی با من حرف نزده بود
رفتیم توی اتاق
جیسو:بله داداش
جیمین:خب من میدونم که....
ادامه در بخش بعدی
واقعا داشتم میمیردم
شوگا:زنگ بزنید ۱۱۰ زود باشید
هممون بیرون اون خونه خرابه بودیم شبیه یه کارخونه ی بزرگ بود
جی هوپ:من زنگ زدم
جین:هووف تهیونگ واقعا دیوونس
جونگکوک:هی بچه ها....اونجارو
برگشتیم سمت جایی که جونگکوک گفته بود
جیسو:نه نه اتیش زده داره دود میاد بیرون
جنگکوک:این پلیس های لعنتی کجاااان؟
نامجون:گ..گفتن که بعد از پنج دقیقه میرسن
هرچی به در ضربه میزدیم باز نمیشد
جیمین:من ففط این تهیونگ رو گیر بیارم روزگارشو سیاه میکنم
جیسو یه گوشه نشسته بود.....داشت گریه میکرد....واقعا فراموشش کرده بودم....رفتم سمتش و بغلش کردم
جیمین:خواهر کوجولوی من چرا گریه میکنه؟
جیسو:داداش....تهیونگ واقعا خیلی خوبی در حقم کرده....اون نباید بمیره
جیمبن:خوشگلم نمیمیره مطمئن باش مطمئن باش.....جونگکوک
جونگکوک:بله
جیمین:لطفا بیا پیش جیسو
از اولشم میدونستم جونگکوک از جیسو خوشش اومده و بخاطر من چیزی نمیگه......میدونم که خوشبخت میشن.....
هممون کلافه بودیم که صدای اژیر پلیس اومد
دویدم سمت ماشینشون
شوگا:لطفا زود باشید اون تو هستن
جیمین:اتیش کشیده اونجا رو
پلیس:لطفا ارامشتون رو حفظ کنید
پلیسا رفتن سمت در و بعد از ۵ دقیقه در رو با ضربه ی بزرگ با کردن و همگی رفتن تو
جی هوپ میخواست بواشکی بره تو ولی نزاشتن
جین:یعنی میخوام خفشون کنم.....من باید اون چانگ رو بکشم....روانی
یه ربع گذشته بود اما هیچ خبری نبود وسطا اتش نشانی و اورژانس ام اومده بودن اصلا اینجا کاملا شلوغ بود
نامجون هم کلافه بود معلوم بود که بغض و عصبانیت رو داره
با دیدن تهیونگ دویدیم سمتش
**&^&***
تهیونگ:
چشام داشت بسته میشد که اخرین لحظه دیدم که در باز و شد و بعدش نفهمیدم چیشد
*&&^&**
شوگا:
با دیدن وضعیت تهیونگ عصبی شدن گذاشته بودنش ردی برانکارد و زخم دستش بدتر داشت خونریزی میکرد
دویدیم سمتش ولی بازم نزاشتن که نزدیکتر بریم
فقط یکیمون میتونست با تهیونگ بره
جیمین:من میرم
شوگا:تو بمون پیش خواهرت خودم میرم
نشستم توی امبولانس کنار تهیونگ
***&&&**
جیسو:
بعد از اینکه تهیونگ رو بردن چانگ رو اوردن بیرون
وضعیت اون بهتر بود جونگکوک و جیمین به چانگ حمله کردن جین هم عوض اینکه اونارو جدا کنه اون وسط وسطا با پاش میزد به باسن چانگ
نامجون دست تنها مونده بود و هی جداشون میکرد
نامجون:د بسهههه ولش کنید
با داد نامجون هرکدوم اروم گرفتن
جیمین:چرا اینکارو کردب روانی؟
چانگ:من....من فکر میگردم میمیریم....اما.....متاسفم
چانگ رو پلیسا بردن به ادراه ی پلیس
نامجون:چانگ....من میدونم قصد تو بد نبود....کمک میکنیم حبس کمی داشته باشی
*****&&&&*******
یه هفته بعد:
جیسو:
توی این هفته هممون در به در بودیم و امروز یکم به حودمون اومدیم
تهیونگ بعد از اون موضوع که رفت بیمارستان فرداش مرخص شد.....خوشبختانه ریه هاش اسیب ندیده بود
چانگ هم با هزار تلاش و زحمت قاضی گف که ۳ ماه حبس مبشه و مبره زندان
توی این یه هفته فهمیدم جونگکوک هم بهم بی میل نیس واقعا داشتم پر در مبوردم واقعا خیلی دوسش داشتم
فقط جیمین........اون مطمئنا مخالف بود
جیمین:جیسو خواهر خوشگلم میای یه لحظه؟
یه لحظه استرس گرفتم......جیمین تا حالا خصوصی با من حرف نزده بود
رفتیم توی اتاق
جیسو:بله داداش
جیمین:خب من میدونم که....
ادامه در بخش بعدی
۴.۱k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.