مدرسه رو احضار کنین .....!!🥴
مدرسه رو احضار کنین .....!!🥴
یه روز وقتی مشغول تقسیم تغذیه رایگان بودم منظورم همون موز و سیب لبنانی و پرتقال واشنگتنی و دونات و شیر و انجیر و پسته که شاه خدابیامرز برای دانش آموزان سراسر کشور در نظر گرفته بود گوشامو تیز کردم به حرفای آقای فربودمنش و آقای اسدزاده که ناظم دوم مدرسه بود اونجا متوجه شدم که خانم آدرم مجرد هست...
برف سنگینی همه جا رو گرفته بود خانم آدرم با تیپ اسپرت یعنی شلوار جین و یه پلیور فربود منش خفه کن اون روز اومده بود...!! 🥴
با هماهنگی مدیر مدرسه و آقای فربودمنش قرار شد بچه ها با معلماشون توی حیاط مدرسه برف بازی کنن....
اون زمان مدرسه ها به شکل استاندارد ساخته میشد نه مثل الان که بچه ها رو می کنن توی یه دونه کارتون یخچال و اسمشو میذارن مدرسه مخصوصا مدارس غیر انتفاعی که یه زیر پله اجاره می کنن و اسمشو میذارن مدرسه کانون علم یا پویندگان معرفت یا علامه یا سلااام وووووو ...!!هر چند روز هم والدین بچه ها رو دعوت می کنن و به هر بهانه ای گوش آدما رو می بُرن و بعدشم یه سرود شخماتیک توسط طفلان معصوم در مدرسه ترتیب میدن که یعنی ما داریم با بچه هاتون دو قبضه کار می کنیم....
البته مدرسه غیر انتفاعی که حاج خانم آقای حداد حداد عادل که به نیت ارتقاء تحصیل بچه های مردم در نقاط برخوردار تهران تاسیس کردن ولی به کام آقاپسرشون و جیب مبارکشون هست با این زیر پله هایی که خدمتتون عرض کردم فرق می کنه....!! 🥴
حالا بگذریم بریم دنبال برف بازیمون....!!!
یه گوشه از حیاط مدرسه رو بچه ها از بس روی اون سرسره بازی کرده بودن مثل پیست اسکی شده بود ...
چند تا گوله برف به خانم زدیم و منم نامردی نکردم یه گوله برف مشتی زدم پس کله اش که موهاش پریشون شد و عصبانی... به بقیه بچه ها گفت : سبیل رو بگیرین ...
به قول شیرازیا آقو .
ما رو گرفتن خوابوندن و تا فی خالدونِ ما برف جا کردن ..!!!🥴
خانم آدرم هم که یه گوله برف اساسی جا کرد پس یقه من که آب شده اش تا همون شکاف پایین رفت....!! 🥴
با دستور خانم معلم قرار شد به نوبت دستاشو بگیریم و مثل سورتمه رو برفا بکشیمش...
در این لحظه آقای فربود منش هم اومد خود شیرینی کنه و برای لحظاتی سگ سورتمه بشه که خانم آدرم پاشنه هاشو جفت کرد و فاتحشو خوند و گفت : آقای فربودمنش شلوارتون از پاتون نیفته یه بار خدا نکرده سینه پهلو می کنین .....!!! و ترجیح داد بچه های کلاس سگ سورتمه باشن ....!!!🥴
زمانیکه خانم آدرم به حالت سورتمه قرار گرفت یه کیف دستیِ چرمی داشت که داد به من براش نگهدارم ....
خدا ما رو ببخشه طاقت نیاوردم داخل کیف رو نگاه کردم غیر از لوازم آرایش که جزء اقلام استراتژیک خانوما هست و اگه نباشه در جنگ زشتی و زیبایی شکست می خورن....!! چند دونه شوکولات خارجی بود که به
یه روز وقتی مشغول تقسیم تغذیه رایگان بودم منظورم همون موز و سیب لبنانی و پرتقال واشنگتنی و دونات و شیر و انجیر و پسته که شاه خدابیامرز برای دانش آموزان سراسر کشور در نظر گرفته بود گوشامو تیز کردم به حرفای آقای فربودمنش و آقای اسدزاده که ناظم دوم مدرسه بود اونجا متوجه شدم که خانم آدرم مجرد هست...
برف سنگینی همه جا رو گرفته بود خانم آدرم با تیپ اسپرت یعنی شلوار جین و یه پلیور فربود منش خفه کن اون روز اومده بود...!! 🥴
با هماهنگی مدیر مدرسه و آقای فربودمنش قرار شد بچه ها با معلماشون توی حیاط مدرسه برف بازی کنن....
اون زمان مدرسه ها به شکل استاندارد ساخته میشد نه مثل الان که بچه ها رو می کنن توی یه دونه کارتون یخچال و اسمشو میذارن مدرسه مخصوصا مدارس غیر انتفاعی که یه زیر پله اجاره می کنن و اسمشو میذارن مدرسه کانون علم یا پویندگان معرفت یا علامه یا سلااام وووووو ...!!هر چند روز هم والدین بچه ها رو دعوت می کنن و به هر بهانه ای گوش آدما رو می بُرن و بعدشم یه سرود شخماتیک توسط طفلان معصوم در مدرسه ترتیب میدن که یعنی ما داریم با بچه هاتون دو قبضه کار می کنیم....
البته مدرسه غیر انتفاعی که حاج خانم آقای حداد حداد عادل که به نیت ارتقاء تحصیل بچه های مردم در نقاط برخوردار تهران تاسیس کردن ولی به کام آقاپسرشون و جیب مبارکشون هست با این زیر پله هایی که خدمتتون عرض کردم فرق می کنه....!! 🥴
حالا بگذریم بریم دنبال برف بازیمون....!!!
یه گوشه از حیاط مدرسه رو بچه ها از بس روی اون سرسره بازی کرده بودن مثل پیست اسکی شده بود ...
چند تا گوله برف به خانم زدیم و منم نامردی نکردم یه گوله برف مشتی زدم پس کله اش که موهاش پریشون شد و عصبانی... به بقیه بچه ها گفت : سبیل رو بگیرین ...
به قول شیرازیا آقو .
ما رو گرفتن خوابوندن و تا فی خالدونِ ما برف جا کردن ..!!!🥴
خانم آدرم هم که یه گوله برف اساسی جا کرد پس یقه من که آب شده اش تا همون شکاف پایین رفت....!! 🥴
با دستور خانم معلم قرار شد به نوبت دستاشو بگیریم و مثل سورتمه رو برفا بکشیمش...
در این لحظه آقای فربود منش هم اومد خود شیرینی کنه و برای لحظاتی سگ سورتمه بشه که خانم آدرم پاشنه هاشو جفت کرد و فاتحشو خوند و گفت : آقای فربودمنش شلوارتون از پاتون نیفته یه بار خدا نکرده سینه پهلو می کنین .....!!! و ترجیح داد بچه های کلاس سگ سورتمه باشن ....!!!🥴
زمانیکه خانم آدرم به حالت سورتمه قرار گرفت یه کیف دستیِ چرمی داشت که داد به من براش نگهدارم ....
خدا ما رو ببخشه طاقت نیاوردم داخل کیف رو نگاه کردم غیر از لوازم آرایش که جزء اقلام استراتژیک خانوما هست و اگه نباشه در جنگ زشتی و زیبایی شکست می خورن....!! چند دونه شوکولات خارجی بود که به
۱۴.۲k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.