دوووستااان مننن اووومدممممم خخخ
دوووستااان مننن اووومدممممم خخخ
Super Stars:
بخش ششم:
سوریو و هیوری و شین جونگ قبول کردن.
شین جونگ پرسید:سورا تو نمیایی؟
سورا:نه،شما برید.
-واسه چی نمیایی؟
-لباس ندااارررممم.
جونگ مین خندید و گفت:اشکال نداره لباسایی که الان تنته خیلی خوبن با همینا بیا ^-^
سورا:^-^ نه اینا دیگه رنگ و روشون رفته.
جونگمین یکم با دقت سر تا پای نازنین رو نگاه کرد و گفت:^_- نه خیلی هم خوبن،نمیشه همه بیان جز تو!
-باشه×_×
صبحانه تموم شد وسایل روی میز رو دخترا تک تک داشتن جمع میکردن که کیو جونگ گفت:دخترا ما بیرون منتظرتون میمونیم.
هیوری در پاسخ گفت:بسیار خب ما هم الان میاییم.
توی آشپزخونه همه ی دخترا از خوشحال داشتن بال در میوردن.
شین جونگ:واایی یعنی میشه؟ما با دابل اس بریم بیرون؟♡_♡
سوریو:من که باورم نمیشه،فکر کنم دارم خواب میبینم+_+
یوری که داشت از آشپزخونه میرفت بیرون سوریو رو نیشگون گرفت،سوریو هم از درد میخواست جیغ بکشه که هیوری اومد نزدیک و جلوی دهن سوریو رو گرفت.
سورا تا ظرفا رو میشست دخترا آماده شدن.
شین جونگ گفت:سوووورا بیا کیفتو بردار بریییم.
سورا:باااشههه اوومددممم.
سورا تند تند از پله ها رفت بالا:توی اتاقش در به در دنبال کیفش میگشت همه اتاق رو بهم ریخت،اما کیفشو پیدا نکرد.
از اتاق اومد بیرون و از بالا گفت:شین جووونگ تو کیف منو ندیدی؟
شین جونگ اومد بیرون و بالا رو نگاه کرد،کیف سورا دستش بود،گرفتش بالا جوری که سورا ببینتش گفت:چرا کیفت پیش منه.
سورا ور اتاقشو بست،اومد پایین و کنار شین جونگ ایستاد و گفت:دست تو چیکار میکنه؟کلی دنبالش اتاقمو بهم ریختم-_-
شین جونگ خندید و فت:دیشب تو اتاقم یادت رفت برش داری ^-^
-اوا مرسی.
شین جونگ:خوب دیییگه بیا بریم،دخترا منو سورا میریم شما هم بیایید.
دخترا:باااشههه.
وقتی رفتن بیرون جونگ مین و هیون و هیونگ و کیو و یونگ سنگ اطراف ماشین ایستاده بودن و به ماشین تکیه داده بودن.
جونگ مین سمت چپ و هیون وسط و یونگ سنگ سمت راست روبروی در خونه،و کیو و هیونگ سمت چپ و راست به سمت مخالف بودن.
همزنجوری که سورا و شین جونگ داشتن میومدن جونگی و هیون داشتن نگاشون میکردن،لبخند روی لب داشتن و وقتی دخترا نزدیک تر شد،جونگ مین دست سورا رو گرفت و گشید،سورا هم داشت با تعجب نگاهش میکرد،جونگ مین دستش رو گرفت و بردش سمت ماشین خودش در صندلی جلو رو باز کرد و گفت:بفرمایید،بشینید داخل ماشین.
سورا با تعجب گفت:من فکر میکردم دخترا باهم میریم!
جونگ مین هم خندید و گفت:نه،همه که توی یه ماشین جامون نمیشه!
-آهان،اما...
-اما نداره^-^بشینید ما با هم میریم.
-بسیار خب ~_~
سورا سوار شد،جونگ مین در رو بست و منتظر موند تا بقیه دخترا هم بیان و تا سوار ماشین شن و برن.
هیون هم دست شین جونگ رو گرفت و کشید،شین جونگ که توی حال خودش بود نزدیک بود وقتی که هیون کشیدش بیفته که هیون گرفتش و گفت:مواظب خودت باش ^-^
شین جونگ:ببخشید تعادلمو از دست دادم.
هیون بردش سمت ماشین،در رو براش باز کرد و گفت:بفرمایید،سوار شید.
شین جونگ هم سوال سورا رو پرسید و هیون هم جواب داد:ما پنج نفر شما هم پنج نفر توی یه ماشین که فقط جای چهار نفره جا نمیشیم که!
-خب پس ما یه تاکسی میگیریم میریم زحمتتون میشه^_^
-نه چه زحمتی،بفرمایید.
-^_^مرسی
یوری و هیوری و سوریو داشتگ با هم میومدن دست همو گرفته بودن و درحال حرف زدن و خندیدن داشتن از خونه خارج میشدن.
سوریو در خونه رو قفل کرد و اومدن سمت پسرا.
هیوری:ما اومدیم،ا!بقیه کجان؟
یونگ سنگ گفت:سلام خانما.
کیوجونگ در جواب هیوری گفت:بقیه سوار ماشین منتظر شما بودن.
یوری داخل ماشین رو نگاه کرد و گفت:داخل ماشین که کسی نیست؟؟؟
هیونگ در جواب گفت:بله کسی نیست.
یونگی دست سوریو رو گرفت و برد سمت ماشین،در رو باز کرد و گفت:بفرمایید بنشینید.
سوریو:من؟
-بله شما،سوار شید که بریم گردش ^-^
-بسیار ممنون.
کیو جونگ یکم جفت هیوری ایستاد و بعد از چند ثانیه که خجالتش خوابید در ماشین رو باز کرد و از هیوری خواست که سوار بشه.
-با بقیه دخترا مگه نمیریم؟
-با بقیه دخترا؟جامون نمیشه که!
-آهان،مرسی ^_^
هیونگ هم یکم پیشونیش رو خخاروند و از یوری خواست که سوار ماشین بشه،یوری هم بدون سوال تشکر کرد و سوار شد.
همه داخل بازار پیاده شدن.
سوریو:خرید؟من عاشق خریدم ♡_♡
سورا وقتی پیاده شد و تشکر کرد،وقتی دید داخل بازارن خیلی خوشحال شد و گفت:آخ جوووون خریییید.
اینو گفت و رفت.
هیوری موق پیاده شدن کیو جونگ دستش رو گرفت و پیاده شد.
وقتی پیاده شد گفت:اومدیم خرید؟
کیوجونگ لبخند زد و گفت:بله ^_<
یوری پیاد شد تشکر کرد و گفت:وااایی خرییید خیلی وقت بود خرید نکرده بودم.
شین جونگ که پیاده شد گفت:دخترا بیایید بریم بگردیم.
سوریو:نههه من میخوام خرید کنم نمیخوام بگردم.
هیوری:منم میخواام خریید کنمم.
یوری:بریم بگردیم.
Super Stars:
بخش ششم:
سوریو و هیوری و شین جونگ قبول کردن.
شین جونگ پرسید:سورا تو نمیایی؟
سورا:نه،شما برید.
-واسه چی نمیایی؟
-لباس ندااارررممم.
جونگ مین خندید و گفت:اشکال نداره لباسایی که الان تنته خیلی خوبن با همینا بیا ^-^
سورا:^-^ نه اینا دیگه رنگ و روشون رفته.
جونگمین یکم با دقت سر تا پای نازنین رو نگاه کرد و گفت:^_- نه خیلی هم خوبن،نمیشه همه بیان جز تو!
-باشه×_×
صبحانه تموم شد وسایل روی میز رو دخترا تک تک داشتن جمع میکردن که کیو جونگ گفت:دخترا ما بیرون منتظرتون میمونیم.
هیوری در پاسخ گفت:بسیار خب ما هم الان میاییم.
توی آشپزخونه همه ی دخترا از خوشحال داشتن بال در میوردن.
شین جونگ:واایی یعنی میشه؟ما با دابل اس بریم بیرون؟♡_♡
سوریو:من که باورم نمیشه،فکر کنم دارم خواب میبینم+_+
یوری که داشت از آشپزخونه میرفت بیرون سوریو رو نیشگون گرفت،سوریو هم از درد میخواست جیغ بکشه که هیوری اومد نزدیک و جلوی دهن سوریو رو گرفت.
سورا تا ظرفا رو میشست دخترا آماده شدن.
شین جونگ گفت:سوووورا بیا کیفتو بردار بریییم.
سورا:باااشههه اوومددممم.
سورا تند تند از پله ها رفت بالا:توی اتاقش در به در دنبال کیفش میگشت همه اتاق رو بهم ریخت،اما کیفشو پیدا نکرد.
از اتاق اومد بیرون و از بالا گفت:شین جووونگ تو کیف منو ندیدی؟
شین جونگ اومد بیرون و بالا رو نگاه کرد،کیف سورا دستش بود،گرفتش بالا جوری که سورا ببینتش گفت:چرا کیفت پیش منه.
سورا ور اتاقشو بست،اومد پایین و کنار شین جونگ ایستاد و گفت:دست تو چیکار میکنه؟کلی دنبالش اتاقمو بهم ریختم-_-
شین جونگ خندید و فت:دیشب تو اتاقم یادت رفت برش داری ^-^
-اوا مرسی.
شین جونگ:خوب دیییگه بیا بریم،دخترا منو سورا میریم شما هم بیایید.
دخترا:باااشههه.
وقتی رفتن بیرون جونگ مین و هیون و هیونگ و کیو و یونگ سنگ اطراف ماشین ایستاده بودن و به ماشین تکیه داده بودن.
جونگ مین سمت چپ و هیون وسط و یونگ سنگ سمت راست روبروی در خونه،و کیو و هیونگ سمت چپ و راست به سمت مخالف بودن.
همزنجوری که سورا و شین جونگ داشتن میومدن جونگی و هیون داشتن نگاشون میکردن،لبخند روی لب داشتن و وقتی دخترا نزدیک تر شد،جونگ مین دست سورا رو گرفت و گشید،سورا هم داشت با تعجب نگاهش میکرد،جونگ مین دستش رو گرفت و بردش سمت ماشین خودش در صندلی جلو رو باز کرد و گفت:بفرمایید،بشینید داخل ماشین.
سورا با تعجب گفت:من فکر میکردم دخترا باهم میریم!
جونگ مین هم خندید و گفت:نه،همه که توی یه ماشین جامون نمیشه!
-آهان،اما...
-اما نداره^-^بشینید ما با هم میریم.
-بسیار خب ~_~
سورا سوار شد،جونگ مین در رو بست و منتظر موند تا بقیه دخترا هم بیان و تا سوار ماشین شن و برن.
هیون هم دست شین جونگ رو گرفت و کشید،شین جونگ که توی حال خودش بود نزدیک بود وقتی که هیون کشیدش بیفته که هیون گرفتش و گفت:مواظب خودت باش ^-^
شین جونگ:ببخشید تعادلمو از دست دادم.
هیون بردش سمت ماشین،در رو براش باز کرد و گفت:بفرمایید،سوار شید.
شین جونگ هم سوال سورا رو پرسید و هیون هم جواب داد:ما پنج نفر شما هم پنج نفر توی یه ماشین که فقط جای چهار نفره جا نمیشیم که!
-خب پس ما یه تاکسی میگیریم میریم زحمتتون میشه^_^
-نه چه زحمتی،بفرمایید.
-^_^مرسی
یوری و هیوری و سوریو داشتگ با هم میومدن دست همو گرفته بودن و درحال حرف زدن و خندیدن داشتن از خونه خارج میشدن.
سوریو در خونه رو قفل کرد و اومدن سمت پسرا.
هیوری:ما اومدیم،ا!بقیه کجان؟
یونگ سنگ گفت:سلام خانما.
کیوجونگ در جواب هیوری گفت:بقیه سوار ماشین منتظر شما بودن.
یوری داخل ماشین رو نگاه کرد و گفت:داخل ماشین که کسی نیست؟؟؟
هیونگ در جواب گفت:بله کسی نیست.
یونگی دست سوریو رو گرفت و برد سمت ماشین،در رو باز کرد و گفت:بفرمایید بنشینید.
سوریو:من؟
-بله شما،سوار شید که بریم گردش ^-^
-بسیار ممنون.
کیو جونگ یکم جفت هیوری ایستاد و بعد از چند ثانیه که خجالتش خوابید در ماشین رو باز کرد و از هیوری خواست که سوار بشه.
-با بقیه دخترا مگه نمیریم؟
-با بقیه دخترا؟جامون نمیشه که!
-آهان،مرسی ^_^
هیونگ هم یکم پیشونیش رو خخاروند و از یوری خواست که سوار ماشین بشه،یوری هم بدون سوال تشکر کرد و سوار شد.
همه داخل بازار پیاده شدن.
سوریو:خرید؟من عاشق خریدم ♡_♡
سورا وقتی پیاده شد و تشکر کرد،وقتی دید داخل بازارن خیلی خوشحال شد و گفت:آخ جوووون خریییید.
اینو گفت و رفت.
هیوری موق پیاده شدن کیو جونگ دستش رو گرفت و پیاده شد.
وقتی پیاده شد گفت:اومدیم خرید؟
کیوجونگ لبخند زد و گفت:بله ^_<
یوری پیاد شد تشکر کرد و گفت:وااایی خرییید خیلی وقت بود خرید نکرده بودم.
شین جونگ که پیاده شد گفت:دخترا بیایید بریم بگردیم.
سوریو:نههه من میخوام خرید کنم نمیخوام بگردم.
هیوری:منم میخواام خریید کنمم.
یوری:بریم بگردیم.
۸.۹k
۰۷ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.