purple love
purple love
پارت۳
ات
همه دور میز ناهار بودیم،همش سنگینی نگاه یه نفرو رو خودم حس میکردم وقتی سرمو بلند کردم جیمینو دیدم داشت منو نگاه میکرد اما وقتی من نگاش کردم نگاشو ازم گرفت
زنعمو.راستی پسرم لباست چی شده بود؟
جیمین.هیچی مامان جون یه دانشجو بی ادب داشتم که آدامس گذاشته بود رو صندلیم
تا جیمین اینو گفت لقمه پرید تو گلوم
مامانم یه لیوان آب بهم داد،به جیمین نگاه کردم،داشت با یه پوزخند منو نگاه میکرد
نکنه بره بگه قضیه آدامس کار من بوده؟اون موقع بابام خیلی از دستم ناراحت میشد
تقریبا شب شده بود،داشتم فکر میکردم چجوری کاری کنم جیمین منو فردا تو کلاسش راه بده
رفتم سمت اتاقش در زدم،درو تا نصفه باز کرد معلوم بود لباس نداره
جیمین.چیه؟
ات.میشه چند لحظه با هم حرف بزنیم؟
جیمین.برو تو حیاط منم الان میام
ات.باشه
رفتم تو حیاط،چن مین منتظرش بودم که بلاخره اومد
جیمین.خبب بگو چیکار داشتی؟
ات.میشه بزاری فردا بیام کلاست؟
جیمین.برای این منو کشوندی اینجا؟صبح هم بهت گفتم دیگه سر کلاسام نیا
جیمین داشت میرفت که لباسشو گرفتم
ات.خواهش میکنم،تروخودا بزار بیام
جیمین.تو واقعا خجالت نمیکشی؟مگه بچه ای آدامس میچسبونی رو صندلی معلم؟
ات.اخه من که نمیدونستم تو قرارع بیای سر کلاس وگرنه آدامسو نمیزاشتم
جیمین.چه فرقی میکنه،باید به بزرگتراز خودت احترام بزاری
ات.حالا میزاری بیام؟(مظلوم)
جیمین.هوففف،باشه میزارم ولی سه تا شرط داره
ات.چه شرطی؟
جیمین.یک توی دانشگاه هیچکس نباید بفهمه من پسر عموتم،خانواده هامون هم نباید بفهمن من استادتم،سر کلاس هم خواستم درس بپرسم اولین نفر از تو میپرسم
ات.باشه قبوله
جیمین.الانم برو بخواب چون صبح اگه دیر تر از من بری رات نمیدم کلاس
ات.باشه شب بخیر
جیمین.شب بخیر
پرش زمانی صبح بعد از دانشگاه
ات
دانشگاه تموم شده بود میخاستم برم خونه اما ماشین نداشتم چون صبح به اصرار زن عموم جیمین منو رسوند دانشگاه
همین موقع میونگو سوهو اومدن تا بریم برای عروسی لباس بخریم چون میونگ اونروز لباس نخرید اما یه نفر دیگه هم جلو بود
سوار ماشین شدم که دیدم جیمین جلو نشسته
ات.میونگ چرا این برج زهرمارو با خودتون اووردین
میونگ.اع ات این چه حرفیه پسر عموته ها
ات.پسر عموی تو هم هست
میونگ.حالا
تو راه بودیم یکم ترافیک بود منم تصمیم گرفتم تا وقتی که میرسیم یکم آرایش کنم،لوازم ارایشیمو از تو کیفم در اووردم،داشتم یه رژ پررنگ میزدم که جیمین صدام زد
جیمین.ات شی اینجا جای آرایش کردنه؟ماشینای بغلو نگاه چطوری دارن نگاه میکنن....
شرطا
همون قبلیا
شرطا انجام نشه نمیزارم
پارت۳
ات
همه دور میز ناهار بودیم،همش سنگینی نگاه یه نفرو رو خودم حس میکردم وقتی سرمو بلند کردم جیمینو دیدم داشت منو نگاه میکرد اما وقتی من نگاش کردم نگاشو ازم گرفت
زنعمو.راستی پسرم لباست چی شده بود؟
جیمین.هیچی مامان جون یه دانشجو بی ادب داشتم که آدامس گذاشته بود رو صندلیم
تا جیمین اینو گفت لقمه پرید تو گلوم
مامانم یه لیوان آب بهم داد،به جیمین نگاه کردم،داشت با یه پوزخند منو نگاه میکرد
نکنه بره بگه قضیه آدامس کار من بوده؟اون موقع بابام خیلی از دستم ناراحت میشد
تقریبا شب شده بود،داشتم فکر میکردم چجوری کاری کنم جیمین منو فردا تو کلاسش راه بده
رفتم سمت اتاقش در زدم،درو تا نصفه باز کرد معلوم بود لباس نداره
جیمین.چیه؟
ات.میشه چند لحظه با هم حرف بزنیم؟
جیمین.برو تو حیاط منم الان میام
ات.باشه
رفتم تو حیاط،چن مین منتظرش بودم که بلاخره اومد
جیمین.خبب بگو چیکار داشتی؟
ات.میشه بزاری فردا بیام کلاست؟
جیمین.برای این منو کشوندی اینجا؟صبح هم بهت گفتم دیگه سر کلاسام نیا
جیمین داشت میرفت که لباسشو گرفتم
ات.خواهش میکنم،تروخودا بزار بیام
جیمین.تو واقعا خجالت نمیکشی؟مگه بچه ای آدامس میچسبونی رو صندلی معلم؟
ات.اخه من که نمیدونستم تو قرارع بیای سر کلاس وگرنه آدامسو نمیزاشتم
جیمین.چه فرقی میکنه،باید به بزرگتراز خودت احترام بزاری
ات.حالا میزاری بیام؟(مظلوم)
جیمین.هوففف،باشه میزارم ولی سه تا شرط داره
ات.چه شرطی؟
جیمین.یک توی دانشگاه هیچکس نباید بفهمه من پسر عموتم،خانواده هامون هم نباید بفهمن من استادتم،سر کلاس هم خواستم درس بپرسم اولین نفر از تو میپرسم
ات.باشه قبوله
جیمین.الانم برو بخواب چون صبح اگه دیر تر از من بری رات نمیدم کلاس
ات.باشه شب بخیر
جیمین.شب بخیر
پرش زمانی صبح بعد از دانشگاه
ات
دانشگاه تموم شده بود میخاستم برم خونه اما ماشین نداشتم چون صبح به اصرار زن عموم جیمین منو رسوند دانشگاه
همین موقع میونگو سوهو اومدن تا بریم برای عروسی لباس بخریم چون میونگ اونروز لباس نخرید اما یه نفر دیگه هم جلو بود
سوار ماشین شدم که دیدم جیمین جلو نشسته
ات.میونگ چرا این برج زهرمارو با خودتون اووردین
میونگ.اع ات این چه حرفیه پسر عموته ها
ات.پسر عموی تو هم هست
میونگ.حالا
تو راه بودیم یکم ترافیک بود منم تصمیم گرفتم تا وقتی که میرسیم یکم آرایش کنم،لوازم ارایشیمو از تو کیفم در اووردم،داشتم یه رژ پررنگ میزدم که جیمین صدام زد
جیمین.ات شی اینجا جای آرایش کردنه؟ماشینای بغلو نگاه چطوری دارن نگاه میکنن....
شرطا
همون قبلیا
شرطا انجام نشه نمیزارم
۸.۵k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.