purple love
purple love
پارت۵
پرش زمانی روز تولد
ات
از خواب بیدار شدم،امروز خیلی خوشحال بودم قرار بود کلی خوش بگذره
صبحونه خوردم خواستم برم حموم که جیمین صدام زد
جیمین.ات
ات.بله؟
جیمین.بزار من اول برم حموم
ات.نه خیر امشب تولدمه باید زود آماده شم
جیمین.خب منم امشب قرار دارم،زود از حموم در میام
ات.خیله خب
جیمین اول رفت حموم،ذهنم درگیر شد یعنی با کی قرار داشت؟
حدود دو ساعت جیمین داخل حموم بود هر چی صداش میزدم در نمی اومد
ات.جیمینننن تو به من گفتی زود در میام زودد باششش
جیمین.الان میام
به در حموم تکیه داده بودم،یهو در باز شد منم افتادم تو بغل جیمین(حوله داشت منحرف)
باهم چشم تو چشم شده بودیم،بعد از چند ثانیه به خودم اومدم از بغل جیمین در اومد،گلومو صاف کردم
ات.تو بهم گفتی زود میای ولی دو ساعته اون تویی
جیمین.خب تو چرا بهم اعتماد کردی؟
ات.اشغال
جیمین.دوس داری داخل کلاسم رات ندم؟
ات.وایی ببخشیدد
بدون اینکه حرفی بزنم جیمینو زدم کنار رفتم تو حموم،زیر دوش بودم که جیمین در زد
جیمین.اتت لوسیون من اونجاست بهم بده
ات.نمیدممم
جیمین.ات مسخره بازی در نیار دیرم شده باید برم
ات.خب باید همون موقع چشماتو باز میکردی لوسینتو بر میداشتی،به من ربطی نداره
جیمین.تو بلاخره از اون تو میای بیرون اونوقت من میدونمو تو
جیمین رفت منم بعد از چند مین از حموم در اومدم،داشتم میرفتم سمت اتاقم که جیمینو دیدم،یه کت شلوار شیک پوشیده بود معلوم نیست برا کی اینهمه خوشتیپ کرده،خوش به حال دختری که جیمین باهاش قرار داشت
جیمین اومد سمتم روبروی من وایساد
جیمین.فردا قرارع امتحان بگیرم،به جای مهمونی گرفتن بهتره بری درستو بخونی دختر جون
ات.چی؟ولی تو که نگفتی قرارع امتحان بگیری
جیمین.اتفاقا همین الان توی گروه به همه اعلام کردم
ات
اومدم چیزی بگم که جیمین راشو کشید رفت،مطمئنم فقط به خاطر لجبازی با من میخواد فردا امتحان بگیره،حالا چیکار کنم کلی برای این جشن برنامه ریخته بودم،اصلا بیخیال
گور بابای امتحان،تولد عزیزمو ول کنم درس بخونم؟همون آخر شب بعد جشن یه مروری روی درسام میکنم
رفتم توی اتاقم موهامو خشک کردم بعد با سشوار حالت دادم،یه آرایش نسبتا غلیظ هم کردم
حالا نوبت لباسی که انتخاب کرده بودم بود،یه لباس یاسی رنگ
خیلی کوتاه بود،طوری که اگه خم میشدم همه جام معلوم بود
اما رنگش خیلی بهم میومد،لباسو پوشیدم رفتم پایین،لیسا اومده بود کم کم بقیه دوستام هم اومدن.....
شرطا
۱۴ لایک
۹ کامنت
شرطا انجام نشه نمیزارم
پارت۵
پرش زمانی روز تولد
ات
از خواب بیدار شدم،امروز خیلی خوشحال بودم قرار بود کلی خوش بگذره
صبحونه خوردم خواستم برم حموم که جیمین صدام زد
جیمین.ات
ات.بله؟
جیمین.بزار من اول برم حموم
ات.نه خیر امشب تولدمه باید زود آماده شم
جیمین.خب منم امشب قرار دارم،زود از حموم در میام
ات.خیله خب
جیمین اول رفت حموم،ذهنم درگیر شد یعنی با کی قرار داشت؟
حدود دو ساعت جیمین داخل حموم بود هر چی صداش میزدم در نمی اومد
ات.جیمینننن تو به من گفتی زود در میام زودد باششش
جیمین.الان میام
به در حموم تکیه داده بودم،یهو در باز شد منم افتادم تو بغل جیمین(حوله داشت منحرف)
باهم چشم تو چشم شده بودیم،بعد از چند ثانیه به خودم اومدم از بغل جیمین در اومد،گلومو صاف کردم
ات.تو بهم گفتی زود میای ولی دو ساعته اون تویی
جیمین.خب تو چرا بهم اعتماد کردی؟
ات.اشغال
جیمین.دوس داری داخل کلاسم رات ندم؟
ات.وایی ببخشیدد
بدون اینکه حرفی بزنم جیمینو زدم کنار رفتم تو حموم،زیر دوش بودم که جیمین در زد
جیمین.اتت لوسیون من اونجاست بهم بده
ات.نمیدممم
جیمین.ات مسخره بازی در نیار دیرم شده باید برم
ات.خب باید همون موقع چشماتو باز میکردی لوسینتو بر میداشتی،به من ربطی نداره
جیمین.تو بلاخره از اون تو میای بیرون اونوقت من میدونمو تو
جیمین رفت منم بعد از چند مین از حموم در اومدم،داشتم میرفتم سمت اتاقم که جیمینو دیدم،یه کت شلوار شیک پوشیده بود معلوم نیست برا کی اینهمه خوشتیپ کرده،خوش به حال دختری که جیمین باهاش قرار داشت
جیمین اومد سمتم روبروی من وایساد
جیمین.فردا قرارع امتحان بگیرم،به جای مهمونی گرفتن بهتره بری درستو بخونی دختر جون
ات.چی؟ولی تو که نگفتی قرارع امتحان بگیری
جیمین.اتفاقا همین الان توی گروه به همه اعلام کردم
ات
اومدم چیزی بگم که جیمین راشو کشید رفت،مطمئنم فقط به خاطر لجبازی با من میخواد فردا امتحان بگیره،حالا چیکار کنم کلی برای این جشن برنامه ریخته بودم،اصلا بیخیال
گور بابای امتحان،تولد عزیزمو ول کنم درس بخونم؟همون آخر شب بعد جشن یه مروری روی درسام میکنم
رفتم توی اتاقم موهامو خشک کردم بعد با سشوار حالت دادم،یه آرایش نسبتا غلیظ هم کردم
حالا نوبت لباسی که انتخاب کرده بودم بود،یه لباس یاسی رنگ
خیلی کوتاه بود،طوری که اگه خم میشدم همه جام معلوم بود
اما رنگش خیلی بهم میومد،لباسو پوشیدم رفتم پایین،لیسا اومده بود کم کم بقیه دوستام هم اومدن.....
شرطا
۱۴ لایک
۹ کامنت
شرطا انجام نشه نمیزارم
۹.۳k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.