رمان...
p2
مینسو: چند دقیقه گذشت اروم شدم خب من برم اتاقم خوابم میاد شب بخیر کوک:شب بخیر مینسو تو اتاقش داشت به کوک فکر میکرد واااییی اون منو بغل کرد چقدر بغلش حس ارامش داشت خیلی خوب بود و بعد چشماش سنگین شدو خوابید
کوک تو اتاقش: واااییی چرا بغلش کردم برای اینکه نترسه ولی چرا قلبم تند زد اوففف ول کن وبعد باخودش کلنجار میرفت خوابش برد
صبح: باصدای زنگ ساعت بیدار شدم رفتم پایین مینسو نبود حتما خوابه ولی اونکه از من زودتر بیدار میشد و با لبخند صبحانه درست میکرد
مینسو: پر انرژی صبح بخیر کوک: صبح بخیر
مینسو: وااییی این بهترین روز زندگیمه هر روز پر انرژی تر از روز قبل شروع میکنم
کوک: این روحیه مثبتتو خیلی دوست دارم
مینسو: لبخند زد واااییی هنوز باورم نمیشه که منو بغل کردی من تو رو دوست دارم
کوک: ولی من نه لطفا فراموشش کن
مینسو: چی
کوک:من فقط چون ترسیده بودی بغلت کردم
مینسو: خنده از لباش رفت باشه فراموشش میکنم
کوک: لطف میکنی
مینسو:من چرا اینجوری فکر نکردم کوک:مگه تو فکرم میکنی فقط مایع دردسری اهههه و رفت تو حیاط
مینسو: شیطونه میگه برو تو اتاقش هرچی لباس داره پاره کن ولی فکر خوبیم هستا یس بزن بریم قیچی به دست رفتم تو اتاقش اول بهم ریختم بعد لباساشو پاره کردم فقط اخری بود که یهو خودش اومد
کوک: اینجا چه خبر چرا اتاقم بهم ریختس مهمتر از این لباسام پارست مینسو: جلو بیای اینم پاره میکنم
کوک:جرعت داری پاره کن
مینسو: باشه خودت خواستی میخواست پارش کنه که کوک طرف لباسو گرفت مینسو هم طرف دیگرو این بکش اون بکش
کوک: ول کن مینسو: تو ول کن یهو لباسه پاره شد
کوک: هییییع بیا خوب شد اخرین لباسمم پاره کردی
مینسو: دوست داشتم وازم میکنم و سریع دوید
کوک: که دوست داشتی رفتم دنبالش مثل موش و گربه بهم افتاد بودیم که بلخره خودش خسته شد گرفتمش همش غلغلکش میدادم که لباسای منو پاره میکنی یهو محو خنده هاش شدم
مینسو: 😂 ای ول کن باشه من تسلیمم 😂
مینسو: چند دقیقه گذشت اروم شدم خب من برم اتاقم خوابم میاد شب بخیر کوک:شب بخیر مینسو تو اتاقش داشت به کوک فکر میکرد واااییی اون منو بغل کرد چقدر بغلش حس ارامش داشت خیلی خوب بود و بعد چشماش سنگین شدو خوابید
کوک تو اتاقش: واااییی چرا بغلش کردم برای اینکه نترسه ولی چرا قلبم تند زد اوففف ول کن وبعد باخودش کلنجار میرفت خوابش برد
صبح: باصدای زنگ ساعت بیدار شدم رفتم پایین مینسو نبود حتما خوابه ولی اونکه از من زودتر بیدار میشد و با لبخند صبحانه درست میکرد
مینسو: پر انرژی صبح بخیر کوک: صبح بخیر
مینسو: وااییی این بهترین روز زندگیمه هر روز پر انرژی تر از روز قبل شروع میکنم
کوک: این روحیه مثبتتو خیلی دوست دارم
مینسو: لبخند زد واااییی هنوز باورم نمیشه که منو بغل کردی من تو رو دوست دارم
کوک: ولی من نه لطفا فراموشش کن
مینسو: چی
کوک:من فقط چون ترسیده بودی بغلت کردم
مینسو: خنده از لباش رفت باشه فراموشش میکنم
کوک: لطف میکنی
مینسو:من چرا اینجوری فکر نکردم کوک:مگه تو فکرم میکنی فقط مایع دردسری اهههه و رفت تو حیاط
مینسو: شیطونه میگه برو تو اتاقش هرچی لباس داره پاره کن ولی فکر خوبیم هستا یس بزن بریم قیچی به دست رفتم تو اتاقش اول بهم ریختم بعد لباساشو پاره کردم فقط اخری بود که یهو خودش اومد
کوک: اینجا چه خبر چرا اتاقم بهم ریختس مهمتر از این لباسام پارست مینسو: جلو بیای اینم پاره میکنم
کوک:جرعت داری پاره کن
مینسو: باشه خودت خواستی میخواست پارش کنه که کوک طرف لباسو گرفت مینسو هم طرف دیگرو این بکش اون بکش
کوک: ول کن مینسو: تو ول کن یهو لباسه پاره شد
کوک: هییییع بیا خوب شد اخرین لباسمم پاره کردی
مینسو: دوست داشتم وازم میکنم و سریع دوید
کوک: که دوست داشتی رفتم دنبالش مثل موش و گربه بهم افتاد بودیم که بلخره خودش خسته شد گرفتمش همش غلغلکش میدادم که لباسای منو پاره میکنی یهو محو خنده هاش شدم
مینسو: 😂 ای ول کن باشه من تسلیمم 😂
۷.۲k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.