فیک( عشق) پارت ۴۷
فیک( عشق) پارت ۴۷
ا.ت ویو
با تکون خوردن بیدار شدم...جیمین بود داشت تکونم میداد......
ا.ت: ولم کن..میخام بخوابم.....
جیمین: بلند شو.....الان دیر میشه.....
ا.ت: دیر..مگه قراره جای بریم.....
جیمین: دیوونه......استاد چه گفته بود...
ا.ت: استاد.....ها....باشه تو برو من میام.....
دوباره چشمامو بستم......
جیمین: من بریم تا تو بیتونی بخوابی.....
ا.ت: نه..خوابکجا بود......الانبلند میشم......
دوباره چشمامو بستم......
جیمین: ا.تتتتتتتتت( با صدای بلند )
با صداش از رو تخت افتادم............
ا.ت: ای..ای...آخ.....
کنارم نشست.....
جیمین: چت شد....
ا.ت: چتشد....نمیبینی از رو تخت افتادم......
جیمین: خب حقت بود باید بلند میشدی.......
ا.ت: حق.............
صدا در اومد......جیمین رفت بازش کرد.......نامو بود.....نمیدونم به جیمین چه گفت و بعدش رفت......
جیمین سمتم اومد.....
جیمین: زود باش...همه پایین منتظرن......
ا.ت: باشه.......
از تخت گرفتم و بلند شدم.......لباسمو عوض کردم...........موهامو درس کردم میکاپ کردم و بعدش با جیمین از اتاق بیرون اومدم.......
با آسانسور به طبقه اول اومدیم.........بچه ها جم شده بودن.......و استاد جلو هممون وایستاده بود......
استاد: امیدوارم....خستگیتون در رفته باشه......خب امشب بیاین بازی انجام بدیم..........
بازی از این قراره که.......شما با هم گروهتون ....قراره برا مدت ۲ دقیقه ی رو پاه هم وایسن....ممکنه مسخره بنظر بیاد...اما اینجا معلوم میشه...کی بیشتر قویه.........
من و جیمین اونم رو پاهای هم......
ا.ت: میشه ما انجام ندیم......
جیمین: نه...من میخام...انجام بدم......
ا.ت: آخه...من نمیخام.......
جیمین: نمیشه باید بخای............
ا.ت: مگه زوره......
جیمین: آره.......
استاد: همه تو جاهاتون.......
روبرو جیمین وایستادم.........بیشتر از بچه یه دختر و یه پسر همگروه شده بودن.......
استاد: شروع........
جیمین دستامو گرفت.......اول پا چپمو رو پاش گذاشتم و بعدش راستمو.......
جیمین: اونقد ک فکرشو میکردم سنگین نیستی......
ا.ت: نکنه فک کردی کیسه آردم.......
جیمین: نه.....
ا.ت: خب دیگه.........
فقط چهار گروه مونده بود...من و جیمین، نامو و لارا، و دو گروه دیگه......خیلی نزدیک بودم.......پاهام درد گرفته بود.......هر لحظه ممکن بود بیوفتم...........
وای پام..الان چیکار کنم......
۵،۴،۳،۲،۱،.....
از رو پا جیمین پایین اومدم و رو زمين نشستم.......
استاد: کارتون عالی بود.......این فقط مرحله آسون بود......و الان مرحله بعدی شروع میشه........
طبقه ۳....در همه ای اتاقا بازه........تو یکی از اتاقا......یه برگه هست ک درمورد مرحله بعدی گفته........
فقط شما چهار گروه....میتونین برین..........
۲۰ دقیقه زمان دارین.....پس بزن ک بریم.......
جیمین از دستم گرفت و بلندم کرد...
جیمین: باید بریم......
ا.ت: پام ...
جیمین: اینگار من روپا تو وایستاده بودم....ک اینقد پا پا میکنی......
ا.ت: خب خسته شدم......
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
اگه تونستم دو پارت دیگه میزارم.....اگه حمایت کنین چون تمومی پارت هارو نوشتم و منتظر حمایت شمام تا بزار..🥰
ا.ت ویو
با تکون خوردن بیدار شدم...جیمین بود داشت تکونم میداد......
ا.ت: ولم کن..میخام بخوابم.....
جیمین: بلند شو.....الان دیر میشه.....
ا.ت: دیر..مگه قراره جای بریم.....
جیمین: دیوونه......استاد چه گفته بود...
ا.ت: استاد.....ها....باشه تو برو من میام.....
دوباره چشمامو بستم......
جیمین: من بریم تا تو بیتونی بخوابی.....
ا.ت: نه..خوابکجا بود......الانبلند میشم......
دوباره چشمامو بستم......
جیمین: ا.تتتتتتتتت( با صدای بلند )
با صداش از رو تخت افتادم............
ا.ت: ای..ای...آخ.....
کنارم نشست.....
جیمین: چت شد....
ا.ت: چتشد....نمیبینی از رو تخت افتادم......
جیمین: خب حقت بود باید بلند میشدی.......
ا.ت: حق.............
صدا در اومد......جیمین رفت بازش کرد.......نامو بود.....نمیدونم به جیمین چه گفت و بعدش رفت......
جیمین سمتم اومد.....
جیمین: زود باش...همه پایین منتظرن......
ا.ت: باشه.......
از تخت گرفتم و بلند شدم.......لباسمو عوض کردم...........موهامو درس کردم میکاپ کردم و بعدش با جیمین از اتاق بیرون اومدم.......
با آسانسور به طبقه اول اومدیم.........بچه ها جم شده بودن.......و استاد جلو هممون وایستاده بود......
استاد: امیدوارم....خستگیتون در رفته باشه......خب امشب بیاین بازی انجام بدیم..........
بازی از این قراره که.......شما با هم گروهتون ....قراره برا مدت ۲ دقیقه ی رو پاه هم وایسن....ممکنه مسخره بنظر بیاد...اما اینجا معلوم میشه...کی بیشتر قویه.........
من و جیمین اونم رو پاهای هم......
ا.ت: میشه ما انجام ندیم......
جیمین: نه...من میخام...انجام بدم......
ا.ت: آخه...من نمیخام.......
جیمین: نمیشه باید بخای............
ا.ت: مگه زوره......
جیمین: آره.......
استاد: همه تو جاهاتون.......
روبرو جیمین وایستادم.........بیشتر از بچه یه دختر و یه پسر همگروه شده بودن.......
استاد: شروع........
جیمین دستامو گرفت.......اول پا چپمو رو پاش گذاشتم و بعدش راستمو.......
جیمین: اونقد ک فکرشو میکردم سنگین نیستی......
ا.ت: نکنه فک کردی کیسه آردم.......
جیمین: نه.....
ا.ت: خب دیگه.........
فقط چهار گروه مونده بود...من و جیمین، نامو و لارا، و دو گروه دیگه......خیلی نزدیک بودم.......پاهام درد گرفته بود.......هر لحظه ممکن بود بیوفتم...........
وای پام..الان چیکار کنم......
۵،۴،۳،۲،۱،.....
از رو پا جیمین پایین اومدم و رو زمين نشستم.......
استاد: کارتون عالی بود.......این فقط مرحله آسون بود......و الان مرحله بعدی شروع میشه........
طبقه ۳....در همه ای اتاقا بازه........تو یکی از اتاقا......یه برگه هست ک درمورد مرحله بعدی گفته........
فقط شما چهار گروه....میتونین برین..........
۲۰ دقیقه زمان دارین.....پس بزن ک بریم.......
جیمین از دستم گرفت و بلندم کرد...
جیمین: باید بریم......
ا.ت: پام ...
جیمین: اینگار من روپا تو وایستاده بودم....ک اینقد پا پا میکنی......
ا.ت: خب خسته شدم......
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
اگه تونستم دو پارت دیگه میزارم.....اگه حمایت کنین چون تمومی پارت هارو نوشتم و منتظر حمایت شمام تا بزار..🥰
۸.۸k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲