فیک( عشق) پارت ۴۶
فیک( عشق) پارت ۴۶
ا.ت ویو
بلاخره رسیدیم......یکی یکی از اتوبوس پیاده شدیم...جلومون یه هتل بزرگ بود....همه پیاده شدیم......استاد جلومون وایستاد و گفت....
استاد: خب میدونم کلی خستین.....و شاید واستون سوال ایجاد شده باشه چرا اینجا اومدیم......
مدیر مدرسمون....واستون اتاق اجاره کرده.......اتاق ها دونفرست....پس الان از شما میخام ک هم گروهتون و انتخاب کنین.......
یچیزی از بازوم گرفت...نگا کردم.....جیمین بود....
جیمین: من و تو.....
ا.ت: نه من میخام با هانول باشم....
جیمین: اما من میخام با تو باشم.....
ا.ت: به من چه....
جیمین: خب به منم چه......
استاد: اردو دو روزه....و تو این دو روز ما بعضی فعالیت هارو انجام میدیم ک تا الان انجام نداده بودیم......
الان بیاین و کلید های اتاقتون بگیرین و بعدش میتونین ۵ ساعت استراحت کنین....و بعد از اون درمورد اینکه قرار چیکار کنیم بهتون میگم.......
همه: چشم....
باهم رفتیم و کلید اتاق و گرفتیم........
طبقه ۴ اتاق ۱۴....کنارمون لارا و نامو و هانول و هینا بود....البته فقط تو یه طبقه بودیم..اتاقاشون ازمون دور بود.......
بعد از خداحافظی با اونا.....به سمت اتاقمون اومدیم.........یجوری معذب بودیم.....اما نمیشد کارش
کرد.....
جیمین دور باز کرد.....و رفت تو....منم بعدش رفتم تو......
دو تخت تکنفره داشت.........و یه یخچال.......تلویزیون....کمد لباس.....مبل.......یه دستشویی.......
کوله پوشتیمو رو تخت گذاشتم و خودمم روش دراز کشیدم........
ا.ت: خیلی خستم......
جیمین: یجوری میگی اینگار پیاده اومدی......
ا.ت: میزارم...اینجا ...یا نه.....
جیمین: باشه من ک چیزی نگفتم....
ا.ت: آره من بودم......
..
چشمامو بستم......ک باز صدای جیمین اومد.....
جیمین: اول برو حموم بعدش بیا بخواب......
ا.ت: اوف....باشه.......
یه لباس از کوله پوشتیم برداشتم....و رفتم حموم....بعد از یه دوش ۱۰ مین..از حموم بیرون اومدم..........داشتم موهامو با حوله خشک میکردم....ک صدا در اومد....
ا.ت: من میرم بازش کنم...
درو باز کردم...هانول بود........
هانول: ببخشی مزاحم شدم.........
ا.ت:چرا اینقد میگی مزاحم مزاحم.....
هانول: نمیدونم.....
ا.ت: خب بگو چیزی میخاستی.....
هانول: لباس....
ا.ت: آها...باشه.....بیا تو......
اومدم و لباس های ک واسه هانول برداشته بودم به هانول دادم.....
هانول: ممنون...پس من رفتم.....
تا دم در باهاش رفتم....و بعدش درو بستم.......
بعد از اینکه موهام خشک شد....رو تخت دراز کشیدم و پتو رو...روم کشیدم...و خوابیدم.........
اشتباه املایی بود معذرت سریع تایپ کردم🤍💜
ا.ت ویو
بلاخره رسیدیم......یکی یکی از اتوبوس پیاده شدیم...جلومون یه هتل بزرگ بود....همه پیاده شدیم......استاد جلومون وایستاد و گفت....
استاد: خب میدونم کلی خستین.....و شاید واستون سوال ایجاد شده باشه چرا اینجا اومدیم......
مدیر مدرسمون....واستون اتاق اجاره کرده.......اتاق ها دونفرست....پس الان از شما میخام ک هم گروهتون و انتخاب کنین.......
یچیزی از بازوم گرفت...نگا کردم.....جیمین بود....
جیمین: من و تو.....
ا.ت: نه من میخام با هانول باشم....
جیمین: اما من میخام با تو باشم.....
ا.ت: به من چه....
جیمین: خب به منم چه......
استاد: اردو دو روزه....و تو این دو روز ما بعضی فعالیت هارو انجام میدیم ک تا الان انجام نداده بودیم......
الان بیاین و کلید های اتاقتون بگیرین و بعدش میتونین ۵ ساعت استراحت کنین....و بعد از اون درمورد اینکه قرار چیکار کنیم بهتون میگم.......
همه: چشم....
باهم رفتیم و کلید اتاق و گرفتیم........
طبقه ۴ اتاق ۱۴....کنارمون لارا و نامو و هانول و هینا بود....البته فقط تو یه طبقه بودیم..اتاقاشون ازمون دور بود.......
بعد از خداحافظی با اونا.....به سمت اتاقمون اومدیم.........یجوری معذب بودیم.....اما نمیشد کارش
کرد.....
جیمین دور باز کرد.....و رفت تو....منم بعدش رفتم تو......
دو تخت تکنفره داشت.........و یه یخچال.......تلویزیون....کمد لباس.....مبل.......یه دستشویی.......
کوله پوشتیمو رو تخت گذاشتم و خودمم روش دراز کشیدم........
ا.ت: خیلی خستم......
جیمین: یجوری میگی اینگار پیاده اومدی......
ا.ت: میزارم...اینجا ...یا نه.....
جیمین: باشه من ک چیزی نگفتم....
ا.ت: آره من بودم......
..
چشمامو بستم......ک باز صدای جیمین اومد.....
جیمین: اول برو حموم بعدش بیا بخواب......
ا.ت: اوف....باشه.......
یه لباس از کوله پوشتیم برداشتم....و رفتم حموم....بعد از یه دوش ۱۰ مین..از حموم بیرون اومدم..........داشتم موهامو با حوله خشک میکردم....ک صدا در اومد....
ا.ت: من میرم بازش کنم...
درو باز کردم...هانول بود........
هانول: ببخشی مزاحم شدم.........
ا.ت:چرا اینقد میگی مزاحم مزاحم.....
هانول: نمیدونم.....
ا.ت: خب بگو چیزی میخاستی.....
هانول: لباس....
ا.ت: آها...باشه.....بیا تو......
اومدم و لباس های ک واسه هانول برداشته بودم به هانول دادم.....
هانول: ممنون...پس من رفتم.....
تا دم در باهاش رفتم....و بعدش درو بستم.......
بعد از اینکه موهام خشک شد....رو تخت دراز کشیدم و پتو رو...روم کشیدم...و خوابیدم.........
اشتباه املایی بود معذرت سریع تایپ کردم🤍💜
۱۰.۹k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲