معشوقه ی شیرین من۳
رفتم تو حموم و لباشو اسیر خودم کردم اولش می ترسید اما بعدش هم کاری کرد .
نشستم تو وان و بغلش کردم
اونم هیچ واکنشی نشون نمی داد
_خوبی
+ با تکون دادن سرش تکید کرد
بلد شدم رفتم لباس بپوشم
ویو ته
درسته پسره اما یه حسی عجیبی بهم میگه میتونم بهش اعتماد کنم
چون برای لال بودنم مسخرم نکرد!!
(اما ته خبر نداشت چه چیزی در انتظار شه )
ویو کوک
رفتم بیرون لباس پوشیدم یه نگاهی به لباس پسر انداختم
_ هه چه لباسی آشغالی
لباسشویی دور انداختم از حموم اومد بیرون داشت دنبال لباسش می گشت که گفتم
_ لباساتو انداختم دور یکی از لباسهای منو بردار
ویو ته
باورم نمی شد از کارش یکم ناراحت شدم
رفتم یکی از لباسشویی پوشیدم (عکسشو میزارم )
یه تیشرت بلد ساده با یه شلوارک
_ واو
ته تعجب کرد و به کوک سوالی نگاه کرد
_ ایکاش شلوارک رو در بیاری
ته سرخ شدو روش برگردوند
نشستم تو وان و بغلش کردم
اونم هیچ واکنشی نشون نمی داد
_خوبی
+ با تکون دادن سرش تکید کرد
بلد شدم رفتم لباس بپوشم
ویو ته
درسته پسره اما یه حسی عجیبی بهم میگه میتونم بهش اعتماد کنم
چون برای لال بودنم مسخرم نکرد!!
(اما ته خبر نداشت چه چیزی در انتظار شه )
ویو کوک
رفتم بیرون لباس پوشیدم یه نگاهی به لباس پسر انداختم
_ هه چه لباسی آشغالی
لباسشویی دور انداختم از حموم اومد بیرون داشت دنبال لباسش می گشت که گفتم
_ لباساتو انداختم دور یکی از لباسهای منو بردار
ویو ته
باورم نمی شد از کارش یکم ناراحت شدم
رفتم یکی از لباسشویی پوشیدم (عکسشو میزارم )
یه تیشرت بلد ساده با یه شلوارک
_ واو
ته تعجب کرد و به کوک سوالی نگاه کرد
_ ایکاش شلوارک رو در بیاری
ته سرخ شدو روش برگردوند
۵.۴k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.