فیک(من♡تو) پارت ۵۱
فیک(من♡تو) پارت ۵۱
ا.ت ویو
با صدا در چشمامو وا کردم.....از رو تخت بلند شدم....و به سمت در رفتم..
ا.ت: کیه؟
استف: منم..
درو باز کردم تعظیم کردم ک استف گفت..
استف: یه میکاپ آرتیست و لباس واست میفرستم تا یه ساعت دیگه آماده باش..
ا.ت: چشم..
استف رفت منم درو بستم.....تا به سمت تختم بیام..دوباره صدا در به سمتش رفتم و دوباره پرسیدم
ا.ت: کیه..
میکاپ آرتیست: منم...میکاپ آرتیست شما..استف منو فرستاد..
دور باز کردم اونم داخل اومد....رفت و رومبل ک تو اتاق بود نشست...
میکاپ آرتیست: خب میتونیم کارمون و شروع کنیم....
ا.ت: فقط میشه صبر کنی...من حموم برم....
میکاپ آرتیست: باشه...
یه حوله برداشتم و حموم رفتم..و بعداز ۱۰ مین بیرون اومدم....رو صندلی میز آرایش ک تو اتاق بود نشستم..میکاپ آرتیست موهامو با سشوار خشک کرد و بعدش شروع کرد به آرایش کردنم......
خیلی سریع کارشو تموم کرد...خودم گفتم موهامو باز بزاره..اونم قبول کرد و فقط کمی حالتش داد ..لباسِ ک باخودش آورده بودو بهم داد تا تنم کنم...و خودشم بهم کمک شد..یه لباس مشکی فک کنم خیلی بهم میاد..باهاش یه کیف بود ک اونم بهم داد..صدا در اومد میکاپ آرتیست گفت میره بازکنه...منم جلو آینه قدی وایستاده بودم و به خودمنگا میکردم ک صدا جونگکوک و جیمین اومد...
جونگکوک: واو..خیلی بهت میاد..
جیمین: خیلی خیلی زیاد خوشگل شدی...
با اینکه خجالت کشیدم گفتم...
ا.ت: ممنون..شماهم خیلی جذاب شدین...
هردوتا شون کت شلوار مشکی پوشیده بودن...پس يعنی لباس ها با هم سته...
صدا استف اومد...ک گفت...
استف: اگه آمادین..بیاین بریم...از اتاق بیرون اومدیم ک بقیه اعضام دم در آسانسور منتظر بودن
با هم به طبقه اول اومدیم...بقیه گروه هام اومده بودن....بعد از احوالپرسی با اونا رفتيم رو میز ک مالی ما بود نشستیم.
رو میز غذا هایی مختلف بود...فک کنم خیلی خوشمزست..
جلومون یه استیج کوچیک بود..یه مرده رفت و رو استیج وایستاد و گفت...
مرده: سلام به همتون..امیدوارم حالتون خوب باشه و خستگیتون در رفته باشه..امیدوارم شامِ خوبی داشته باشین..و پر از انرژی باشین واسه اجرا....خب خودتون درمورد این اجرا میدونین پس نياز نیس ک من بگم...پس فعلا از شامتون لذت ببرین..و واسه اجرا دو روز بعد آماده باشین....شب خوش.
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
ا.ت ویو
با صدا در چشمامو وا کردم.....از رو تخت بلند شدم....و به سمت در رفتم..
ا.ت: کیه؟
استف: منم..
درو باز کردم تعظیم کردم ک استف گفت..
استف: یه میکاپ آرتیست و لباس واست میفرستم تا یه ساعت دیگه آماده باش..
ا.ت: چشم..
استف رفت منم درو بستم.....تا به سمت تختم بیام..دوباره صدا در به سمتش رفتم و دوباره پرسیدم
ا.ت: کیه..
میکاپ آرتیست: منم...میکاپ آرتیست شما..استف منو فرستاد..
دور باز کردم اونم داخل اومد....رفت و رومبل ک تو اتاق بود نشست...
میکاپ آرتیست: خب میتونیم کارمون و شروع کنیم....
ا.ت: فقط میشه صبر کنی...من حموم برم....
میکاپ آرتیست: باشه...
یه حوله برداشتم و حموم رفتم..و بعداز ۱۰ مین بیرون اومدم....رو صندلی میز آرایش ک تو اتاق بود نشستم..میکاپ آرتیست موهامو با سشوار خشک کرد و بعدش شروع کرد به آرایش کردنم......
خیلی سریع کارشو تموم کرد...خودم گفتم موهامو باز بزاره..اونم قبول کرد و فقط کمی حالتش داد ..لباسِ ک باخودش آورده بودو بهم داد تا تنم کنم...و خودشم بهم کمک شد..یه لباس مشکی فک کنم خیلی بهم میاد..باهاش یه کیف بود ک اونم بهم داد..صدا در اومد میکاپ آرتیست گفت میره بازکنه...منم جلو آینه قدی وایستاده بودم و به خودمنگا میکردم ک صدا جونگکوک و جیمین اومد...
جونگکوک: واو..خیلی بهت میاد..
جیمین: خیلی خیلی زیاد خوشگل شدی...
با اینکه خجالت کشیدم گفتم...
ا.ت: ممنون..شماهم خیلی جذاب شدین...
هردوتا شون کت شلوار مشکی پوشیده بودن...پس يعنی لباس ها با هم سته...
صدا استف اومد...ک گفت...
استف: اگه آمادین..بیاین بریم...از اتاق بیرون اومدیم ک بقیه اعضام دم در آسانسور منتظر بودن
با هم به طبقه اول اومدیم...بقیه گروه هام اومده بودن....بعد از احوالپرسی با اونا رفتيم رو میز ک مالی ما بود نشستیم.
رو میز غذا هایی مختلف بود...فک کنم خیلی خوشمزست..
جلومون یه استیج کوچیک بود..یه مرده رفت و رو استیج وایستاد و گفت...
مرده: سلام به همتون..امیدوارم حالتون خوب باشه و خستگیتون در رفته باشه..امیدوارم شامِ خوبی داشته باشین..و پر از انرژی باشین واسه اجرا....خب خودتون درمورد این اجرا میدونین پس نياز نیس ک من بگم...پس فعلا از شامتون لذت ببرین..و واسه اجرا دو روز بعد آماده باشین....شب خوش.
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
۸.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲