پارت یازده
پارت یازده
جنی اومد و سریع رفت تو اتاق پیش ته!
جونگکوک: جنی دکتره بعد اروم کردن تهیونگ میاد پیشت خب؟
کارا: میدونم کاره اشتباهی کردم و تنبیهش هم دیدم (بغض)
کارا: ولی حقش بود بالاخره که نمیشه همه ازش بترسن
جونگکوک اروم خندید و پیشونیه کارا رو بوسید
جنی ویو
وارد اتاق ته شدم داشت مشروب میخورد و سیگار میکشید
جنی: دلتنگم نشدی؟
سریع سرش رو بگردوند و سیگارش رو خاموش کرد لیوان مشروبش رو روی میز گذاشت و اومد سمتم و بغلم کرد و زمزمه کرد
تهیونگ: اندازه ی یک دنیا
نشستیم رو تخت و کمی حرف زدیم تهیونگ داشت با تیغه تو دستش ور میرفت ازش گرفتم و گفتم: دستتو میبره، نکن
تهیونگ: با همین تیغ بدنشو زخم کردم (اروم)
جنی: چیزی گفتی؟
تهیونگ: نه (لبخند)
شنیدم چی گفت! مطمئنم بعد حرف های سورا قلبش رو بیشتر از قبل سنگ کرده! من و تهیونگ 13 سالمون بود و سورا 8. من برای تحصیل به سئول رفته بودم، یک شب تهیونگ با گریه بهم زنگ زد وگفت.........
تهیونگ: جنی من مامان و بابا رو کشتم، اونا هق اونا میخواستن هق سورا هق رو بفروشن هق (گریه)
جنی: هیشششش تهیونگ اروم باش من پشتتم وسایلتون رو جمع کنید و بیاید سئول
تهیونگ: هق چجوری؟(گریه)
جنی: تاکسی بگیر وایسا براتون پول بزنم
تهیونگ: مرسی (بغض)
جنی: دوست دارم
تهیونگ: منم (بغض)
داشتم از استرس میمردم امیدوار شوخی کرده باشه، امیدوارم فقط یک سوپرایز باشه دلم نمیخواد روز تولدمون خراب بشه، دعا دعا میکردم شوخی باشع ولی نبود!
اروم تهیونگ رو بغل کردم و گفتم: هیشششش تهیونگ اروم باش من پشتتم
متقابل بغلم کرد سرش رو بوسیدم و سیگار و مشروبش رو برداشتم
جنی: بخواب من میرم پایین پیش کارا
تهیونگ: تا وقتی بخوابم پیشم باش (مظلومانه)
جنی: حتما (مهربونانه)
رفتم و کنارش دراز کشیدم بغلم کرد و سرش رو گذاشت رو سینم با موهاش بازی میکردم و سرش رو میبوسیدم، با منظم شدن نفس هاش فهمیدم خوابش برده اروم از بغلش اومدم بیرون و مشروب و سیگار رو برداشتم رفتم پایین پیش کارا، وسایل هارو گذاشتم رو اپن و گفتم: پس شین یونا تویی!(لبخند مهربونانه)
اسلاید دوم جنی
شرط: 10 کامنت، 10 لایک
جنی اومد و سریع رفت تو اتاق پیش ته!
جونگکوک: جنی دکتره بعد اروم کردن تهیونگ میاد پیشت خب؟
کارا: میدونم کاره اشتباهی کردم و تنبیهش هم دیدم (بغض)
کارا: ولی حقش بود بالاخره که نمیشه همه ازش بترسن
جونگکوک اروم خندید و پیشونیه کارا رو بوسید
جنی ویو
وارد اتاق ته شدم داشت مشروب میخورد و سیگار میکشید
جنی: دلتنگم نشدی؟
سریع سرش رو بگردوند و سیگارش رو خاموش کرد لیوان مشروبش رو روی میز گذاشت و اومد سمتم و بغلم کرد و زمزمه کرد
تهیونگ: اندازه ی یک دنیا
نشستیم رو تخت و کمی حرف زدیم تهیونگ داشت با تیغه تو دستش ور میرفت ازش گرفتم و گفتم: دستتو میبره، نکن
تهیونگ: با همین تیغ بدنشو زخم کردم (اروم)
جنی: چیزی گفتی؟
تهیونگ: نه (لبخند)
شنیدم چی گفت! مطمئنم بعد حرف های سورا قلبش رو بیشتر از قبل سنگ کرده! من و تهیونگ 13 سالمون بود و سورا 8. من برای تحصیل به سئول رفته بودم، یک شب تهیونگ با گریه بهم زنگ زد وگفت.........
تهیونگ: جنی من مامان و بابا رو کشتم، اونا هق اونا میخواستن هق سورا هق رو بفروشن هق (گریه)
جنی: هیشششش تهیونگ اروم باش من پشتتم وسایلتون رو جمع کنید و بیاید سئول
تهیونگ: هق چجوری؟(گریه)
جنی: تاکسی بگیر وایسا براتون پول بزنم
تهیونگ: مرسی (بغض)
جنی: دوست دارم
تهیونگ: منم (بغض)
داشتم از استرس میمردم امیدوار شوخی کرده باشه، امیدوارم فقط یک سوپرایز باشه دلم نمیخواد روز تولدمون خراب بشه، دعا دعا میکردم شوخی باشع ولی نبود!
اروم تهیونگ رو بغل کردم و گفتم: هیشششش تهیونگ اروم باش من پشتتم
متقابل بغلم کرد سرش رو بوسیدم و سیگار و مشروبش رو برداشتم
جنی: بخواب من میرم پایین پیش کارا
تهیونگ: تا وقتی بخوابم پیشم باش (مظلومانه)
جنی: حتما (مهربونانه)
رفتم و کنارش دراز کشیدم بغلم کرد و سرش رو گذاشت رو سینم با موهاش بازی میکردم و سرش رو میبوسیدم، با منظم شدن نفس هاش فهمیدم خوابش برده اروم از بغلش اومدم بیرون و مشروب و سیگار رو برداشتم رفتم پایین پیش کارا، وسایل هارو گذاشتم رو اپن و گفتم: پس شین یونا تویی!(لبخند مهربونانه)
اسلاید دوم جنی
شرط: 10 کامنت، 10 لایک
۷.۷k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.