تک پارتی درخواستی اسمات
تک پارتی درخواستی تهکوک
ویو کوک
نه نه نه اینبار بهش نمیبازم، نه نه نمی بازم هنوز شانس هست
[علامت داور *]
* و برنده ی مسابقههههههههه ویییییییییییییییییییییی
تبریک آقای کیم برای ۳۴مین بار سلطان مسابقه شدید
_ممنون
با ناراحتی و عصبانیت رفتم سمتش
+اینبار کدوم یکی از شرکتامو میخوای؟
با لبخند ترسناکی گف
_بیب اینبار شرکت نه خودتو میخوام!
+چی منظورت چیه؟
_خودت خیلی خوب میدونی منظورم چیه،بیبی بوی
این کیم چی میگف یعنی چی منو میخواد!!!
_بیاریدش
و چند تا آدم هیکلی منو گرفتن و بردن
ویو ته
تمام این مسابقات رو برای این روز میبردم که برسم به جونگ کوک، اون پسر لعنتی بدجور دلمو برده ، عقل از سرم پرونده، اون باید مال من بشه
به آدمام گفتم ببرنش تو اتاق و به تخت قفلش کنن
بعد از رسیدگی و اتمام کارام رفتم سراغش
_سلام بیبی
+ولم کنننن، از جونم چی میخواییییی
_آروم باش بیب،خودتو میخوام!
+خفه شووو،بزار برم هرچی بخوای بهت میدم!
_هرچی تا الان خواستم دادی،الان خودتو بده!
لباسامونو درآوردم و روش خیمه زدم ، با دستم بدنشو لمس میکردم
_خیلی وقته میخوامت پسر،تو باید مال من بشی!
دستاشو محکم مشت کرد
+آقای کیم لطفا ولم کننننن
_اوه بزار ی چیزایی رو بهت بفهمونم ، یک:آقای کیم نه،از این به بعد ددی....دو : بعد از امشب هیچ جایی نمیری!
حمله کردم سمت لباش و با ولع و وحشیانه میخوردمشون ، لعنتیا خیلی خوب بودن ، با ی دستم با موهای نرمش بازی میکردم و ی دست دیگم رو ، رو بدنش میکشیدم...نفس کم آورد ازش جدا شدم
_پسر خوبی باش قول میدم لذت ببری!....ولی اگه بخوای لج کنی،جز درد هیچی نداره!!
و با ی ضرب کل عضوم رو واردش کردم!
+آهه....درش بیار ....لطفااااا
_هیششش بیب فقط نا.له کن
و محکم و سریع تلم.به میزدم و از صدای نا.لش لذت میبردم!
+آهه....آه...آههه
[۴۰ مین بعد]
خیلی خوبه،این پسر عالیه
+آههه....آآههم
_آه
[ارضا شدن]
کشیدم بیرون و کنارش خوابیدم
_از حالا به بعد تو مال منی ....فهمیدی؟
+بله
لباشو دوباره اسیر کردم و.....
خلاصه ۲ راند دیگه هم رفتن این بار کوک هم خوشش اومده بود و مشگلی نداشت و بعد از ی مدت باهم کنار میان و زندگی لاو تو لاوی رو آغاز میکنن
میدونم بد شد جبران میکنم
لایک و کامنت و فالو فراموش نشه😉❤️
ویو کوک
نه نه نه اینبار بهش نمیبازم، نه نه نمی بازم هنوز شانس هست
[علامت داور *]
* و برنده ی مسابقههههههههه ویییییییییییییییییییییی
تبریک آقای کیم برای ۳۴مین بار سلطان مسابقه شدید
_ممنون
با ناراحتی و عصبانیت رفتم سمتش
+اینبار کدوم یکی از شرکتامو میخوای؟
با لبخند ترسناکی گف
_بیب اینبار شرکت نه خودتو میخوام!
+چی منظورت چیه؟
_خودت خیلی خوب میدونی منظورم چیه،بیبی بوی
این کیم چی میگف یعنی چی منو میخواد!!!
_بیاریدش
و چند تا آدم هیکلی منو گرفتن و بردن
ویو ته
تمام این مسابقات رو برای این روز میبردم که برسم به جونگ کوک، اون پسر لعنتی بدجور دلمو برده ، عقل از سرم پرونده، اون باید مال من بشه
به آدمام گفتم ببرنش تو اتاق و به تخت قفلش کنن
بعد از رسیدگی و اتمام کارام رفتم سراغش
_سلام بیبی
+ولم کنننن، از جونم چی میخواییییی
_آروم باش بیب،خودتو میخوام!
+خفه شووو،بزار برم هرچی بخوای بهت میدم!
_هرچی تا الان خواستم دادی،الان خودتو بده!
لباسامونو درآوردم و روش خیمه زدم ، با دستم بدنشو لمس میکردم
_خیلی وقته میخوامت پسر،تو باید مال من بشی!
دستاشو محکم مشت کرد
+آقای کیم لطفا ولم کننننن
_اوه بزار ی چیزایی رو بهت بفهمونم ، یک:آقای کیم نه،از این به بعد ددی....دو : بعد از امشب هیچ جایی نمیری!
حمله کردم سمت لباش و با ولع و وحشیانه میخوردمشون ، لعنتیا خیلی خوب بودن ، با ی دستم با موهای نرمش بازی میکردم و ی دست دیگم رو ، رو بدنش میکشیدم...نفس کم آورد ازش جدا شدم
_پسر خوبی باش قول میدم لذت ببری!....ولی اگه بخوای لج کنی،جز درد هیچی نداره!!
و با ی ضرب کل عضوم رو واردش کردم!
+آهه....درش بیار ....لطفااااا
_هیششش بیب فقط نا.له کن
و محکم و سریع تلم.به میزدم و از صدای نا.لش لذت میبردم!
+آهه....آه...آههه
[۴۰ مین بعد]
خیلی خوبه،این پسر عالیه
+آههه....آآههم
_آه
[ارضا شدن]
کشیدم بیرون و کنارش خوابیدم
_از حالا به بعد تو مال منی ....فهمیدی؟
+بله
لباشو دوباره اسیر کردم و.....
خلاصه ۲ راند دیگه هم رفتن این بار کوک هم خوشش اومده بود و مشگلی نداشت و بعد از ی مدت باهم کنار میان و زندگی لاو تو لاوی رو آغاز میکنن
میدونم بد شد جبران میکنم
لایک و کامنت و فالو فراموش نشه😉❤️
۹.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.