{وقتی به اجبار ازدواج کردین}
پارت 2
ویو جئون جونگ کوک
داشتم به عمور بیمارستان رسیدگی میکردم که پرونده های توی سردخونه درست گذاشته شده یا نه همین جوری پرونده های متفاوتی رو میگشتم که پرونده مادرم رو دیدم که به دلیل سکته مغزی از دنیا رفته بود اعصابم خورد شد پرونده رو گذاشتم و به سمت ماشین حرکت کردم
سریع میروندم وقتی رسیدم به عمارت رفتم از کولکسیون میلیارد دلاری ویسکی هام یه دونه از گیرا ترینشونو ورداشتم و سر کشیدم
بعد چند مین که هنوز مست نشدع بودم صدای زنگ پدرمو شنیدم
اعصبانیت خودمو کنترل کردم و به پدرم جواب دادم
جونگ کوک{به پدر}
می دونگ{سریع بیا خونه باهات کار دارم }
جونگ کوک{پدر اگه همین قضیهس من نمیام}
می دونگ{از کی رو حرف من حرف میزنی؟ّ}عصبی
جونگ کوک{ چشم پدر}کلافه
(بچه ها یه نکته جونگ کوک عمارت خودشو داره و با پدرش زندگی میکنه)
ویسکیم که تموم شده بود رو انداختم تو سطل اشغال و بعد و به سمت ماشینم رفتم و سوار ماشین شدم
ویو ا.ت
با ناراحتی رسیدم عمارت پدرم راستش بعد از مرگ مادرم زیاد از پدرم خوشم نمیاد و زیاد باهم حرف نمیزنم بعه از اینکه درو باز کردم پدرمو دیدم که پذیرایی نشسته و تو فکره سرد رفتم روبه روش روی مبل نشستم و گفتم
ا.ت{ کاری با من داری؟}
لیان { ازت میخوام اون هیوجین عوضی رو بکشی}
فلش بک به 1 ماه بعد
ویو جونگ کوک
دوباره مثل همیشه. منو ا.ت مجبور شدیم باهم ازدواج کنیم اولین بار و اخرین بار تا الان فقط سر سفر عقد صداشو شنیدم...تمام .اون هر شب مست و با بدن خونی میاد خونه انقد مسته که تلو تلو میخوره و اسم هیوجین رو زمزمه میکنه
پایان پارت 2
اگه دوسش داشتین لایک کنید
ویو جئون جونگ کوک
داشتم به عمور بیمارستان رسیدگی میکردم که پرونده های توی سردخونه درست گذاشته شده یا نه همین جوری پرونده های متفاوتی رو میگشتم که پرونده مادرم رو دیدم که به دلیل سکته مغزی از دنیا رفته بود اعصابم خورد شد پرونده رو گذاشتم و به سمت ماشین حرکت کردم
سریع میروندم وقتی رسیدم به عمارت رفتم از کولکسیون میلیارد دلاری ویسکی هام یه دونه از گیرا ترینشونو ورداشتم و سر کشیدم
بعد چند مین که هنوز مست نشدع بودم صدای زنگ پدرمو شنیدم
اعصبانیت خودمو کنترل کردم و به پدرم جواب دادم
جونگ کوک{به پدر}
می دونگ{سریع بیا خونه باهات کار دارم }
جونگ کوک{پدر اگه همین قضیهس من نمیام}
می دونگ{از کی رو حرف من حرف میزنی؟ّ}عصبی
جونگ کوک{ چشم پدر}کلافه
(بچه ها یه نکته جونگ کوک عمارت خودشو داره و با پدرش زندگی میکنه)
ویسکیم که تموم شده بود رو انداختم تو سطل اشغال و بعد و به سمت ماشینم رفتم و سوار ماشین شدم
ویو ا.ت
با ناراحتی رسیدم عمارت پدرم راستش بعد از مرگ مادرم زیاد از پدرم خوشم نمیاد و زیاد باهم حرف نمیزنم بعه از اینکه درو باز کردم پدرمو دیدم که پذیرایی نشسته و تو فکره سرد رفتم روبه روش روی مبل نشستم و گفتم
ا.ت{ کاری با من داری؟}
لیان { ازت میخوام اون هیوجین عوضی رو بکشی}
فلش بک به 1 ماه بعد
ویو جونگ کوک
دوباره مثل همیشه. منو ا.ت مجبور شدیم باهم ازدواج کنیم اولین بار و اخرین بار تا الان فقط سر سفر عقد صداشو شنیدم...تمام .اون هر شب مست و با بدن خونی میاد خونه انقد مسته که تلو تلو میخوره و اسم هیوجین رو زمزمه میکنه
پایان پارت 2
اگه دوسش داشتین لایک کنید
۳.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.