وانشان جونکوک
وانشان جونکوک
پارت۱۰
+امیدوار بودم زایمان کنه و دیگه بهوش نیاد ولی چرا باید اینجوری باشه امیدوارم بره و دیگه بر نگرده
(علامت راننده=)
=قربان اتفاقی افتاده
-خفشو وزودتر برو خونه لیا داره زایمان میکنه
=بله قربان
۲۰دقیقه بعد
@عشقم نگاه کن چقدر شبیه توعع
-مگه بهت نگفتم نباید بیاریش اینجا اینجا زایمان کردی مگه نگفتم نیارش دنیا (با داد)
@ترسید و هیچی نگفت خواست بره گریه کنه که صدای بچه اومد باورش نمیشد این صدا چی بود
-بچه جون تو باید بمیری چقدرم زشته و چاقو رو آوردم فرو کردم تو شکمش
عکس بچه رو از حرص شما زشت میزارم
-اگه بچهی لارا بود حتا دست هم بهش نمیزدم
@جونکوک چیکار میکنی بیارش بیرون(با گریه )
- گمشو (داد) خدمتکار این بچه رو برای شام بده به لیا از دولتی من نخوره من میدونستم بچه از من نیست
+حالم خوب بود دیدم تهیونگ و اعضا اومدن
®اتفاقی افتاده صدمه دیدی
+نه حالم خوبه
®خدارو شکر به درخواستم فکر کردی
(در مورد رابطه تهیونگ و جونکوک توی نکته ها میگم نگران نباشید)
لایک
پارت۱۰
+امیدوار بودم زایمان کنه و دیگه بهوش نیاد ولی چرا باید اینجوری باشه امیدوارم بره و دیگه بر نگرده
(علامت راننده=)
=قربان اتفاقی افتاده
-خفشو وزودتر برو خونه لیا داره زایمان میکنه
=بله قربان
۲۰دقیقه بعد
@عشقم نگاه کن چقدر شبیه توعع
-مگه بهت نگفتم نباید بیاریش اینجا اینجا زایمان کردی مگه نگفتم نیارش دنیا (با داد)
@ترسید و هیچی نگفت خواست بره گریه کنه که صدای بچه اومد باورش نمیشد این صدا چی بود
-بچه جون تو باید بمیری چقدرم زشته و چاقو رو آوردم فرو کردم تو شکمش
عکس بچه رو از حرص شما زشت میزارم
-اگه بچهی لارا بود حتا دست هم بهش نمیزدم
@جونکوک چیکار میکنی بیارش بیرون(با گریه )
- گمشو (داد) خدمتکار این بچه رو برای شام بده به لیا از دولتی من نخوره من میدونستم بچه از من نیست
+حالم خوب بود دیدم تهیونگ و اعضا اومدن
®اتفاقی افتاده صدمه دیدی
+نه حالم خوبه
®خدارو شکر به درخواستم فکر کردی
(در مورد رابطه تهیونگ و جونکوک توی نکته ها میگم نگران نباشید)
لایک
۲.۵k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲