رمان
رمان
شب خاص
پارت ۹
( صبح از خواب بیدار شدم و بیرون نرفتم صبحانه رو لیا اورد تو اتاقم با یه قیافه عصبانی)
- چرا به تهیونگ گفتی؟
& اقای کیم باید میدونستن تو چطور ادمی هستی
- مگه من چیکار کردم؟
& تو ادم خاصی نیستی بابات توی قمار تو رو به اقای کیم باخته اینو فراموش نکن
- خب که چی؟ تقصیر من چیه؟
& تو و کیم تهیونگ هم سطح نیستین
- این شرط بر این نمیشه که بری بهش بگی
& من گفتم تا ازت دوری کنه ممکنه بیشتر عاشقش بشی ولی اون با دختری مثل تو ازدواج نمیکنه یا قرار نمیزاره
- ولی به تو چه؟ به تو چی میرسه؟ دوسش داری؟
& نه با این کار پیش رییس عزیز میشم و پیشش بالا مبرم اینطوری بهم اعتماد میکنه
( حرفای لیا خیلی بهم ضربه میزدن به زور خودمو نگه داشته بودم که گریه نکنم اگه حرف میزدم اشکام میریختن پس ساکت شدم و چیزی نگفتم لیا رفت بیرون نشستم رو صندلی و صبحانه رو خوردم شنیدم که تهیونگ رفت از خونه بیرون.... تقریبا شب شده بود ولی تهیونگ هنوز برنگشته بود خونه روی تخت دراز کشیده بودم که در اتاقم باز شد و تهیونگ اومد تو)
- شما... اینجا چیکار میکنین؟ چیزی شده؟
+ نه اومدم چون... کارت دارم
شب خاص
پارت ۹
( صبح از خواب بیدار شدم و بیرون نرفتم صبحانه رو لیا اورد تو اتاقم با یه قیافه عصبانی)
- چرا به تهیونگ گفتی؟
& اقای کیم باید میدونستن تو چطور ادمی هستی
- مگه من چیکار کردم؟
& تو ادم خاصی نیستی بابات توی قمار تو رو به اقای کیم باخته اینو فراموش نکن
- خب که چی؟ تقصیر من چیه؟
& تو و کیم تهیونگ هم سطح نیستین
- این شرط بر این نمیشه که بری بهش بگی
& من گفتم تا ازت دوری کنه ممکنه بیشتر عاشقش بشی ولی اون با دختری مثل تو ازدواج نمیکنه یا قرار نمیزاره
- ولی به تو چه؟ به تو چی میرسه؟ دوسش داری؟
& نه با این کار پیش رییس عزیز میشم و پیشش بالا مبرم اینطوری بهم اعتماد میکنه
( حرفای لیا خیلی بهم ضربه میزدن به زور خودمو نگه داشته بودم که گریه نکنم اگه حرف میزدم اشکام میریختن پس ساکت شدم و چیزی نگفتم لیا رفت بیرون نشستم رو صندلی و صبحانه رو خوردم شنیدم که تهیونگ رفت از خونه بیرون.... تقریبا شب شده بود ولی تهیونگ هنوز برنگشته بود خونه روی تخت دراز کشیده بودم که در اتاقم باز شد و تهیونگ اومد تو)
- شما... اینجا چیکار میکنین؟ چیزی شده؟
+ نه اومدم چون... کارت دارم
۱۱.۳k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.