p18
p18
ویو ا.ت
احساس کردم یکی دیمو گرفته بازومو حس نمیکردم که دیدم ، ارباب بود بدون اینکه چیزی بگه کشوندم داخل اتاق کارش و درو بست و منو چسبوند به دیوار و یک بوسه خیلی آرومی روی لبام گذاشت و خیلی آروم و جوری که اصلا انتظار نداشتم گفت
کوک : بوسه ی صبحگاهی یادت نره بیب ( خیلی آروم )
سرم پایین بود که دستشو گذاشت رو چونم و سرمو بالا آورد بالا و با صدایی خسته و دلنشینی گفت
کوک : کامان گرل از ددی خجالت نکش قرار اتفاقات به یاد موندنی برامون بیوفته
بعد با انگشت شصتش رو لب پایینم کشید و از اتاق بیرون رفت ، من تو شک بودم نمیدونم چه اتاقی افتاده بود ، بعد منم سریع از اتاق رفتم بیرون از پایین پله ها صدای ارباب به گوشم خورد
کوک : ا.ت بیا اینجا
ا.ت : ها ؟ بله ؟؟....چشم
با استرس به سمتش رفتم
ا.ت : بله ( تمام مدت سرش پایین بود )
کوک : بیا بشین یه چیزی بخور دیشب خیلی زحمت کشیدی( پوزخند )
ا.ت : چرا من ؟ همش تقصیر تو که حالم بده ....ازت متنفرم ( زیر لب )
ارباب یک ابروشو بالا داد و سرش رو بالا آورد و گفت
کوک : مثل اینکه هنوز آدم نشدی دوباره میخوای زیرم اونجوری جیغ بزنی؟
من بیشتر سرمو پایین آوردم و لب پایینیمو گاز گرفتم و بعد چند لحظه ارباب نفسشو بیرون داد
کوک : حالا بیا بشین سر میز و یه چیزی بخور
میدونستم نمیتونم چیزی بگم پس رفتم رو صندلی کنار ارباب نشستم
کوک : ا.ت باهام راحت باش دیگه نیازی نیست ارباب صدام کنی ، من کوکم ، جئون جونگ کوک
ذهن ا.ت :.........
خماری تا.........
لایک ۱۰
کامنت ۲۰
ویو ا.ت
احساس کردم یکی دیمو گرفته بازومو حس نمیکردم که دیدم ، ارباب بود بدون اینکه چیزی بگه کشوندم داخل اتاق کارش و درو بست و منو چسبوند به دیوار و یک بوسه خیلی آرومی روی لبام گذاشت و خیلی آروم و جوری که اصلا انتظار نداشتم گفت
کوک : بوسه ی صبحگاهی یادت نره بیب ( خیلی آروم )
سرم پایین بود که دستشو گذاشت رو چونم و سرمو بالا آورد بالا و با صدایی خسته و دلنشینی گفت
کوک : کامان گرل از ددی خجالت نکش قرار اتفاقات به یاد موندنی برامون بیوفته
بعد با انگشت شصتش رو لب پایینم کشید و از اتاق بیرون رفت ، من تو شک بودم نمیدونم چه اتاقی افتاده بود ، بعد منم سریع از اتاق رفتم بیرون از پایین پله ها صدای ارباب به گوشم خورد
کوک : ا.ت بیا اینجا
ا.ت : ها ؟ بله ؟؟....چشم
با استرس به سمتش رفتم
ا.ت : بله ( تمام مدت سرش پایین بود )
کوک : بیا بشین یه چیزی بخور دیشب خیلی زحمت کشیدی( پوزخند )
ا.ت : چرا من ؟ همش تقصیر تو که حالم بده ....ازت متنفرم ( زیر لب )
ارباب یک ابروشو بالا داد و سرش رو بالا آورد و گفت
کوک : مثل اینکه هنوز آدم نشدی دوباره میخوای زیرم اونجوری جیغ بزنی؟
من بیشتر سرمو پایین آوردم و لب پایینیمو گاز گرفتم و بعد چند لحظه ارباب نفسشو بیرون داد
کوک : حالا بیا بشین سر میز و یه چیزی بخور
میدونستم نمیتونم چیزی بگم پس رفتم رو صندلی کنار ارباب نشستم
کوک : ا.ت باهام راحت باش دیگه نیازی نیست ارباب صدام کنی ، من کوکم ، جئون جونگ کوک
ذهن ا.ت :.........
خماری تا.........
لایک ۱۰
کامنت ۲۰
۲.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.