Angel of life and death p2
#فیک
#فیکشن
#استری_کیدز
دخترک سرش رو پایین انداخت و زیر لب زمزمه کرد
آمه :چ..چطور..م..مکنه
هیون : برام مهم نیست باور کنی یا نه....به هر حال که ما اینجا میمونیم
دوباره دستش رو روی قهوه ساز کشید
هیون : بعدم من تازه کار با این نمیدونم چی چی رو یاد گرفتم.
هیون دوباره شروع کرد به فشار دادن دکمه های دستگاه
فلیکس از کلافگی پوفی کشید
فلیکس : هیون...میشه بس کنی...ما وقت برای این کارا نداریم.
هیون نگاه پر از حرصش رو به فلیکس داد و پوفی کشید
هیون : آه...تو چقدر ضدحالی
دخترک نفس عمیقی کشید و سرش رو کامل بالا آورد و حالا با شجاعت نگاهش رو به مرد مو قرمز جلوش داد
آمه : ت اصلا چرا به قهوه ساز من دست میزنی ؟
هیون با تعجب نگاهش رو به دخترک داد و اما بعد پوزخندی زد
هیون : زود با ما کنار اومدی
دختر اخمی کرد
امه : باشه اصلا خودت یاد بگیر
و از آشپزخونه بیرون اومد
فلیکس آهی از کلافگی کشید و روی مبل نشست
هیون : یاااا....باشه اصلا اتیشش میزنم
آمه همینطور که توی اتاق بود با صدای بلند جواب داد
امه : بزن....یکی دیگه دارم
هیون آهی از سر حرص و کلافگی کشید
هیون : چون خونه آتیش میگیره...نمیزنم
دخترک از اتاق بیرون اومد و همینطور که بی تفاوت به مرد توی آشپزخونه نگاه میکرد ، لب زد
امه: پس تو عقلم داری
هیون چشمای قرمزش رو با عصبانیت به دخترک داد
هیون : دختره ی.....
فلیکس پوفی کشید
فلیکس : میشه بس کنید ؟
با صدای بلندی گفت
فلیکس : با هر دوتونم
هیون نگاه عصبیش رو به فلیکس که حالا از روی مبل بلند شده بود و با عصبانیت بهش خیره بود ، داد
هیون :تو کی باشی که بخوای به من دستور بدی ؟
دخترک پوفی کشید و به سمت اتاق رفت.
چیزی نگذشته بود که....
امه : جیغغغغغ.....
هیون و فلیکس هر دو با تعجب به در اتاق خیره شدن و بعد به هم دیگه نگاهی انداختن
فلیکس از روی مبل بلند شد و به سمت اتاق اومد
با دهن باز به دخترک که با ترس بالای کمد رفته بود نگاهی انداخت
فلیکس : چی کار میکنی ؟
هیون همینطور که توی چارچوب در ایستاده بود ، با خونسردی به دخترک نگاه میکرد
هیون : باز چی شده ؟
آمه : سوسکککک...
با این کلمه از طرف دخترک فلیکس اخمی کرد و با نگاهی پوکر به دخترک نگاه میکرد.
هیون کمی خودش رو از چارچوب فاصله داد و دستش رو روی کمد گذاشت که باعث شد کمد تکون ریزی بخوره و دخترک تعادلش رو از دست بده و روش بیوفته.
هر دوشون پخش زمین شده بودن
هیون :هییییی....از روم بلند شووو
#فیکشن
#استری_کیدز
دخترک سرش رو پایین انداخت و زیر لب زمزمه کرد
آمه :چ..چطور..م..مکنه
هیون : برام مهم نیست باور کنی یا نه....به هر حال که ما اینجا میمونیم
دوباره دستش رو روی قهوه ساز کشید
هیون : بعدم من تازه کار با این نمیدونم چی چی رو یاد گرفتم.
هیون دوباره شروع کرد به فشار دادن دکمه های دستگاه
فلیکس از کلافگی پوفی کشید
فلیکس : هیون...میشه بس کنی...ما وقت برای این کارا نداریم.
هیون نگاه پر از حرصش رو به فلیکس داد و پوفی کشید
هیون : آه...تو چقدر ضدحالی
دخترک نفس عمیقی کشید و سرش رو کامل بالا آورد و حالا با شجاعت نگاهش رو به مرد مو قرمز جلوش داد
آمه : ت اصلا چرا به قهوه ساز من دست میزنی ؟
هیون با تعجب نگاهش رو به دخترک داد و اما بعد پوزخندی زد
هیون : زود با ما کنار اومدی
دختر اخمی کرد
امه : باشه اصلا خودت یاد بگیر
و از آشپزخونه بیرون اومد
فلیکس آهی از کلافگی کشید و روی مبل نشست
هیون : یاااا....باشه اصلا اتیشش میزنم
آمه همینطور که توی اتاق بود با صدای بلند جواب داد
امه : بزن....یکی دیگه دارم
هیون آهی از سر حرص و کلافگی کشید
هیون : چون خونه آتیش میگیره...نمیزنم
دخترک از اتاق بیرون اومد و همینطور که بی تفاوت به مرد توی آشپزخونه نگاه میکرد ، لب زد
امه: پس تو عقلم داری
هیون چشمای قرمزش رو با عصبانیت به دخترک داد
هیون : دختره ی.....
فلیکس پوفی کشید
فلیکس : میشه بس کنید ؟
با صدای بلندی گفت
فلیکس : با هر دوتونم
هیون نگاه عصبیش رو به فلیکس که حالا از روی مبل بلند شده بود و با عصبانیت بهش خیره بود ، داد
هیون :تو کی باشی که بخوای به من دستور بدی ؟
دخترک پوفی کشید و به سمت اتاق رفت.
چیزی نگذشته بود که....
امه : جیغغغغغ.....
هیون و فلیکس هر دو با تعجب به در اتاق خیره شدن و بعد به هم دیگه نگاهی انداختن
فلیکس از روی مبل بلند شد و به سمت اتاق اومد
با دهن باز به دخترک که با ترس بالای کمد رفته بود نگاهی انداخت
فلیکس : چی کار میکنی ؟
هیون همینطور که توی چارچوب در ایستاده بود ، با خونسردی به دخترک نگاه میکرد
هیون : باز چی شده ؟
آمه : سوسکککک...
با این کلمه از طرف دخترک فلیکس اخمی کرد و با نگاهی پوکر به دخترک نگاه میکرد.
هیون کمی خودش رو از چارچوب فاصله داد و دستش رو روی کمد گذاشت که باعث شد کمد تکون ریزی بخوره و دخترک تعادلش رو از دست بده و روش بیوفته.
هر دوشون پخش زمین شده بودن
هیون :هییییی....از روم بلند شووو
۲۰.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.