تک پارتی (وقتی حواست نیست و.... )
#لینو
#استری_کیدز
سرت توی گوشی بود و حواست اصلا به مسیری که طی میکردی نبود که بدون اینکه متوجه بشی سرت با دیوار کنار آشپزخونه برخورد کرد و باعث شد روی زمین بیوفتی...
لینو روی مبل نشسته بود و داشت با دسته بازی میکرد اما با صدای تو که از درد ناله ای کردی حواسش رو به تو داد
_ یااا...باز چی کار کردی ؟
همینطور که دستت رو سرت بود لب زدی :
+ اوففف....خیلی درد میکنه
لینو با نگرانی دسته رو کنار گذاشت و به سمتت اومد و کنارت زانو زد
_ چیشد...هوم ؟
+ سرم خورد به دیوار...ایییی
لینو آهی از سر کلافگی کشید
_ خوب جلوت رو نگاه کن دخترر
دستت رو سرت بود که متوجه ی خیسی ای بالای لبت شدی...
سریع دستت رو به سمتش بردی و به مایع داغ زدی که با خون مواجه شدی...
لینو با تعجب نگاهت میکرد .
_ یاااا....با خودت چی کار کردی تووو....
دستت رو گرفت و تورو از جات بلند کرد و به سمت سرویس بهداشتی برد...
دستمال کاغذی برداشت و بهت داد
_ زود باش...خون رو پاک کن....
با نگرانی بهت نگاه میکرد که ازش دستمال رو گرفتی و مشغول پاک کردن خون شدی....
_ درد میکنه ؟...
آروم سرت رو به دو طرف تکون دادی که لینو شونه هات رو گرفت و با جدیت نگاهت میکرد
_ از این به بعد اگر ببینم اینقدر بی توجهی...من میدونم و تو...
تعجب کرده بودی
+ یااا...خوب لینو این فقط یک خون دماغ ساده بود
با چشمای ترسناکش بهت ریز نگاهی کرد که از حرفت پشیمون شدی و سرت رو پایین انداختی
_ یک بار دیگه به خودت آسیب بزنی باید تنبیه بشی
با تعجب سرت رو بالا آوردی
+یااااا....لینووو
_ همینکه گفتم....من روی اموالم حساسم
#استری_کیدز
سرت توی گوشی بود و حواست اصلا به مسیری که طی میکردی نبود که بدون اینکه متوجه بشی سرت با دیوار کنار آشپزخونه برخورد کرد و باعث شد روی زمین بیوفتی...
لینو روی مبل نشسته بود و داشت با دسته بازی میکرد اما با صدای تو که از درد ناله ای کردی حواسش رو به تو داد
_ یااا...باز چی کار کردی ؟
همینطور که دستت رو سرت بود لب زدی :
+ اوففف....خیلی درد میکنه
لینو با نگرانی دسته رو کنار گذاشت و به سمتت اومد و کنارت زانو زد
_ چیشد...هوم ؟
+ سرم خورد به دیوار...ایییی
لینو آهی از سر کلافگی کشید
_ خوب جلوت رو نگاه کن دخترر
دستت رو سرت بود که متوجه ی خیسی ای بالای لبت شدی...
سریع دستت رو به سمتش بردی و به مایع داغ زدی که با خون مواجه شدی...
لینو با تعجب نگاهت میکرد .
_ یاااا....با خودت چی کار کردی تووو....
دستت رو گرفت و تورو از جات بلند کرد و به سمت سرویس بهداشتی برد...
دستمال کاغذی برداشت و بهت داد
_ زود باش...خون رو پاک کن....
با نگرانی بهت نگاه میکرد که ازش دستمال رو گرفتی و مشغول پاک کردن خون شدی....
_ درد میکنه ؟...
آروم سرت رو به دو طرف تکون دادی که لینو شونه هات رو گرفت و با جدیت نگاهت میکرد
_ از این به بعد اگر ببینم اینقدر بی توجهی...من میدونم و تو...
تعجب کرده بودی
+ یااا...خوب لینو این فقط یک خون دماغ ساده بود
با چشمای ترسناکش بهت ریز نگاهی کرد که از حرفت پشیمون شدی و سرت رو پایین انداختی
_ یک بار دیگه به خودت آسیب بزنی باید تنبیه بشی
با تعجب سرت رو بالا آوردی
+یااااا....لینووو
_ همینکه گفتم....من روی اموالم حساسم
۲۸.۵k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.