part 18
part 18
«دشمن برادرم شدم»
کوک: نمیتونی راه بری
ات: نه
کوک: پس مجبورم
ات: مجبور چی (داشتم حرف میزدم که کوک بغلم کرد) کوک چکار میکنی زشت
کوک: وقتی حالت بده چه زشتی داره (اترو بردم توی ماشین و به سمت خونه حرکت کردم)
ویو ته:
از سر کار برگشتم توی خونرو نگاه کردم ولی ات نبود رفتم توی اتاقش اونجا هم نبود توی اتاق کوک هم گشتم اونم نبود یعنی کجان رفتم از یکی از خدمه ها پرسیدم کجا رفتن گفت باهم رفتن باشگاه
ته: باهم(بلند)
خدمه: ب.. بله
ویو ته:
اعصابم خورد شد نشستم روی کاناپه و منتظر موندم بیان
ویو کوک:
رسیدیم خونه در ماشینو وا کردم اترو بغل کردم و در خونرو باز کردم که با چهره عصبی ته مواجه شدم
ته: این چه وضعیه معلوم هست اینجا چه خبره
کوک: چی شده
ته: اترو بزار زمین
کوک: نمیبینی اسیب دیده
ته: گفتم بزارش زمین (بلند)
کوک: نمیتونه راه بره وگرنه بغلش نمیکردم
ته: باشه برو بزارش روی مبل
ادمین: کوک اترو برد گذاشت روی مبل تهیونگم اومد کنارش نشست
ته: ات حالت خوبه
ات: اره
ته: چرا بدون اجازه من رفتی بیرون
کوک: الان وقت این حرفا نیست پاشو ببرش تو اتاقش استراحت کنه
ته: باشه(پاشودم اترو بردم توی اتاقش و خابوندم که دیدم کوک اومد تو اتاق) چیه
کوک: باید پانسمانشو عوض کنم
ته: باشه بیا(کوک داشت پانسمان اترو عوض میکرد متوجه نگرانیش شدم دیگه مطمعنم به ات صدمه نمیزنه و خیالم راحت شد توی فکر بودم که ات بیدار شد) حالت خوبه
ات: اره خوبم
کوک: ات گوش کن من الان به پات دست میزنم هر کجا خیلی درد داشت بگو(جون عجب دکتری😂)
ات: باشه
ویو کوک:
شروع کردم فشار دادن نقاط مختلف پاش
ات: کوک اینجا
کوک: درد میکنه
ات: اره خیلی
کوک: ته پاشو برو از خدمه یه مسکن بگیر
ته: باشه(مظلوم)
ویو کوک:
توی چشمای ات زل زده بودم که ته اومد تو
ته: بیا
ویو کوک:
قرصو گرفتک اترو بلند کردم و قرصو دادم خورد بهش گفتم حالا بگیر استراحت کن تا فردا خوب میشی
ات: باشه مرسی
کوک:(لبخند)
ته: تو این چیزارو از کجا بلدی
کوک: از مامانم یاد گرفتم
ته: اها
ات: مامانت مگه شما برادر نیستید
کوک: چرا ولی مامانامون یکی نیست
ات: اها
ته: بگیر بخواب دیگه فوضول
ات: باشه
«دشمن برادرم شدم»
کوک: نمیتونی راه بری
ات: نه
کوک: پس مجبورم
ات: مجبور چی (داشتم حرف میزدم که کوک بغلم کرد) کوک چکار میکنی زشت
کوک: وقتی حالت بده چه زشتی داره (اترو بردم توی ماشین و به سمت خونه حرکت کردم)
ویو ته:
از سر کار برگشتم توی خونرو نگاه کردم ولی ات نبود رفتم توی اتاقش اونجا هم نبود توی اتاق کوک هم گشتم اونم نبود یعنی کجان رفتم از یکی از خدمه ها پرسیدم کجا رفتن گفت باهم رفتن باشگاه
ته: باهم(بلند)
خدمه: ب.. بله
ویو ته:
اعصابم خورد شد نشستم روی کاناپه و منتظر موندم بیان
ویو کوک:
رسیدیم خونه در ماشینو وا کردم اترو بغل کردم و در خونرو باز کردم که با چهره عصبی ته مواجه شدم
ته: این چه وضعیه معلوم هست اینجا چه خبره
کوک: چی شده
ته: اترو بزار زمین
کوک: نمیبینی اسیب دیده
ته: گفتم بزارش زمین (بلند)
کوک: نمیتونه راه بره وگرنه بغلش نمیکردم
ته: باشه برو بزارش روی مبل
ادمین: کوک اترو برد گذاشت روی مبل تهیونگم اومد کنارش نشست
ته: ات حالت خوبه
ات: اره
ته: چرا بدون اجازه من رفتی بیرون
کوک: الان وقت این حرفا نیست پاشو ببرش تو اتاقش استراحت کنه
ته: باشه(پاشودم اترو بردم توی اتاقش و خابوندم که دیدم کوک اومد تو اتاق) چیه
کوک: باید پانسمانشو عوض کنم
ته: باشه بیا(کوک داشت پانسمان اترو عوض میکرد متوجه نگرانیش شدم دیگه مطمعنم به ات صدمه نمیزنه و خیالم راحت شد توی فکر بودم که ات بیدار شد) حالت خوبه
ات: اره خوبم
کوک: ات گوش کن من الان به پات دست میزنم هر کجا خیلی درد داشت بگو(جون عجب دکتری😂)
ات: باشه
ویو کوک:
شروع کردم فشار دادن نقاط مختلف پاش
ات: کوک اینجا
کوک: درد میکنه
ات: اره خیلی
کوک: ته پاشو برو از خدمه یه مسکن بگیر
ته: باشه(مظلوم)
ویو کوک:
توی چشمای ات زل زده بودم که ته اومد تو
ته: بیا
ویو کوک:
قرصو گرفتک اترو بلند کردم و قرصو دادم خورد بهش گفتم حالا بگیر استراحت کن تا فردا خوب میشی
ات: باشه مرسی
کوک:(لبخند)
ته: تو این چیزارو از کجا بلدی
کوک: از مامانم یاد گرفتم
ته: اها
ات: مامانت مگه شما برادر نیستید
کوک: چرا ولی مامانامون یکی نیست
ات: اها
ته: بگیر بخواب دیگه فوضول
ات: باشه
۱۶.۹k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.