یاقوت سیاه.part17.
_جیمین،جیمین چشماتو باز کن.
چشمامو باز کردم که رزی دیدم از جام بلند شدم گفتم
_چیشد؟
با نا امیدی گفت
_همونی ک فک میکردیم اون ی گرگینه معمولی نیس..!
با بهت نگاش کردم گفت
_الان چی میشه؟
_نمیدونم .
از جام بلند شدم که گفت
_کجا داری میری؟اون بیرون قار مارو تهت نظر داره میکشتمون.
_نه اون اینکارو نمیکنه.
سریع از قار بیرون رفتم تبدیل به ی خفاش شدم رفتم سمت جایی ک حس بیناییم میگفت نا سیس اونجاس.
به اونجا که رسیدم دیدمش.!
اینگار داشت با خودش حرف میزد...!!!!!
_منو ول کنننن لعنتی دیگه از جونم چی میخای؟؟؟؟؟؟
مشکوک بود ی چیزی با عقل جور در نمیومد..!
چشمامو باز کردم که رزی دیدم از جام بلند شدم گفتم
_چیشد؟
با نا امیدی گفت
_همونی ک فک میکردیم اون ی گرگینه معمولی نیس..!
با بهت نگاش کردم گفت
_الان چی میشه؟
_نمیدونم .
از جام بلند شدم که گفت
_کجا داری میری؟اون بیرون قار مارو تهت نظر داره میکشتمون.
_نه اون اینکارو نمیکنه.
سریع از قار بیرون رفتم تبدیل به ی خفاش شدم رفتم سمت جایی ک حس بیناییم میگفت نا سیس اونجاس.
به اونجا که رسیدم دیدمش.!
اینگار داشت با خودش حرف میزد...!!!!!
_منو ول کنننن لعنتی دیگه از جونم چی میخای؟؟؟؟؟؟
مشکوک بود ی چیزی با عقل جور در نمیومد..!
۶.۶k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.