عشق یا نفرت؟
عشق یا نفرت؟
part ⁷
(بچه ها من پارت ۳ رو اشتباهی یه بار زدم این پارت ۷ هست و همه چی سرجاشه)
سه روز بدون آب و غذا تو اون انباری لعنتی بودم.....انگار قرار نیست من بیرون بیام....تشنمه...گشنمه.....بدنم درد میکنه
که در انباری باز شد و یکی آوند داخل
؟: به به.....منو یادت میاد؟
"به زور سرم رو بلند کردم تا ببینم کیه....انگار آشنا میزد"
ات: تو کی هستی؟
؟: پس یادت نمیاد.....منم....دو یون.....تو توی بار کار میکردی....اما جئونجونگکوک دزدیدت
ات: ت..تو از کجا میدونی؟
دو یون: منو جونگکوک دشمنیم......سر اینکه کی قوی تره.....اما معلوم شد من قوی ترم! الانم تو دیگه واسه منی!
ات: ببند دهنتو عوضی
دو یون: بهتره با من درست حرف بزنی! انگار جونگکوک تا حالا خیلی بهت آسون گرفته
ات: تو به این میگی آسون؟ "والا😐"
دو یون: وقتی با من بیای میفهمی که بهت آسون گرفته!
دو یون اومد و لباس ات رو گرفت و کشیدش....جوری که تموم بدن ات زخم شده بود.....و اونو برد و گذاشت تو ماشین و از عمارت جئون خارج شدن
دو یون: خوب هرزه خانم.....تو رو تا چهار روز ميندازم تو انباری که آدم بشی و درست حرف بزنی!
"دوباره لباسم رد گرفت و منو رد زمین کشید و برد دم یه در.....درو با کلید باز کرد و منو پرت کرد تو انباری"
بی حال بودم.....بدنم درد میکرد....که دیدم یه نفر اونطرف تر از من افتاده رو زمین!
ا...انگار مرده بود.....رفتم بالا سرش و........
یاع یاع یاع ت خمار بمونید😂😂😂
فردا که از مدرسه اومدم پارت بعدیو میزارم شب ام چند تا از سناریو ها رو میزارم♡
و اینکه ببخشید این پارت کم شد جبران میکنم ♥︎
part ⁷
(بچه ها من پارت ۳ رو اشتباهی یه بار زدم این پارت ۷ هست و همه چی سرجاشه)
سه روز بدون آب و غذا تو اون انباری لعنتی بودم.....انگار قرار نیست من بیرون بیام....تشنمه...گشنمه.....بدنم درد میکنه
که در انباری باز شد و یکی آوند داخل
؟: به به.....منو یادت میاد؟
"به زور سرم رو بلند کردم تا ببینم کیه....انگار آشنا میزد"
ات: تو کی هستی؟
؟: پس یادت نمیاد.....منم....دو یون.....تو توی بار کار میکردی....اما جئونجونگکوک دزدیدت
ات: ت..تو از کجا میدونی؟
دو یون: منو جونگکوک دشمنیم......سر اینکه کی قوی تره.....اما معلوم شد من قوی ترم! الانم تو دیگه واسه منی!
ات: ببند دهنتو عوضی
دو یون: بهتره با من درست حرف بزنی! انگار جونگکوک تا حالا خیلی بهت آسون گرفته
ات: تو به این میگی آسون؟ "والا😐"
دو یون: وقتی با من بیای میفهمی که بهت آسون گرفته!
دو یون اومد و لباس ات رو گرفت و کشیدش....جوری که تموم بدن ات زخم شده بود.....و اونو برد و گذاشت تو ماشین و از عمارت جئون خارج شدن
دو یون: خوب هرزه خانم.....تو رو تا چهار روز ميندازم تو انباری که آدم بشی و درست حرف بزنی!
"دوباره لباسم رد گرفت و منو رد زمین کشید و برد دم یه در.....درو با کلید باز کرد و منو پرت کرد تو انباری"
بی حال بودم.....بدنم درد میکرد....که دیدم یه نفر اونطرف تر از من افتاده رو زمین!
ا...انگار مرده بود.....رفتم بالا سرش و........
یاع یاع یاع ت خمار بمونید😂😂😂
فردا که از مدرسه اومدم پارت بعدیو میزارم شب ام چند تا از سناریو ها رو میزارم♡
و اینکه ببخشید این پارت کم شد جبران میکنم ♥︎
۱۲.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.