چند پارتی جنی و تهیونگ پارت ۱
#جنی
امشب باید برای سالگرد ۱۰۰ سالگی کمپانی WYP، به مهمونی که رئیس چوی ترتیب داده برم.
از روی تختم بلند شدم و دستشویی رفتم و بعد روتین پوسیمو انجام دادم که سویون زنگ زد.
سویون: چطوری خره؟
جنی: اول صبح بیشور بازی در نیار جان من.
سویون: اوکی بابا. امشب میای دیگه؟
جنی: اوهوم.*خسته* دوس ندارم بیام!
سویون: ناله نکن جندوکی. منم دوس ندارم ولی باید بیام.
(میپرسید چرا دوست ندارن؟ زیرا در مراسم ۹۹ سالگیش، یه عده پیرپاتال اومدن یکم حرف زدن....آدم تو اون جمع حالش بد میشد. از اون بهبعد اسم مراسم میومد همه عوق میزدن.)
جنی: اوکی.....میبینمت.
سویون: اوهوم. فعلا بای.*کشیده*
جنی: بای.
گوشی رو قطع کردم رفتم سراغ گوشیم. همه جا پر از خبر درباره ی امشب بود.
امیدوارم امشب مثل پارسال نباشه.
ساعت9:00
دیگه آماده بودم. سوار ماشین شدم. بعد از تقریبا ۱۰ دقیقه رسیدیم.
درو برام باز کردن و من پیاده شدم.
داخل ویلا رفتم که افراد معروف مختلفی رو دیدم.
یه لیوان شراب قرمز از توی سینی گارسون برداشتم و برگشتم دیدم که سویون اونجاست.
پیشش رفتم. و بعد از تقریبا یک ربع که سخنان گووووهر بار رئیس داشت شروع میشد، به سمت میزامون رفتیم.
من و سویون کنار هم بودیم. البته که دوستپسر سویون، شوگا هم پیش ما بود.
و دوست اون، تهیونگ....
هممون باهم آشنا بودیم.
یکم داشتم مست میشدم.
رفتم سمت دستشویی.
توی راهرو خالی بود.
یه لحظه داشتم تعادلم رو از دست میدادم که دستمو به دیوار زدم.
که یهو...
امشب باید برای سالگرد ۱۰۰ سالگی کمپانی WYP، به مهمونی که رئیس چوی ترتیب داده برم.
از روی تختم بلند شدم و دستشویی رفتم و بعد روتین پوسیمو انجام دادم که سویون زنگ زد.
سویون: چطوری خره؟
جنی: اول صبح بیشور بازی در نیار جان من.
سویون: اوکی بابا. امشب میای دیگه؟
جنی: اوهوم.*خسته* دوس ندارم بیام!
سویون: ناله نکن جندوکی. منم دوس ندارم ولی باید بیام.
(میپرسید چرا دوست ندارن؟ زیرا در مراسم ۹۹ سالگیش، یه عده پیرپاتال اومدن یکم حرف زدن....آدم تو اون جمع حالش بد میشد. از اون بهبعد اسم مراسم میومد همه عوق میزدن.)
جنی: اوکی.....میبینمت.
سویون: اوهوم. فعلا بای.*کشیده*
جنی: بای.
گوشی رو قطع کردم رفتم سراغ گوشیم. همه جا پر از خبر درباره ی امشب بود.
امیدوارم امشب مثل پارسال نباشه.
ساعت9:00
دیگه آماده بودم. سوار ماشین شدم. بعد از تقریبا ۱۰ دقیقه رسیدیم.
درو برام باز کردن و من پیاده شدم.
داخل ویلا رفتم که افراد معروف مختلفی رو دیدم.
یه لیوان شراب قرمز از توی سینی گارسون برداشتم و برگشتم دیدم که سویون اونجاست.
پیشش رفتم. و بعد از تقریبا یک ربع که سخنان گووووهر بار رئیس داشت شروع میشد، به سمت میزامون رفتیم.
من و سویون کنار هم بودیم. البته که دوستپسر سویون، شوگا هم پیش ما بود.
و دوست اون، تهیونگ....
هممون باهم آشنا بودیم.
یکم داشتم مست میشدم.
رفتم سمت دستشویی.
توی راهرو خالی بود.
یه لحظه داشتم تعادلم رو از دست میدادم که دستمو به دیوار زدم.
که یهو...
۸.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.