فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۱
فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۱
ا.ت ویو
امروز روز اول کاریم بود...من یه خبرنگارم..بعدی کلی تلاش تونستم مصاحبه رو قبول شم......
کت شلوار مشکیمو تنم کردم....موهام کوتاه بود...فقط شونش کردم...و باز گذاشتم.......یه میکاپ ساده انجام دادم......و بعد برداشتن گوشیم و کیفم از اتاق بیرون اومدم.....
مامان بابام دور میز نشسته بودن....از اونجایی ک دیرم شده بود...نتونستم صبحونمو بخورم....بعدی یه خداحافظی سریع از خونه بیرون اومدم.......
دوماه میشه از دوست پسرم جدا شدم...یه بحث مزخرف...چیزی ک باعث جدایی مون شد.....اما تقصیر من نیس...فقط ازش خاستم بگه شغلش چیه...اما نگفت....هرباری پرسیدم....جواب نداد...تا روز ک خسته شدم و رابطمون و بهم زدم.........
...
یه تاکسی گرفتمو آدرس رو دادم......بعد ۴۰ دقیقه ای رسیدم.........وارد ساختمان شدم..........مونده بودم کدوم ورِ برم......
یه خانمه رو دیدم اینور میومد سمتش رفتم و گفتم...
ا.ت: سلام....ببخشید مزاحم میشم...من خبرنگار جدیدم میشه بگین اتاق رئیس کجاست....
خانمه: سلام....من منشی آقای لی هستم.....بفرمایید..از این ور....
دنبال خانمه راه افتادم...جلو یه در وایستاد و گفت.....
خانمه: بفرمایید..اینجا...
ا.ت: ممنون......
خانمه رفت و منم تقی به در زدم ک صدا یه مرد اومد...اجازه ورود و داد.....درو باز کردم و داخل رفتم.........
یه مرده پشت میز رو صندلی نشسته بود.....تعظيم کردم و گفتم....
ا.ت: سلام آقای لی...من ا.ت..خبرنگار جدیدم......
رئیس: خوش اومدی...بفرمایید بنشیند....
ا.ت: ممنون...
رفتم و رو صندلی جلوش نشستم......
رئیس چندتا برگه رو برداشت و بهش ی نگاهی انداخت....
رئیس: خب...خانم چوی....درسته...
ات: بلی....
رئیس: خب شما تو بخش جم آوری اطلاعاتین.....به مدت سه ماه تو این بخش کار میکنین البته این سه ماه یه کارآموزیه......
ا.ت: هرجور شما بگین...
ک با این حرفم صدا در اومد رئیس اجازه ورود و داد ک یه پسره داخل اومد......بهش خیره بودم...بدجور جذاب بود....اما خیلی کیوت بود.......سرمو تکون دادم تا از فکرم بیام بیرون....پسره روبروم رو صندلی نشست....دستشو سمتم دراز کرد و گفت...
پسره: سلام...من جئون جونگکوکم...
ا.ت: سس..سلام...منم چوی ا.تم..
جونگکوک: از دیدتون خوشحالم ...
ا.ت: همچنان.....
رئیس: خب آقای جئون و خانم چوی...شما دوتا تو یهگروهین ک باهم یجا اطلاعات و به دست میارین....
ا.ت: باشه...
جونگکوک: هرچه شما بگین.....
رئیس: خب میتونین برین...بقیشو منشی کیم به شما میگه....
باهم بلند شدیم و تعظیم کردیم و از اتاق بیرون اومدیم...
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
شرط ۳۰ کامنت
۱۵ لایک
شرط کمه امیدوارم برسونید.
ا.ت ویو
امروز روز اول کاریم بود...من یه خبرنگارم..بعدی کلی تلاش تونستم مصاحبه رو قبول شم......
کت شلوار مشکیمو تنم کردم....موهام کوتاه بود...فقط شونش کردم...و باز گذاشتم.......یه میکاپ ساده انجام دادم......و بعد برداشتن گوشیم و کیفم از اتاق بیرون اومدم.....
مامان بابام دور میز نشسته بودن....از اونجایی ک دیرم شده بود...نتونستم صبحونمو بخورم....بعدی یه خداحافظی سریع از خونه بیرون اومدم.......
دوماه میشه از دوست پسرم جدا شدم...یه بحث مزخرف...چیزی ک باعث جدایی مون شد.....اما تقصیر من نیس...فقط ازش خاستم بگه شغلش چیه...اما نگفت....هرباری پرسیدم....جواب نداد...تا روز ک خسته شدم و رابطمون و بهم زدم.........
...
یه تاکسی گرفتمو آدرس رو دادم......بعد ۴۰ دقیقه ای رسیدم.........وارد ساختمان شدم..........مونده بودم کدوم ورِ برم......
یه خانمه رو دیدم اینور میومد سمتش رفتم و گفتم...
ا.ت: سلام....ببخشید مزاحم میشم...من خبرنگار جدیدم میشه بگین اتاق رئیس کجاست....
خانمه: سلام....من منشی آقای لی هستم.....بفرمایید..از این ور....
دنبال خانمه راه افتادم...جلو یه در وایستاد و گفت.....
خانمه: بفرمایید..اینجا...
ا.ت: ممنون......
خانمه رفت و منم تقی به در زدم ک صدا یه مرد اومد...اجازه ورود و داد.....درو باز کردم و داخل رفتم.........
یه مرده پشت میز رو صندلی نشسته بود.....تعظيم کردم و گفتم....
ا.ت: سلام آقای لی...من ا.ت..خبرنگار جدیدم......
رئیس: خوش اومدی...بفرمایید بنشیند....
ا.ت: ممنون...
رفتم و رو صندلی جلوش نشستم......
رئیس چندتا برگه رو برداشت و بهش ی نگاهی انداخت....
رئیس: خب...خانم چوی....درسته...
ات: بلی....
رئیس: خب شما تو بخش جم آوری اطلاعاتین.....به مدت سه ماه تو این بخش کار میکنین البته این سه ماه یه کارآموزیه......
ا.ت: هرجور شما بگین...
ک با این حرفم صدا در اومد رئیس اجازه ورود و داد ک یه پسره داخل اومد......بهش خیره بودم...بدجور جذاب بود....اما خیلی کیوت بود.......سرمو تکون دادم تا از فکرم بیام بیرون....پسره روبروم رو صندلی نشست....دستشو سمتم دراز کرد و گفت...
پسره: سلام...من جئون جونگکوکم...
ا.ت: سس..سلام...منم چوی ا.تم..
جونگکوک: از دیدتون خوشحالم ...
ا.ت: همچنان.....
رئیس: خب آقای جئون و خانم چوی...شما دوتا تو یهگروهین ک باهم یجا اطلاعات و به دست میارین....
ا.ت: باشه...
جونگکوک: هرچه شما بگین.....
رئیس: خب میتونین برین...بقیشو منشی کیم به شما میگه....
باهم بلند شدیم و تعظیم کردیم و از اتاق بیرون اومدیم...
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
شرط ۳۰ کامنت
۱۵ لایک
شرط کمه امیدوارم برسونید.
۱۱.۸k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.