part 13
part 13
«دشمن برادرم شدم»
ته: ببین الان دیگه چیزی نیست
ات: باشه(مظلوم)
ویو ات: از اتاق ته اودم بیرون و به سمت اتاق کوک حرکت کردم رفتم دیدم لخت خوابیده رفتم روی دلش نشستم وشروع کردم زدن توی گوشش
ویو کوک:
توی خوابه عمیقی بودم که با سیلی های محکمی بیدار شدم دیدم ات نشست رو دلم پ داره میزنه توی گوشم اومد دوباره بزنه که دستشو گرفتم و هلش دادم تو بغلم
ات:(تلاش کردم از بغلش در بیام که اون دکمه لباسمو باز کرد و سینمو مثل وحشی میخورد) اه کوک خواهش میکنم ولم کن اه
کوک:(داشتم همینطور میخوردم که یکی در اتاقو زد
سریع از روی ات پاشودم و گذاشتمش توی کمد و درو باز کردم) ها چیه
ته: اترو ندیدی
کوک: نه
ته: مطمعنی
کوک: دوست دختر من نیست که حواسم بش باشه ماله توعه
ته: باشه
کوک: برو دیگه
ویوکوک:
ته رفت در اتاقو قفل کردم و رفتم در کمدو وا کردم که یهو ات زد توی گوشم و شروع کرد گریه کردن
کوک: ات خوبی
ات:
کوک: چیشده (نگران)
ات: کنترلمو از دست دادم و بیشتر گریه کردم
ویوکوک:
دیدم گریه های ات بیشتر شد برای اروم کردنش بغلش کردم و نشستم روی تخت و به چشماش زل زدم و گفتم چیشده
ات: از توی بغلش درومدم و گفتم تو میدونی اگه ته منو با تو ببینه چی میشه یه نگاه کن کل بدنم به خاطرت کبود شده من دوست دختره تهیونگم نه تو (با گریه)
کوک:(با شنیدن حرفاش بغض گرفتم و شروع کردم گریه کردن) من.. من فقط عاشقت شدم همین من میدونم تو ماله تهیونگی ولی نمیتونم ازت دست بکشم تو هیچ وقت منو نمیفهمی من تا حالا با دخترای زیادی تو رابطه بودم ولی عاشق هیچ کدومشون نشدم به غیر از تو تو که حالا داری ازم فرار میکنی
ات: دلم براش سوخت و اشکاشو پاک کردم و بوسه ای روی گونش گذاشتم
کوک: باشه میفهمم تو نمیخوای با من باشی ولی بزار حداقل برای اخرین بار هم که شده بغلت کنم
ات: بعد ازینکه حرفاش تموم شد سریع بغلش کردم
کوک: خیلی خوشحال بودم اون بلخره با خواست خودش منو بغل کرد
«دشمن برادرم شدم»
ته: ببین الان دیگه چیزی نیست
ات: باشه(مظلوم)
ویو ات: از اتاق ته اودم بیرون و به سمت اتاق کوک حرکت کردم رفتم دیدم لخت خوابیده رفتم روی دلش نشستم وشروع کردم زدن توی گوشش
ویو کوک:
توی خوابه عمیقی بودم که با سیلی های محکمی بیدار شدم دیدم ات نشست رو دلم پ داره میزنه توی گوشم اومد دوباره بزنه که دستشو گرفتم و هلش دادم تو بغلم
ات:(تلاش کردم از بغلش در بیام که اون دکمه لباسمو باز کرد و سینمو مثل وحشی میخورد) اه کوک خواهش میکنم ولم کن اه
کوک:(داشتم همینطور میخوردم که یکی در اتاقو زد
سریع از روی ات پاشودم و گذاشتمش توی کمد و درو باز کردم) ها چیه
ته: اترو ندیدی
کوک: نه
ته: مطمعنی
کوک: دوست دختر من نیست که حواسم بش باشه ماله توعه
ته: باشه
کوک: برو دیگه
ویوکوک:
ته رفت در اتاقو قفل کردم و رفتم در کمدو وا کردم که یهو ات زد توی گوشم و شروع کرد گریه کردن
کوک: ات خوبی
ات:
کوک: چیشده (نگران)
ات: کنترلمو از دست دادم و بیشتر گریه کردم
ویوکوک:
دیدم گریه های ات بیشتر شد برای اروم کردنش بغلش کردم و نشستم روی تخت و به چشماش زل زدم و گفتم چیشده
ات: از توی بغلش درومدم و گفتم تو میدونی اگه ته منو با تو ببینه چی میشه یه نگاه کن کل بدنم به خاطرت کبود شده من دوست دختره تهیونگم نه تو (با گریه)
کوک:(با شنیدن حرفاش بغض گرفتم و شروع کردم گریه کردن) من.. من فقط عاشقت شدم همین من میدونم تو ماله تهیونگی ولی نمیتونم ازت دست بکشم تو هیچ وقت منو نمیفهمی من تا حالا با دخترای زیادی تو رابطه بودم ولی عاشق هیچ کدومشون نشدم به غیر از تو تو که حالا داری ازم فرار میکنی
ات: دلم براش سوخت و اشکاشو پاک کردم و بوسه ای روی گونش گذاشتم
کوک: باشه میفهمم تو نمیخوای با من باشی ولی بزار حداقل برای اخرین بار هم که شده بغلت کنم
ات: بعد ازینکه حرفاش تموم شد سریع بغلش کردم
کوک: خیلی خوشحال بودم اون بلخره با خواست خودش منو بغل کرد
۱۷.۹k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.