پارت ششم
پارت ششم
بعدش گفتم حوصله ندارم میشه بریم بیرون
فیلیکس گفت باشه چند روز میریم مسافرت
بعد گفت چند لباس هم بردار میخوام ببرمت جایی که از تمام غصه هات دور باشی
میدونی چقدر درد داری ولی میخوام حداقل واسه ی یک ثانیه راحت باشی
بعد من رفتم یک شنل پوشیدم و فیلیکس دستم رو گرفت و وسایل رو انداخت رو شونش
خواست با قدرتش بریم ولی من گفتم نه میخوام راه برم
بعد از راه رفت توی تصویر اول به تصویر دوم رسیدیم و بعد از لذت بردن
رفتیم تو کلبه
بعدش گفتم حوصله ندارم میشه بریم بیرون
فیلیکس گفت باشه چند روز میریم مسافرت
بعد گفت چند لباس هم بردار میخوام ببرمت جایی که از تمام غصه هات دور باشی
میدونی چقدر درد داری ولی میخوام حداقل واسه ی یک ثانیه راحت باشی
بعد من رفتم یک شنل پوشیدم و فیلیکس دستم رو گرفت و وسایل رو انداخت رو شونش
خواست با قدرتش بریم ولی من گفتم نه میخوام راه برم
بعد از راه رفت توی تصویر اول به تصویر دوم رسیدیم و بعد از لذت بردن
رفتیم تو کلبه
۳.۳k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.