رمان
رمان
شب خاص
پارت ۱۰
- با من؟ شما مستین؟
+ اره با تو... نه من خوبم
(از رفتارش و حرف زدنش کاملا معلوم بود که مسته اومد تو و در رو بست و قفل کرد و اومد نزدیک ولی خیلی نزدیک نبود)
- با.... با من چیکار داشتین؟
+ اه لعنتی... تو خیلی جذابی
- ب... بله؟
(همینطور که حرف میزد میومد جلوتر و منم میرفتم عقب تا اینکه با تخت برخورد کردم و افتادم روی تخت اومد و درست جلوم ایستاد و خم شد به سمتم)
- ش... شما حالتون خوبه؟
+ دوست دارم طعم لباتو حس کنم
- چ.... چی؟ لبای من؟ شما واقعا حالتون خوب نیست
+ من عالیم
( اومد نزدیک و همچنان به طرف خم شد که مجبور شدم روی تخت دراز بکشم ولی اون عقب نمیکشید و نزدیک تر میشد)
- ا... اقای کیم دارین چیکار میکنین؟
+ هیس... فقط ساکت باش
( جوری رفتار میکرد که جرات نکردم حرفی بزنم خم شد و روم خیمه زد و صورتشو به صورتم نزدیک کرد و لبشو گذاشت روی لبم و مک میزد خیلی متعجب شده بودم ولی سعی کردم از زمانم باهاش لذت ببرم و همراهیش میکردم....)
شب خاص
پارت ۱۰
- با من؟ شما مستین؟
+ اره با تو... نه من خوبم
(از رفتارش و حرف زدنش کاملا معلوم بود که مسته اومد تو و در رو بست و قفل کرد و اومد نزدیک ولی خیلی نزدیک نبود)
- با.... با من چیکار داشتین؟
+ اه لعنتی... تو خیلی جذابی
- ب... بله؟
(همینطور که حرف میزد میومد جلوتر و منم میرفتم عقب تا اینکه با تخت برخورد کردم و افتادم روی تخت اومد و درست جلوم ایستاد و خم شد به سمتم)
- ش... شما حالتون خوبه؟
+ دوست دارم طعم لباتو حس کنم
- چ.... چی؟ لبای من؟ شما واقعا حالتون خوب نیست
+ من عالیم
( اومد نزدیک و همچنان به طرف خم شد که مجبور شدم روی تخت دراز بکشم ولی اون عقب نمیکشید و نزدیک تر میشد)
- ا... اقای کیم دارین چیکار میکنین؟
+ هیس... فقط ساکت باش
( جوری رفتار میکرد که جرات نکردم حرفی بزنم خم شد و روم خیمه زد و صورتشو به صورتم نزدیک کرد و لبشو گذاشت روی لبم و مک میزد خیلی متعجب شده بودم ولی سعی کردم از زمانم باهاش لذت ببرم و همراهیش میکردم....)
۱۳.۰k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.