وانشات
#یونمین
..
..
آروم لای پلکهاش رو باز کرد که صورت ماهگونهی پسر کوچولوش رو جلوی چشمهاش دید. لبخند عمیقی به لبهاش نشست و اون رو توی بغلش کشید.
"پسر کوچولوی من!"
پسر با خوشحالی توی بغلش دست زد و انگشتهاش رو روی صورت یونگی کشید که در اتاق باز شد و صدای مردش رو شنید.
"آرامشهای زندگی من بیدار شدن؟"
یونگی سرش رو چرخوند و به جیمین با لبخند نگاه کرد که به سمتشون اومد و صورت پسر کوچولوشون و بعد لبهای امگاش رو بوسید.
"کی بیدار شدی؟"
جیمین پسرک رو از بغل یونگی گرفت و صورتش رو نوازش کرد.
"من و پسرم مدت زیادیه بیدار شدیم و حتی ناهار هم آماده کردیم، امگای خوابالو!"
یونگی با چشمهای درشتی بهشون نگاه کرد و از روی تخت بلند شد که متوجه آفتاب پشت پنجره و پرده شد.
"اوه! ببخشید امروز روز استراحتت بود!"
جیمین دستش رو دور کمرش انداخت و توی آغوشش گرفتش.
"روز استراحتم رو خدمتگزاری برای تو و پسرمم، عذرخواهی نکن!"
یونگی دستش رو روی صورت جیمین گذاشت و با همون آرامشی که از حرف جیمین بهش تزریق شد، جلو رفت تا لبهای مرد رو ببوسه. پسر کوچک توی آغوش جیمین قبل از اتصال لبهاشون توی صورت یونگی زد و به عقب هلش داد که باعث خندهی هردوشون شد.
یونگی با حالت زاری این رو گفت و با خندهای پنهانی راهش رو به سمت سرویس کشید که جیمین با خنده لپ پسرش که شباهت زیادی به خودش داشت رو کشید.
"جوجهی کوچولوی زورگو!"
...
....
..
..
آروم لای پلکهاش رو باز کرد که صورت ماهگونهی پسر کوچولوش رو جلوی چشمهاش دید. لبخند عمیقی به لبهاش نشست و اون رو توی بغلش کشید.
"پسر کوچولوی من!"
پسر با خوشحالی توی بغلش دست زد و انگشتهاش رو روی صورت یونگی کشید که در اتاق باز شد و صدای مردش رو شنید.
"آرامشهای زندگی من بیدار شدن؟"
یونگی سرش رو چرخوند و به جیمین با لبخند نگاه کرد که به سمتشون اومد و صورت پسر کوچولوشون و بعد لبهای امگاش رو بوسید.
"کی بیدار شدی؟"
جیمین پسرک رو از بغل یونگی گرفت و صورتش رو نوازش کرد.
"من و پسرم مدت زیادیه بیدار شدیم و حتی ناهار هم آماده کردیم، امگای خوابالو!"
یونگی با چشمهای درشتی بهشون نگاه کرد و از روی تخت بلند شد که متوجه آفتاب پشت پنجره و پرده شد.
"اوه! ببخشید امروز روز استراحتت بود!"
جیمین دستش رو دور کمرش انداخت و توی آغوشش گرفتش.
"روز استراحتم رو خدمتگزاری برای تو و پسرمم، عذرخواهی نکن!"
یونگی دستش رو روی صورت جیمین گذاشت و با همون آرامشی که از حرف جیمین بهش تزریق شد، جلو رفت تا لبهای مرد رو ببوسه. پسر کوچک توی آغوش جیمین قبل از اتصال لبهاشون توی صورت یونگی زد و به عقب هلش داد که باعث خندهی هردوشون شد.
یونگی با حالت زاری این رو گفت و با خندهای پنهانی راهش رو به سمت سرویس کشید که جیمین با خنده لپ پسرش که شباهت زیادی به خودش داشت رو کشید.
"جوجهی کوچولوی زورگو!"
...
....
۴.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.