فیک برادر ناتنی من ...... پارت ۲
خانم و آقا داشتن میومدن جلوتر و روبهرو ی تخت سونگ شیل ایستادند و ازش چند تا سوال پرسیدن...
انگار کا ازش خوششون اومده و میخوان بگیرنش... البته بین خودشون یه حرفایی رد و بدل میشد که انگار واقعا میخوان سونگ شیل رو بگیرن....
لارا که پشت سرشون راه میرفت متوجه شد و ک.نش داشت میسوخت برای همین با صدای بلند گفت
*اوما ، آپا ( مادر ، پدر )
خانم و آقا برگشتن سمت لارا و لارا دوباره دهنشو باز کرد و گفت
*اون سونگ شیله ، یه دختر شلخته ، لوس ، بی ادب
همینجور داشت دروغ میگفت و سونگ شیل چون خیلی بچه ی آرومی بود و زورش حتی به مورچه هم نمی رسید نمیتونست کاری کنه منم دیگه نمیتونستم تحمل کنم و سریع از تختم اومدم بیرون کَت لارا رو کشیدم سمت خودم الان باهم چشم تو چشم بودیم
یکی محکم زدم تو گوشش همینجور که دستش به لبش و سرش پائین بود
با صدای حِرصی گفتم
+دفعه آخرت باشه دروغ میگی خانوم لارا
سرش رو آورد بالا و میخواست بزنه تو گوشم که اون پسره دستشو گرفت منم یه ادای احترام کوچیک گذاشتم و با خجالت سمت تختم رفتم و نشستم ریاضیامو حل کردم که دیدم آقا و خانوم اون پسره بالای سرم ایستادند.... سرمو آروم آروم آوردم بالا و آقا گفت
پ کوک : کارت خیلی خوب بود خانم....
+ا/ت هستم (با لبخند)
پ کوک : ا/ت خانوم (با لبخند)
م کوک : اما بهتر بود با محبت تر بهش میگفتی نه اینکه بزنی تو گوشش
اومدم حرف بزنم که پسره گفت
_هیچوقت از کارت پشیمون نشو... خیلی خوب بود (سرد و سکسی اوفففف)
#لایک_کن
#کامنت_بزار
#ایگ_نکن
انگار کا ازش خوششون اومده و میخوان بگیرنش... البته بین خودشون یه حرفایی رد و بدل میشد که انگار واقعا میخوان سونگ شیل رو بگیرن....
لارا که پشت سرشون راه میرفت متوجه شد و ک.نش داشت میسوخت برای همین با صدای بلند گفت
*اوما ، آپا ( مادر ، پدر )
خانم و آقا برگشتن سمت لارا و لارا دوباره دهنشو باز کرد و گفت
*اون سونگ شیله ، یه دختر شلخته ، لوس ، بی ادب
همینجور داشت دروغ میگفت و سونگ شیل چون خیلی بچه ی آرومی بود و زورش حتی به مورچه هم نمی رسید نمیتونست کاری کنه منم دیگه نمیتونستم تحمل کنم و سریع از تختم اومدم بیرون کَت لارا رو کشیدم سمت خودم الان باهم چشم تو چشم بودیم
یکی محکم زدم تو گوشش همینجور که دستش به لبش و سرش پائین بود
با صدای حِرصی گفتم
+دفعه آخرت باشه دروغ میگی خانوم لارا
سرش رو آورد بالا و میخواست بزنه تو گوشم که اون پسره دستشو گرفت منم یه ادای احترام کوچیک گذاشتم و با خجالت سمت تختم رفتم و نشستم ریاضیامو حل کردم که دیدم آقا و خانوم اون پسره بالای سرم ایستادند.... سرمو آروم آروم آوردم بالا و آقا گفت
پ کوک : کارت خیلی خوب بود خانم....
+ا/ت هستم (با لبخند)
پ کوک : ا/ت خانوم (با لبخند)
م کوک : اما بهتر بود با محبت تر بهش میگفتی نه اینکه بزنی تو گوشش
اومدم حرف بزنم که پسره گفت
_هیچوقت از کارت پشیمون نشو... خیلی خوب بود (سرد و سکسی اوفففف)
#لایک_کن
#کامنت_بزار
#ایگ_نکن
۲۰.۰k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.