فیک برادر ناتنی من ..... پارت ۶
*ویو ا/ت*
آروم آروم چشامو باز کردم دیدم سرم رو پاهای اونه سریع بلند شدم و خودمو جمع و جور کردن و گفتم
+آ...آ... ببخشی..ببخشید
_اگه نبخشم ؟؟
نمیدونستم چی بگم ولی بدون فکر و هول هولکی گفتم
+جبران میکنم (تند)
_جبران هه (پوزخند)
منظورش چی بود ؟؟ وای ریدم
م : بچه ها نمیخواید بیاید پائین ؟؟(از دور)
_+اومدیم
رفتیم داخل رستوران
وقتی نشستم دیدم لباسم خیلی اومد بالا تا حدی که... آره دیگه برا همین سریع بلند شدم... فک کنم کوک فهمیده بود... حدود ۵ دقیقه ای وایساده بودم
م : دخترم چرا نمیشینی
+آخه....
که یهو دیدم کوک داره اشاره میکنه بشین منم نشستم و دیدم سویشرت رو انداخت رو پام...... خجالت زده شده بودم اما دیگه نمیشد کاری کرد
بعد از اینکه غذامونو خوردیم سمت خونه راه افتادیم که یهو متوجه شدم که بله... پریود شدم... برا همین روییم رو در آوردم و انداختم زیر پام که اونجا رو کثیف نکنم... از شدت خواب داشتم پاره میشدم
_چرا لباستو در آوردی ؟؟ سرما می خوری (سرد)
+گرمم بود
_پس چرا انداختی زیر پات
+میگم خیلی وقته بارون نیومده نه
خودش فهمید که نباید دیگه حرف بزنه و بی توجه سرش رو گرم گوشیش کرد که
یهو خوابم برد...
*ویو کوک*
مگه کوالا عه انقد میخوابه ؟؟
_کوالا رسیدیم بیدار شو
نه انگار خوابش خیلی سنگین بود و هیچجوره بیدار نمیشد
تصمیم گرفتم حالت یو مانند بقلش کنم و ببرمش تو اتاق که وقتی بلندش کردم فهمیدم چرا اونو زیر خودش انداخت
#لایک_کن
#کامنت_بزار
#ایگ_نکن
آروم آروم چشامو باز کردم دیدم سرم رو پاهای اونه سریع بلند شدم و خودمو جمع و جور کردن و گفتم
+آ...آ... ببخشی..ببخشید
_اگه نبخشم ؟؟
نمیدونستم چی بگم ولی بدون فکر و هول هولکی گفتم
+جبران میکنم (تند)
_جبران هه (پوزخند)
منظورش چی بود ؟؟ وای ریدم
م : بچه ها نمیخواید بیاید پائین ؟؟(از دور)
_+اومدیم
رفتیم داخل رستوران
وقتی نشستم دیدم لباسم خیلی اومد بالا تا حدی که... آره دیگه برا همین سریع بلند شدم... فک کنم کوک فهمیده بود... حدود ۵ دقیقه ای وایساده بودم
م : دخترم چرا نمیشینی
+آخه....
که یهو دیدم کوک داره اشاره میکنه بشین منم نشستم و دیدم سویشرت رو انداخت رو پام...... خجالت زده شده بودم اما دیگه نمیشد کاری کرد
بعد از اینکه غذامونو خوردیم سمت خونه راه افتادیم که یهو متوجه شدم که بله... پریود شدم... برا همین روییم رو در آوردم و انداختم زیر پام که اونجا رو کثیف نکنم... از شدت خواب داشتم پاره میشدم
_چرا لباستو در آوردی ؟؟ سرما می خوری (سرد)
+گرمم بود
_پس چرا انداختی زیر پات
+میگم خیلی وقته بارون نیومده نه
خودش فهمید که نباید دیگه حرف بزنه و بی توجه سرش رو گرم گوشیش کرد که
یهو خوابم برد...
*ویو کوک*
مگه کوالا عه انقد میخوابه ؟؟
_کوالا رسیدیم بیدار شو
نه انگار خوابش خیلی سنگین بود و هیچجوره بیدار نمیشد
تصمیم گرفتم حالت یو مانند بقلش کنم و ببرمش تو اتاق که وقتی بلندش کردم فهمیدم چرا اونو زیر خودش انداخت
#لایک_کن
#کامنت_بزار
#ایگ_نکن
۲۰.۳k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.