میبینید چقدر مهربونم ؟ حمایت نکردید ولی بازم گذاشتم.... .
میبینید چقدر مهربونم ؟ حمایت نکردید ولی بازم گذاشتم........ چون خودم هیجان دارم😂😔
خلاصه آره دیگه ........مشکلی ندارید شیپ رو با هری بزنم؟ نظرتون برام مهمه اگه بگید نه با دراکو شیپ میکنم . ولی محبور میشم کل داستان رو عوض کنم ولی به هرحال نظر خودم هم شیپ دراکو عه . مطمئنم اگه با هری شیپ کنم حمایت ها میاد پایین و کلا....بسه دیگه خیلی حرف زدم . لایکا ۱۲ پارت بعد (خیلی آسون گرفتم)
کامنت ۲۰ . خب بریم سراغ داستان دیگه.......
یکم دیگه برو پایین
کخ دارم
رسیدیممم
برای اینکه خانواده اش معلوم بشه میرم به سال سوم . ( هانا از اون موقع با دراکو صمیمی تر شده)
کلاس معجون سازی . برای ساخت این معجون دوباره باید گروه بشید .
خانم گرنجر و آقای پاتر «آعی از سر ناامیدی کشیدم ، ای بابا الان میگه خانم هانا با آقای مالفوی» اسنیپ : و خانم هانا با آقای مالفوی.
بعد کلاس .
دراکو: آفرین ! کارت عالی بود . اینجوری هم به گریفیندور امتیاز رسید و هم به اسلیترین !
هانا : ممنونم . تو هم عالی انجام دادی . « یک دفعه هری رو دیدم »
هانا : هری! هری ! آفرین . عالی بود.
هری : ممنونم ، کار تو هم عالی بود !
(دراکو حسودیش میشه و میره)
سرسرا*
«به سمت دامیلدور رفتم »
هانا : ببخشید پروفسور . اما الان سال سوم هستیم ، شما گفتید تا سال سوم عمارت مالفوی زندگی میکنم . امسال چی؟
دامبل: آ......آ....نمیدونم.......خ.....خب شما امسال هم به عمارت مالفوی میرید.
اسنیپ : ببخشید پروفسور . اما هانا اونقدر بزرگ شده که بدونه. با من بیاید)
دامبل: هانا هیچ جا نمیاد ، سوروس! خودم وقتش رو تشخیص میدم !
هانا : اگه چیزی هست که باید بدونم . خب...... عالیه! به منم بگید ! آره.
دامبل : گفتم خودم زمانش رو تشخیص میدم . برید... زود!
« سریع ازشون دور شدم ، و به سمت دراکو رفتم»
هانا : خب......دریکو.....من امسال هم مهمون شمام !
دراکو : عالیه
هانا : چی!؟ افتضاحه . مضخرفه !
دراکو : مگه من چیکارت کردم که اینقدر از من متنفری؟ نکنه به خاطر قطار؟ سال اول؟
هانا : نه من اون رو فراموش کرده بودم . کلا احساس راحتی ندارم اونجا .
دراکو : ولی فعلا که مجبوری . (بلند میشه و میره)
«ای خدا ، کی این ماجرا ها تموم میشه؟ کی اون چیزی که باید بدونم رو میفهمم؟
خلاصه آره دیگه ........مشکلی ندارید شیپ رو با هری بزنم؟ نظرتون برام مهمه اگه بگید نه با دراکو شیپ میکنم . ولی محبور میشم کل داستان رو عوض کنم ولی به هرحال نظر خودم هم شیپ دراکو عه . مطمئنم اگه با هری شیپ کنم حمایت ها میاد پایین و کلا....بسه دیگه خیلی حرف زدم . لایکا ۱۲ پارت بعد (خیلی آسون گرفتم)
کامنت ۲۰ . خب بریم سراغ داستان دیگه.......
یکم دیگه برو پایین
کخ دارم
رسیدیممم
برای اینکه خانواده اش معلوم بشه میرم به سال سوم . ( هانا از اون موقع با دراکو صمیمی تر شده)
کلاس معجون سازی . برای ساخت این معجون دوباره باید گروه بشید .
خانم گرنجر و آقای پاتر «آعی از سر ناامیدی کشیدم ، ای بابا الان میگه خانم هانا با آقای مالفوی» اسنیپ : و خانم هانا با آقای مالفوی.
بعد کلاس .
دراکو: آفرین ! کارت عالی بود . اینجوری هم به گریفیندور امتیاز رسید و هم به اسلیترین !
هانا : ممنونم . تو هم عالی انجام دادی . « یک دفعه هری رو دیدم »
هانا : هری! هری ! آفرین . عالی بود.
هری : ممنونم ، کار تو هم عالی بود !
(دراکو حسودیش میشه و میره)
سرسرا*
«به سمت دامیلدور رفتم »
هانا : ببخشید پروفسور . اما الان سال سوم هستیم ، شما گفتید تا سال سوم عمارت مالفوی زندگی میکنم . امسال چی؟
دامبل: آ......آ....نمیدونم.......خ.....خب شما امسال هم به عمارت مالفوی میرید.
اسنیپ : ببخشید پروفسور . اما هانا اونقدر بزرگ شده که بدونه. با من بیاید)
دامبل: هانا هیچ جا نمیاد ، سوروس! خودم وقتش رو تشخیص میدم !
هانا : اگه چیزی هست که باید بدونم . خب...... عالیه! به منم بگید ! آره.
دامبل : گفتم خودم زمانش رو تشخیص میدم . برید... زود!
« سریع ازشون دور شدم ، و به سمت دراکو رفتم»
هانا : خب......دریکو.....من امسال هم مهمون شمام !
دراکو : عالیه
هانا : چی!؟ افتضاحه . مضخرفه !
دراکو : مگه من چیکارت کردم که اینقدر از من متنفری؟ نکنه به خاطر قطار؟ سال اول؟
هانا : نه من اون رو فراموش کرده بودم . کلا احساس راحتی ندارم اونجا .
دراکو : ولی فعلا که مجبوری . (بلند میشه و میره)
«ای خدا ، کی این ماجرا ها تموم میشه؟ کی اون چیزی که باید بدونم رو میفهمم؟
۸.۹k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.