گناه من
ساعت ۶ عصر بود ولی خیلی گرسنم شده بود برای همین زنگ زدم به چند تا فست فودی ولی هنوز باز نکرده بودن....بیخیال شدم و دو تا تخممرغ درست کردم و خوردم...
به سمت اتاقم رفتم تا وسایل نقاشیم رو بردارم و برم توی حیاط بشینم و شروع کنم یه بوم جدید بکشم........بوم قبلیم و تمام کرده بودم و فروخته بودمش سه میلیون و فردا باید تحویلش بدم.......وسایل رو توی حیاط چیدم و پایه بوم و تنظیم کردم و رو صندلی روبه ردش نشستم.......تصمیم گرفتم یه منظرعه بکشم.........کمرم رو صاف کردم.......خشک شده بود ....یه نگاه به ساعت انداختم.....خاک تو سرم ساعت یک شب بود....اینقدر درگیر بوم بودم حواسم به ساعت نبود...بلند شدم و بودم و وسایل رد یه گوشه گذاشتم و رفتم داخل به سمت حمام رفتم اخه کل دست و پاهام رنگی شده بود.....تنها زمانی که من خودمم خود واقعیمم زمانیه که دارم نقاشی میکنم زمانی که توی یه دنیای دیگم.......حدود نیم ساعت حمام طول کشید......دور خودم حوله پیچیدم و رفتم سمت اتاقم رو تختم دراز کشیدم و رفتم توی گوشیم و شماره رضا رو گرفتم
یه بوق...دو بوق.....بوق سوم جواب داد
الو....
+سلام خواب بودی؟
_نع ولی داشتم میخوابیدم....چرا زنگ زدی...چیزی شده؟
+هم نه فقط خواستم بگم فردا ساعت ۷ بیا دنبالم بریم بوم رو تحویل بدیم
-برکه ساعت یک شب به من زنگ زدی بریم بوم......
نزاشتم حرفش و ادامه بده گفتم
+هفت منتظرتم
بعدشم گوشیو قطع کردم
بلند شدم و یه دست لباس راحتی پوشیدم بعدشم بدون اینکه موهام و خشک کنم گوشیم رو روی الارم ساعت ۶:۳۰گذاشتم و بعدشم خوابیدم
.
.
.
با صدای رو مخ زنگ گوشیم بلند شدم.....سگ تو روحت کنن رضا که نمیتونی تنها بوم و تحویل بدی
به زور از تخت خوابم بلند شدم و بدون اینکه دست و صورتم بشورم مستقیم رفتم سمت اشپز خونه یک لیوان اب خنک خوردم بعدشم برگشتم اتاقم و اماده شدم.......یک شلوار لی مشکی با بافت جذب مشکیم با یه کاپشن بادی سبزم که تا روی باس.نم بود رو پوشیدم .نیم بوت های سبزمم برداشتم یه کلاه مشکی هم برداشتم......کمی هم ارایش کردم که صورتم رنگ بگیره یه رژ کالباسی با رژ گونه صورتی ملایم
پوست گندمی صافی دارم و چشم و ابرو مشکی هستم و کلا یه دختر معمولی هستم با یه زندگی سیاه...
.
.
گوشیم زنگ خورد...بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم
+بله
-ده دقیقه هست دم درم مگه پیامم ندیدی برکه بدو بیا دیگه
+اوکی الان میام
گوشی روی رضا قطع کردم و گذاشتم توی جیب کاپشنم رفتم سمت سالن و بوم ۴۰ در ۵۰ و رو برداشتم و از خونه زدم بیرون
رضا رو دیدم که به پژو پارس سفیدش تکیه داده و داره سیگار میکشه.....به سمتش رفتم و گفتم
+سلام...در عقب رو باز کن
-سلام....مرسی منم خوبم تو چطوری.
+خیلی خوب بابا کمتر حرف بزن در باز کن
-اوکی ملکه یخی
نگاهی حرص دار بهش کردم.....در عقب رد باز کرد و بوم در گزاشتم داخل ماشین و خودمون هم رفتیم نشستیم
+برو به ادرس(....)
-اوکی
.
.
پارت بعد رو اگر حمایت کنین رمان رو میزارم✨️🦋
به سمت اتاقم رفتم تا وسایل نقاشیم رو بردارم و برم توی حیاط بشینم و شروع کنم یه بوم جدید بکشم........بوم قبلیم و تمام کرده بودم و فروخته بودمش سه میلیون و فردا باید تحویلش بدم.......وسایل رو توی حیاط چیدم و پایه بوم و تنظیم کردم و رو صندلی روبه ردش نشستم.......تصمیم گرفتم یه منظرعه بکشم.........کمرم رو صاف کردم.......خشک شده بود ....یه نگاه به ساعت انداختم.....خاک تو سرم ساعت یک شب بود....اینقدر درگیر بوم بودم حواسم به ساعت نبود...بلند شدم و بودم و وسایل رد یه گوشه گذاشتم و رفتم داخل به سمت حمام رفتم اخه کل دست و پاهام رنگی شده بود.....تنها زمانی که من خودمم خود واقعیمم زمانیه که دارم نقاشی میکنم زمانی که توی یه دنیای دیگم.......حدود نیم ساعت حمام طول کشید......دور خودم حوله پیچیدم و رفتم سمت اتاقم رو تختم دراز کشیدم و رفتم توی گوشیم و شماره رضا رو گرفتم
یه بوق...دو بوق.....بوق سوم جواب داد
الو....
+سلام خواب بودی؟
_نع ولی داشتم میخوابیدم....چرا زنگ زدی...چیزی شده؟
+هم نه فقط خواستم بگم فردا ساعت ۷ بیا دنبالم بریم بوم رو تحویل بدیم
-برکه ساعت یک شب به من زنگ زدی بریم بوم......
نزاشتم حرفش و ادامه بده گفتم
+هفت منتظرتم
بعدشم گوشیو قطع کردم
بلند شدم و یه دست لباس راحتی پوشیدم بعدشم بدون اینکه موهام و خشک کنم گوشیم رو روی الارم ساعت ۶:۳۰گذاشتم و بعدشم خوابیدم
.
.
.
با صدای رو مخ زنگ گوشیم بلند شدم.....سگ تو روحت کنن رضا که نمیتونی تنها بوم و تحویل بدی
به زور از تخت خوابم بلند شدم و بدون اینکه دست و صورتم بشورم مستقیم رفتم سمت اشپز خونه یک لیوان اب خنک خوردم بعدشم برگشتم اتاقم و اماده شدم.......یک شلوار لی مشکی با بافت جذب مشکیم با یه کاپشن بادی سبزم که تا روی باس.نم بود رو پوشیدم .نیم بوت های سبزمم برداشتم یه کلاه مشکی هم برداشتم......کمی هم ارایش کردم که صورتم رنگ بگیره یه رژ کالباسی با رژ گونه صورتی ملایم
پوست گندمی صافی دارم و چشم و ابرو مشکی هستم و کلا یه دختر معمولی هستم با یه زندگی سیاه...
.
.
گوشیم زنگ خورد...بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم
+بله
-ده دقیقه هست دم درم مگه پیامم ندیدی برکه بدو بیا دیگه
+اوکی الان میام
گوشی روی رضا قطع کردم و گذاشتم توی جیب کاپشنم رفتم سمت سالن و بوم ۴۰ در ۵۰ و رو برداشتم و از خونه زدم بیرون
رضا رو دیدم که به پژو پارس سفیدش تکیه داده و داره سیگار میکشه.....به سمتش رفتم و گفتم
+سلام...در عقب رو باز کن
-سلام....مرسی منم خوبم تو چطوری.
+خیلی خوب بابا کمتر حرف بزن در باز کن
-اوکی ملکه یخی
نگاهی حرص دار بهش کردم.....در عقب رد باز کرد و بوم در گزاشتم داخل ماشین و خودمون هم رفتیم نشستیم
+برو به ادرس(....)
-اوکی
.
.
پارت بعد رو اگر حمایت کنین رمان رو میزارم✨️🦋
۲.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.