های گایز:)
های گایز:)
مامانی نسبتا حالش خوب شده و دوپارتی شوگا و تکپارتی جین و سناریو براتون اماده کرده:)یه خبر خوب دیگه امشب پارت جونگکوک اپ میشه💃🏻💕
#تکپارتی_شوگا
وقتی:روز تولدشع و میخای برای تولدش یه جشن خیلی بزرگ بگیری!
شوگا:ات
ات:جونم؟
شوگا:من میرم سر کار تا ۸شب نمیام یا شاید دیر تر
ات:برو اشکال نداره!
وقتی رفت پریدم هوا
امروز تولد پیشی کوچولوم بود(البته کوچولو هم نیستا ولی خب)
به دوستام(لیا و هورا)زنگ زدم
(علامت ات+علامت لیا-علامت هورا&)
+الو سلام
&-سلام ات خوبی
+اره شما چی
&-ما خوبیم
&چیزی شده زنک زدی؟
+حتما باید چیزی بشه بعد سال هااااااای سال خاستم یکم باهاتون حرف بزنم ولی نههههههه شما انقدری عقل کل هستید که اصلا نمیفهمید دو+دو چند میش!
-زر نزن دیگ بگو براچی زنگ زدی؟
+عهههم خب از اونجایی که فهمیدید حتما کاری دارم میگم کع امروز تولد اقاییمه میخام براش جشن بزرگ بگیرم!
&چندش بازی در نیار اقاییم(پوکر😐)
+خب دیگ گمشین بیایین ساعت ۸شد
(نه اینکع ۸ صبحه)
رفتم اشپزخونع و دنبال ارد گشتم که بعد از ۲قرن در یه کابینت رو باز کردم و کل ارد ریخت رو سرم
از اونجایی که شبیه جنیفر لوپز شده بودم
زدم زیر خنده
و همونجوری درو زدنو منم رفتم درو باز کردم!
لیا و هورا با دیدنم زدن زیر خنده!
لیا:واییی ات شبیه دختر بچه هایی شدی که میرن اشپزخونرو کثیف میکنن
ات:هر هر هر بیایین کمکم خودتونم میدونید که بلد نیستم کیک رست کنم!
هورا:این که درد نداره میتونیم بریم کیک بگیریم!
ات:واییی چه خوب که گفتی من یادم نبود
بعد یکی زدم پس کلش
ات:خره میخام خودم برا عشقم بسازم!
لیا:نکوشیمون با این عشقت
ات:دلتم بخاد(😌)
رفتیم و اشپزخونه و با کلی بدبختی یه کیک درست کردیم کع نصفش جای انگشتای لیا بود
ات:دع میگم انقد انگشت نزن!
لیا:خوب خوشمزع شده!
ات:ببند دیگ!
بعد گزاشتیمش تو یخچال و رفتیم بازار برای خرید
....
بعد کلی خرید اومدیم یه سالن کرایه کردیم
و با کلی تلاش و پشتکار با اهنگ از قبلشو شانه بکوپ دیروزو فذا نمیگف (نصفشم اشتباه🤣🤌)بلخره تونستیم یه سالن تولد عالی بسازیم(خسته نباشی پهلوان شیر پدر و نان مادر حلالت😔😂)
به ساعت نگاهی کردم و بله ۶بود و من با اون موهای اردی به بدختیام فک میکردم کع صدرصد اگه شوگا منو اینجوری ببینه سکته میزنه(خدا نکنه)
رفتم خونه و یه دوش گرفتم
بعد یه لباس خوشگل که شوگا تو تولدم بهم هدیه داده بود با....(نریم تو جزویات)پوشیدم
بعد یه ارایش لایت رفتم سالن تولد
ساعت۷:۵۰شده بود
به شوگا زنگ زدمو گفتم:
ات:.....
مامانی نسبتا حالش خوب شده و دوپارتی شوگا و تکپارتی جین و سناریو براتون اماده کرده:)یه خبر خوب دیگه امشب پارت جونگکوک اپ میشه💃🏻💕
#تکپارتی_شوگا
وقتی:روز تولدشع و میخای برای تولدش یه جشن خیلی بزرگ بگیری!
شوگا:ات
ات:جونم؟
شوگا:من میرم سر کار تا ۸شب نمیام یا شاید دیر تر
ات:برو اشکال نداره!
وقتی رفت پریدم هوا
امروز تولد پیشی کوچولوم بود(البته کوچولو هم نیستا ولی خب)
به دوستام(لیا و هورا)زنگ زدم
(علامت ات+علامت لیا-علامت هورا&)
+الو سلام
&-سلام ات خوبی
+اره شما چی
&-ما خوبیم
&چیزی شده زنک زدی؟
+حتما باید چیزی بشه بعد سال هااااااای سال خاستم یکم باهاتون حرف بزنم ولی نههههههه شما انقدری عقل کل هستید که اصلا نمیفهمید دو+دو چند میش!
-زر نزن دیگ بگو براچی زنگ زدی؟
+عهههم خب از اونجایی که فهمیدید حتما کاری دارم میگم کع امروز تولد اقاییمه میخام براش جشن بزرگ بگیرم!
&چندش بازی در نیار اقاییم(پوکر😐)
+خب دیگ گمشین بیایین ساعت ۸شد
(نه اینکع ۸ صبحه)
رفتم اشپزخونع و دنبال ارد گشتم که بعد از ۲قرن در یه کابینت رو باز کردم و کل ارد ریخت رو سرم
از اونجایی که شبیه جنیفر لوپز شده بودم
زدم زیر خنده
و همونجوری درو زدنو منم رفتم درو باز کردم!
لیا و هورا با دیدنم زدن زیر خنده!
لیا:واییی ات شبیه دختر بچه هایی شدی که میرن اشپزخونرو کثیف میکنن
ات:هر هر هر بیایین کمکم خودتونم میدونید که بلد نیستم کیک رست کنم!
هورا:این که درد نداره میتونیم بریم کیک بگیریم!
ات:واییی چه خوب که گفتی من یادم نبود
بعد یکی زدم پس کلش
ات:خره میخام خودم برا عشقم بسازم!
لیا:نکوشیمون با این عشقت
ات:دلتم بخاد(😌)
رفتیم و اشپزخونه و با کلی بدبختی یه کیک درست کردیم کع نصفش جای انگشتای لیا بود
ات:دع میگم انقد انگشت نزن!
لیا:خوب خوشمزع شده!
ات:ببند دیگ!
بعد گزاشتیمش تو یخچال و رفتیم بازار برای خرید
....
بعد کلی خرید اومدیم یه سالن کرایه کردیم
و با کلی تلاش و پشتکار با اهنگ از قبلشو شانه بکوپ دیروزو فذا نمیگف (نصفشم اشتباه🤣🤌)بلخره تونستیم یه سالن تولد عالی بسازیم(خسته نباشی پهلوان شیر پدر و نان مادر حلالت😔😂)
به ساعت نگاهی کردم و بله ۶بود و من با اون موهای اردی به بدختیام فک میکردم کع صدرصد اگه شوگا منو اینجوری ببینه سکته میزنه(خدا نکنه)
رفتم خونه و یه دوش گرفتم
بعد یه لباس خوشگل که شوگا تو تولدم بهم هدیه داده بود با....(نریم تو جزویات)پوشیدم
بعد یه ارایش لایت رفتم سالن تولد
ساعت۷:۵۰شده بود
به شوگا زنگ زدمو گفتم:
ات:.....
۱۲.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.