*کامبک*
*کامبک*
.
.
.
میا: سلام اسم من میا هستش من طراح مدلینگ شرکت داداشم تهیونگ هستم مثل اینکه داداشم و بابام تصمیم گرفتن که یه کی از نزدیکانش رو یعنی نزدیکان داداشم رو انتخاب کنن که مدیر شکرت داداشم شه داداشم تهیونگ میگه که امروزه یکمی خسته شده آها اینم بگم من یه زن داداش دارم که خیلی مهربونه البته باید بگم داداشم با دوستم یونهی ازدواج کرده و من قبلا داخل رابطه بودم با جونگ کوک ولی اون اصلا به من اهمیت نیاد برای ه،ین ازش جدا شدم یعنی کات کردم. یه چیزایی به گوشم رسیده که قراره پسر عموم باشه یعنی کوک ولی امیدوارم که اینطور نباشه من با خواهرم مینا که اونم باز داخل شرکت کار میکنه و داداشم تهیونگ و مامانم جوکیونگ و بابام کیم نامجون زندگی میکنم .... بریم برای داستان ..
.
.
.
نامجون:بچها بیاین کارتون دارم
بچها: باشه آپا
نامجون : خب میا ، مینا، تهیونگ .....خیلی وقت پیش بهتون گفتم که قراره یکی از بستگانمون مدیر شرکت شه برای مدتی و مینا و میا اونجا کار می کنن اون یه نفر انتخاب شده و اسمش جانگ کوک هست
میا* وقتی اینو گفت انگار یه پارج آب کوهستانی یخ رو ریختن دستام سر شده یعنی دوباره زجر و رنج باید میدیدم؟
میا: آپا منظورتون پسر عمومه؟
نامی: بله دخترم
میا: ن...نه....آپا....این همه کس چرا چرا جانگ هوسوک رو انتخاب نکردید ؟ اصلا خود ما چرا من یا مینا رو انتخاب نکردید؟
نامجون : دخترم تو و مینا هردو شغلی رو بر عهده داشتید اما جانگ کوک همون طور که میدونی در هر کاری استعداد داره پی انتخاب خوبیه چرا باهاش مخالفت میکنی عزیزم؟
* تهیونگ و مینا از اینکه میا تو رابطه بوده با کوک اونم قبلا پس میدونستن چرا مخالفت میکنه تهیونگ از کمر میا گرفت و گفت آروم باش نمیزارم حتی بهت دست بزنه تو گوشش گفتا*
میا: باشه عیبی نداره( تهیونگ قبلا بوکس کار میکرده دلم بهش خوش بوده)
نامجون: خوبه پس بریم شام بخوریم
بچها: چشم
.
.
.
(صبح)
نامجون: بچها امروز جانگ کوک میاد و معرفی میشه پس خودتون رو آماده کنید من هم امروز میام
بچها: چشم آپا
میا: * هنوز استرس داشتم اما با حرف تهیونگ که دیشب بهم گفت دلم یکمی آروم گرفت *من میرم آماده شم🙂متشکرم از صبحانه
.
.
.
( رفتیم شرکت جانگ کوک اونجا بود من لباسم همونی بود که طراحیش کرده بودم * عکس میزارم * رو پوشیدم مراسم شروع شده شده بود و باید معرفی میکردیم خودمون رو نوبت به من رسید که گفتم )
میا: ام سلام اسم من کیم میا هست من طراح مدلینگ شرکت MLN هستم و بسیار از آشنایی با شما خوشبختم
جانگ کوک: همچینین.
میا:*اصلا بهش نگاه هم نکردم دست هم ندادم یه تعظیم کوتاهی کردم اونم به سمت مهمانان *
سریع رفتم داخل اتاقم( داخل همون شرکت) که یهو جانگ کوک اومد داخل و گفت:
.
.
.
دوست داشتید لایک وکامنت بزارید
.
.
.
میا: سلام اسم من میا هستش من طراح مدلینگ شرکت داداشم تهیونگ هستم مثل اینکه داداشم و بابام تصمیم گرفتن که یه کی از نزدیکانش رو یعنی نزدیکان داداشم رو انتخاب کنن که مدیر شکرت داداشم شه داداشم تهیونگ میگه که امروزه یکمی خسته شده آها اینم بگم من یه زن داداش دارم که خیلی مهربونه البته باید بگم داداشم با دوستم یونهی ازدواج کرده و من قبلا داخل رابطه بودم با جونگ کوک ولی اون اصلا به من اهمیت نیاد برای ه،ین ازش جدا شدم یعنی کات کردم. یه چیزایی به گوشم رسیده که قراره پسر عموم باشه یعنی کوک ولی امیدوارم که اینطور نباشه من با خواهرم مینا که اونم باز داخل شرکت کار میکنه و داداشم تهیونگ و مامانم جوکیونگ و بابام کیم نامجون زندگی میکنم .... بریم برای داستان ..
.
.
.
نامجون:بچها بیاین کارتون دارم
بچها: باشه آپا
نامجون : خب میا ، مینا، تهیونگ .....خیلی وقت پیش بهتون گفتم که قراره یکی از بستگانمون مدیر شرکت شه برای مدتی و مینا و میا اونجا کار می کنن اون یه نفر انتخاب شده و اسمش جانگ کوک هست
میا* وقتی اینو گفت انگار یه پارج آب کوهستانی یخ رو ریختن دستام سر شده یعنی دوباره زجر و رنج باید میدیدم؟
میا: آپا منظورتون پسر عمومه؟
نامی: بله دخترم
میا: ن...نه....آپا....این همه کس چرا چرا جانگ هوسوک رو انتخاب نکردید ؟ اصلا خود ما چرا من یا مینا رو انتخاب نکردید؟
نامجون : دخترم تو و مینا هردو شغلی رو بر عهده داشتید اما جانگ کوک همون طور که میدونی در هر کاری استعداد داره پی انتخاب خوبیه چرا باهاش مخالفت میکنی عزیزم؟
* تهیونگ و مینا از اینکه میا تو رابطه بوده با کوک اونم قبلا پس میدونستن چرا مخالفت میکنه تهیونگ از کمر میا گرفت و گفت آروم باش نمیزارم حتی بهت دست بزنه تو گوشش گفتا*
میا: باشه عیبی نداره( تهیونگ قبلا بوکس کار میکرده دلم بهش خوش بوده)
نامجون: خوبه پس بریم شام بخوریم
بچها: چشم
.
.
.
(صبح)
نامجون: بچها امروز جانگ کوک میاد و معرفی میشه پس خودتون رو آماده کنید من هم امروز میام
بچها: چشم آپا
میا: * هنوز استرس داشتم اما با حرف تهیونگ که دیشب بهم گفت دلم یکمی آروم گرفت *من میرم آماده شم🙂متشکرم از صبحانه
.
.
.
( رفتیم شرکت جانگ کوک اونجا بود من لباسم همونی بود که طراحیش کرده بودم * عکس میزارم * رو پوشیدم مراسم شروع شده شده بود و باید معرفی میکردیم خودمون رو نوبت به من رسید که گفتم )
میا: ام سلام اسم من کیم میا هست من طراح مدلینگ شرکت MLN هستم و بسیار از آشنایی با شما خوشبختم
جانگ کوک: همچینین.
میا:*اصلا بهش نگاه هم نکردم دست هم ندادم یه تعظیم کوتاهی کردم اونم به سمت مهمانان *
سریع رفتم داخل اتاقم( داخل همون شرکت) که یهو جانگ کوک اومد داخل و گفت:
.
.
.
دوست داشتید لایک وکامنت بزارید
۵.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.