(مافیای من پارت۵)
(مافیای من پارت۵)
کوک: خب هرکاری ک بخوای برات انجام میدم زمینو ب آسمون میبرم آسمونو ب زمین میارم تا خوشبختت کنم بیبی
ات: مرسی(اروم)
کوک: چرا هنوز رسمی باهام صحبت میکنی؟
ات: اوکی سعی میکنم اینطوری صحبت نکنم
ویو ات*
اینو ک گفتم یهو دیدم کوک از سرجاش بلند شد با قدم های آروم ب سمتم اومد و خیلی آروم در گوشم گف فک نمیکردم عاشقت بشم میدونی چیه تو واقعا خیلی قدرت داری ک تونستی منو جذب خدت کنی همینطوری ک نشسته بودم سر ب سمتش برگردوندم خیلی سریع لباشو گذاش رو لبام ی بوسه ی خیلی کوتاه رو لبام گذاشت و سریع ازم جدا شد من هیچی نگفتم حس میکردم دارم ایست قلبی میکنم مرد ب این جذابی چرا باید عاشق من بشه؟ دیگ دارم نمیتونم
*ویو کوک*
وقتی ازش جدا شدم صورتش سرخ شده بود خندم گرف
بهش گفتم: میخوای بریم خرید؟
ات: اهوم
ویو ات*
از اتاق رفتیم بیرون
کوک: جناب پارک ما برای ی سری خرید میخوایم بریم بیرون اجازه میدید؟
پ ات: حتما خوش بگذره!
رفتیم داخل آسانسور کوک دستمو گرف ودف از استرس عرق کرده بودم ولی انگار بعد از ی بوسه ی کوتاه واقعا بهش علاقه پیدا کرده بودم ی حس عجیبی بود
صداش کردم کوک؟
گف جانم بیب کوچولوی خجالتی
گفتم وقتی هنوز ازم خواستگاری نکردی چجوری میخوایم هفته ی دیگ عقد کنیم؟
گفت نگران اون نباش بزودی اتفاق میوفته
منتظر پارت بعد باشید بچه ها
دوستون دارم🥲🌌
#سناریو #فیک #تکپارتی
کوک: خب هرکاری ک بخوای برات انجام میدم زمینو ب آسمون میبرم آسمونو ب زمین میارم تا خوشبختت کنم بیبی
ات: مرسی(اروم)
کوک: چرا هنوز رسمی باهام صحبت میکنی؟
ات: اوکی سعی میکنم اینطوری صحبت نکنم
ویو ات*
اینو ک گفتم یهو دیدم کوک از سرجاش بلند شد با قدم های آروم ب سمتم اومد و خیلی آروم در گوشم گف فک نمیکردم عاشقت بشم میدونی چیه تو واقعا خیلی قدرت داری ک تونستی منو جذب خدت کنی همینطوری ک نشسته بودم سر ب سمتش برگردوندم خیلی سریع لباشو گذاش رو لبام ی بوسه ی خیلی کوتاه رو لبام گذاشت و سریع ازم جدا شد من هیچی نگفتم حس میکردم دارم ایست قلبی میکنم مرد ب این جذابی چرا باید عاشق من بشه؟ دیگ دارم نمیتونم
*ویو کوک*
وقتی ازش جدا شدم صورتش سرخ شده بود خندم گرف
بهش گفتم: میخوای بریم خرید؟
ات: اهوم
ویو ات*
از اتاق رفتیم بیرون
کوک: جناب پارک ما برای ی سری خرید میخوایم بریم بیرون اجازه میدید؟
پ ات: حتما خوش بگذره!
رفتیم داخل آسانسور کوک دستمو گرف ودف از استرس عرق کرده بودم ولی انگار بعد از ی بوسه ی کوتاه واقعا بهش علاقه پیدا کرده بودم ی حس عجیبی بود
صداش کردم کوک؟
گف جانم بیب کوچولوی خجالتی
گفتم وقتی هنوز ازم خواستگاری نکردی چجوری میخوایم هفته ی دیگ عقد کنیم؟
گفت نگران اون نباش بزودی اتفاق میوفته
منتظر پارت بعد باشید بچه ها
دوستون دارم🥲🌌
#سناریو #فیک #تکپارتی
۸.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.