سناریو☻⋆𔘓⋆𔘓⋆✈︎
وقتی گیر افتادید و تو تشنته و اون میخواد خونشونو بهت بده
#بازگشتی_کوچک_از_مغز_ادمین
نامی
ا.ت: تشنمه...دارم میمیرم( افتادی رو زمین و بی حال چشمات رو بستی)
نامی:چگیا...چیکار کنم اینجا اب نیسته
ا.ت:نم...یدونم
از اونجایی که واقعا هیچ موقعیتی برا نجات نبود پین ساعتش رو در آورد و کشید رو رگش و خونش رو تو دهن نیم بازت ریخت
ا.ت:چرا مزه خون میاد چشماش رو باز میکنه ب...بیب😢 چرا اینکار رو کردی؟؟؟😭
نامی:نمیتونستم ببینم از تشنگی جون میدی🫂
جین
ا.ت...ایده ام شاید به نظرت احمقانه بیاد ولی ....باید از خونم بخوری
ا.ت: جین...حس شوخی نی
میره عقب تر وایمیسته و با سر ناخونش دستش رو میبره
جین:اخخخ...بیا بیب بخور
ا.ت:جینننن😭
بغلت میکنه و به زور خونشو بهت میده
یونگی
تشنته؟میخوای ببوسمت؟😈🤤
ا.ت: چشام داره سیاهی میره از وقتی اینجایی دو روزه که اب نخوردم
یونگی:خیلی کم طاقتی بیب و البته...منم...نمیتونم ببینم اینجوری داری میشی
لب خودشو جوری گاز میگیره که خون مثل ابشار میاد و لباشو میزاره رو لبای ا.ت که ا.ت ازش جدا میشه
ا.ت: چیکار میکنی؟
یونگی: هم میبوسمت و هم تشنگیت رو برطرف میکنم
جیهوپ
وقتی حالتو میبینه بدون هیچ حرفی پین ساعتش رو در میاره و رو رگش میزنه و یهو مچ دستش رو میزاره رو دهنت و جواب چشمات که از تعجب بزرگ شده بود رو اینجوری میده
هوبی: هیششش بخورش به نفعته
جیمین
ا.ت: تشنمه جیمینا
جیمین: بیا خونمو بخور
ا.ت: مگه من خون اشامم
جیمین: نه ولی میخوای از کجا بهت اب بیارم؟ما گیر افتادیم
ا.ت: ولی من ترجیح میدم بمیرم و خونت رو نخورم
جیمین: چیییی!مگه من شوهرت نیستم؟یه جور میگی انگار حالت ازم بهم میخوره
ا.ت: بد برداشت نکن من نمیخوام بهت اسیب بزنم بیب
جیمین: حالا که اینطور شد تا خونمو نخوری ولت نمیکنم
(به زور بهت خون میده)
تهته
(داخل یه اتاق با کلی شیشه خالی شراب بودید)
ته: بیبی من تشنشه؟
ا.ت: نه داره میمیره
ته:یکم صبر کن باید راه فرار پیدا کنم
ا.ت:بی فایده هست ما خیلی تلاش کردیم
بهت نگاه میکنه که چطوری با بی حالی چشمات رو بستی و تکیه زدی به چند تا کارتون
....یهو با صدای شکستن چیزی چشمات رو باز میکنی و ته رو میبینی که دستش زو گرفته و داره ازش خون میاد
ا.ت:تهههه!!!!
ته:اححح صبر کن خورده شیشه هاش بره
با اون دستش خون کثیف رو پاک میکنه و میده بهت به زوررر
کوک
ا.ت:کوکی چیکار کنیم اخه ما اینجا تو جنگل گم شدیم هر چی هم گشتیم جایی رو پیدا نکردیم حالت زار
کوک: باید بیشتر تلاش کنیم بیب مت میتونیم...من قول میدم فرار کنیم
ا.ت: باشه ولی من خیلی تشنمه
کوک: اب...نداریم....چیکار کنم؟ (نگران از وضع خرابت)
ا.ت:بی...ب
کوک:ا.ت چی شد...بی فکر پیرسینگش رو در میاره میزنه رو مچش و خون گرم از بیرون میاد
کوک:ا.ت
ا.ت: ...
خونش رو بهت میده
#سناریو
#BTS
#بازگشتی_کوچک_از_مغز_ادمین
نامی
ا.ت: تشنمه...دارم میمیرم( افتادی رو زمین و بی حال چشمات رو بستی)
نامی:چگیا...چیکار کنم اینجا اب نیسته
ا.ت:نم...یدونم
از اونجایی که واقعا هیچ موقعیتی برا نجات نبود پین ساعتش رو در آورد و کشید رو رگش و خونش رو تو دهن نیم بازت ریخت
ا.ت:چرا مزه خون میاد چشماش رو باز میکنه ب...بیب😢 چرا اینکار رو کردی؟؟؟😭
نامی:نمیتونستم ببینم از تشنگی جون میدی🫂
جین
ا.ت...ایده ام شاید به نظرت احمقانه بیاد ولی ....باید از خونم بخوری
ا.ت: جین...حس شوخی نی
میره عقب تر وایمیسته و با سر ناخونش دستش رو میبره
جین:اخخخ...بیا بیب بخور
ا.ت:جینننن😭
بغلت میکنه و به زور خونشو بهت میده
یونگی
تشنته؟میخوای ببوسمت؟😈🤤
ا.ت: چشام داره سیاهی میره از وقتی اینجایی دو روزه که اب نخوردم
یونگی:خیلی کم طاقتی بیب و البته...منم...نمیتونم ببینم اینجوری داری میشی
لب خودشو جوری گاز میگیره که خون مثل ابشار میاد و لباشو میزاره رو لبای ا.ت که ا.ت ازش جدا میشه
ا.ت: چیکار میکنی؟
یونگی: هم میبوسمت و هم تشنگیت رو برطرف میکنم
جیهوپ
وقتی حالتو میبینه بدون هیچ حرفی پین ساعتش رو در میاره و رو رگش میزنه و یهو مچ دستش رو میزاره رو دهنت و جواب چشمات که از تعجب بزرگ شده بود رو اینجوری میده
هوبی: هیششش بخورش به نفعته
جیمین
ا.ت: تشنمه جیمینا
جیمین: بیا خونمو بخور
ا.ت: مگه من خون اشامم
جیمین: نه ولی میخوای از کجا بهت اب بیارم؟ما گیر افتادیم
ا.ت: ولی من ترجیح میدم بمیرم و خونت رو نخورم
جیمین: چیییی!مگه من شوهرت نیستم؟یه جور میگی انگار حالت ازم بهم میخوره
ا.ت: بد برداشت نکن من نمیخوام بهت اسیب بزنم بیب
جیمین: حالا که اینطور شد تا خونمو نخوری ولت نمیکنم
(به زور بهت خون میده)
تهته
(داخل یه اتاق با کلی شیشه خالی شراب بودید)
ته: بیبی من تشنشه؟
ا.ت: نه داره میمیره
ته:یکم صبر کن باید راه فرار پیدا کنم
ا.ت:بی فایده هست ما خیلی تلاش کردیم
بهت نگاه میکنه که چطوری با بی حالی چشمات رو بستی و تکیه زدی به چند تا کارتون
....یهو با صدای شکستن چیزی چشمات رو باز میکنی و ته رو میبینی که دستش زو گرفته و داره ازش خون میاد
ا.ت:تهههه!!!!
ته:اححح صبر کن خورده شیشه هاش بره
با اون دستش خون کثیف رو پاک میکنه و میده بهت به زوررر
کوک
ا.ت:کوکی چیکار کنیم اخه ما اینجا تو جنگل گم شدیم هر چی هم گشتیم جایی رو پیدا نکردیم حالت زار
کوک: باید بیشتر تلاش کنیم بیب مت میتونیم...من قول میدم فرار کنیم
ا.ت: باشه ولی من خیلی تشنمه
کوک: اب...نداریم....چیکار کنم؟ (نگران از وضع خرابت)
ا.ت:بی...ب
کوک:ا.ت چی شد...بی فکر پیرسینگش رو در میاره میزنه رو مچش و خون گرم از بیرون میاد
کوک:ا.ت
ا.ت: ...
خونش رو بهت میده
#سناریو
#BTS
۷.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.