وقتی عضو هشتمی پارت ۵
خلاصه رفتن کتاب خونه بعد هم کلی ا.ت راجب فرهنگ ایران و تخت جمشید و سی و سه پل و اینا و جونگ کوک تا وقتی که ا.ت داشت توضیح میداد محو اون شده بود
فلش بک به وقتی که اومدن خونه
جونگ کوک : وای خسته شدم
نامجون : یعنی نمیای لایو
جونگ کوک : چی؟ چرا میام
خلاصه رفتن لایو گذاشتن و ا.ت رو معرفی کردن
نامجون : سلام آرمیای عزیز ایشون عضو هشتم کیم ا.ت هستند که تازه عضو گروه شدن
ا.ت : شروع کرد به خوندن کامنت ها
🗣 : تو خیلی خوشگلی
🗣 : تو خیلی مهربون به نظر میای
🗣 : تو خیلی خوش اندامی و خیلی زیبا
ناخود آگاه لبخندی روی لباش اومد
ا.ت : مرسی ممنون
جونگ کوک : چقدر آرمیا دوسش دارن
خلاصه یکم ا.ت با آرمیا حرف زد بعد لایو رو قطع کردن و رفتن سر میز شام که یونگیی گفت
یونگیی : ا.ت میخوام فردا برم خرید میخوای توعم بیای؟
ا.ت : خرید واقعا!! معلومه که میام
جونگ کوک : دیگه دارم جوش میارم چرا اینا هی دارن با ا.ت میرن بیرون
جونگ کوک : منم میام
یونگی : نمیشه میخوام یکم با ا.ت وقت بگذرونم
جونگ کوک : ولی منم چند دست لباس احتیاج دارم
یونگی : خب برو خودت بخر ماشالاه هم بلک کارت داری پول کم نمیاری هم ماشین داری هم میتونی رانندگی کنی ( پسرم واسه هرچیزی یه جوابی داره )
جونگ کوک : دیگه چیزی نگفتم چون شک میکردن گفتم باشه و میخواستم برم بالا که
جین : کوک چیزی نخوردی
جونگ کوک : ممنون میل ندارم و رفتم بالا و درو محکم کوبیدم بهم
چند دقیقه گذشت و ا.ت در زد و اومد تو
جونگ کوک : میخوای بری خرید
ا.ت : هومم
جونگ کوک : اوکی خوش بگذره
ا.ت : جونگ کوک من واقعا متاسفم که نمیتونی بیای
جونگ کوک : مشکلی نداره خوش بگذرون 😊
ا.ت : و..ولی
جونگ کوک : اشکال نداره برو
ا.ت : باشه خدافظ
فلش بک به وقتی که اومدن خونه
جونگ کوک : وای خسته شدم
نامجون : یعنی نمیای لایو
جونگ کوک : چی؟ چرا میام
خلاصه رفتن لایو گذاشتن و ا.ت رو معرفی کردن
نامجون : سلام آرمیای عزیز ایشون عضو هشتم کیم ا.ت هستند که تازه عضو گروه شدن
ا.ت : شروع کرد به خوندن کامنت ها
🗣 : تو خیلی خوشگلی
🗣 : تو خیلی مهربون به نظر میای
🗣 : تو خیلی خوش اندامی و خیلی زیبا
ناخود آگاه لبخندی روی لباش اومد
ا.ت : مرسی ممنون
جونگ کوک : چقدر آرمیا دوسش دارن
خلاصه یکم ا.ت با آرمیا حرف زد بعد لایو رو قطع کردن و رفتن سر میز شام که یونگیی گفت
یونگیی : ا.ت میخوام فردا برم خرید میخوای توعم بیای؟
ا.ت : خرید واقعا!! معلومه که میام
جونگ کوک : دیگه دارم جوش میارم چرا اینا هی دارن با ا.ت میرن بیرون
جونگ کوک : منم میام
یونگی : نمیشه میخوام یکم با ا.ت وقت بگذرونم
جونگ کوک : ولی منم چند دست لباس احتیاج دارم
یونگی : خب برو خودت بخر ماشالاه هم بلک کارت داری پول کم نمیاری هم ماشین داری هم میتونی رانندگی کنی ( پسرم واسه هرچیزی یه جوابی داره )
جونگ کوک : دیگه چیزی نگفتم چون شک میکردن گفتم باشه و میخواستم برم بالا که
جین : کوک چیزی نخوردی
جونگ کوک : ممنون میل ندارم و رفتم بالا و درو محکم کوبیدم بهم
چند دقیقه گذشت و ا.ت در زد و اومد تو
جونگ کوک : میخوای بری خرید
ا.ت : هومم
جونگ کوک : اوکی خوش بگذره
ا.ت : جونگ کوک من واقعا متاسفم که نمیتونی بیای
جونگ کوک : مشکلی نداره خوش بگذرون 😊
ا.ت : و..ولی
جونگ کوک : اشکال نداره برو
ا.ت : باشه خدافظ
۵.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.