~ازدواج اجباری~/پارت۵/
~ازدواج اجباری~/پارت۵/
☆من نمیزارم
،دست خودت نیست
&اون خواهر منه
*ویو سورین*
صدای دعوای دو یون میومد(دو یون برادرشه)
اعصابم خورد بود رفتم پایین
..
_بسهههه
☆سورین
_اوپا
همو بغل کردن و سورین تو بغل برادرش دو یون گریه میکرد
آیا سرنوشت این دختر این بود یا باید خوشبخت میشد؟
کسی نمیدونه چخبره
_من نمیخوام ازدواج کنم
&وای گفتم که دست تو نیست سورین خانم
☆تو دوسش داری؟
_نه
☆ولی مجبوری
_یعنی چی توهم شدی مثل اونا؟(قلبتو دادی تو راه😂)
☆بیا اتاقم
_باش
...
_چیشده
☆اول باهاش ازدواج میکنی من میدونم که اون به تو علاقه نداره من خوب میدونم فقط بخاطر کارش باهات ازدواج میکنه
_مطمئنی
☆آره
_باش
...
☆من نمیزارم
،دست خودت نیست
&اون خواهر منه
*ویو سورین*
صدای دعوای دو یون میومد(دو یون برادرشه)
اعصابم خورد بود رفتم پایین
..
_بسهههه
☆سورین
_اوپا
همو بغل کردن و سورین تو بغل برادرش دو یون گریه میکرد
آیا سرنوشت این دختر این بود یا باید خوشبخت میشد؟
کسی نمیدونه چخبره
_من نمیخوام ازدواج کنم
&وای گفتم که دست تو نیست سورین خانم
☆تو دوسش داری؟
_نه
☆ولی مجبوری
_یعنی چی توهم شدی مثل اونا؟(قلبتو دادی تو راه😂)
☆بیا اتاقم
_باش
...
_چیشده
☆اول باهاش ازدواج میکنی من میدونم که اون به تو علاقه نداره من خوب میدونم فقط بخاطر کارش باهات ازدواج میکنه
_مطمئنی
☆آره
_باش
...
۲.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.