چند پارتی جونگکوک( پارت ۱)
چندپارتی جونگکوک( پارت ۱)
یه روز بارونی..
بارون خیلی شدید بود چترم که نداشتم..سریع وارد اولین کافه شدم...که با رفتنم همه به سمتم نگاه کردن...حتی گارسون اونجا..
موهای خیسمو از رو صورتم پس زدم و تعظیم کردم و گفتم
ا.ت: سلام من واقعا معذرت میخوام اما بیرون...
تا بخوام ادامه حرفمو بگم که یکی از اون گارسونا گفت..
&:اشکال نداره...بیا بنشین...تا هوا بهتر بشه...
ا.ت: ممنون..
رو یکی از صندلی ها نشستم که اون گارسون کنارم اومد و گفت..
&:چیزی میخواین..
ات: خب نه نه ممنون
&:باشه...
و رفت...گوشیمو نگاه کردم همش تقصیری اون میا کله پوکه...بهم گفت بیام..اما خودش گمه...
بهش زنگ زدم ک صدا در کافه اومد..نگاه کردم میا بود...
زنگ و قطع کردم ...و از جام بلند شدم و رفتم به سمت میا...منو ندیده بود و به اطراف کافه نگاه میکرد...تا دیدیم و خواست چیزی بگه که از دو طرف شونش گرفتم و تکونش دادم و گفتم.
ا.ت: احمق کثافت..خنگ کله پوک تو این هوا بهم میگی بیام اما خودت گمی...
میا: ا.تتتت
با حرفش به خود اومدم...همهی کافه بهم نگاه میکرد..با صورت خجالتی گفتم...
ا.ت: معذرت میخوام...
میا از دستم کشید و به سمت اون دوتا گارسون بردیم و رو به یکشون گفت...
میا: تهیونگ..اینم از اون دوست خنگم که بهتون گفته بودم میخواد کار پیدا کنه...
با چشمای گشاد خیره به اونا بودم..ک اون یکی گفت.
جونگکوک: میا این دوستته.. واقعا دوستته یا یه دیوونه..
ا.ت: یاااااا درست حرف بزن...
جونگکوک: نزنم چیکار میکنی...
میا: جونگکوک سر به سرش نزار...
جونگکوک:باشه چون ازم بزرگتری حرفتو گوش میدم...
تهیونگ: خب پس یعنی ا.ت دوستی جدیدمونه...
میا: آره..
میا رو به من گفت..
میا: خب ا.ت بهت گفتم تو یه کافه واست کار پیدا کردم اینم از کافه...امیدوارم کارتو خوب انجام بدی...
بعدی این حرفش خداحافظی کرد و از کافه رفت بیرون ..
من موندم و این دوتا...
تهیونگ: خب بیا با این موهاتو خشک کن و بعدش میتونی به کارت شروع کنی...
ا.ت: از امروز!
جونگکوک: آره دیگه...
ا.ت: باشه..
حولهِ که دست تهیونگ بود و برداشتم و باهاش موهامو خشک کردم...و بعدی تموم کردن کارم حوله رو دادم و تشکر کردم.
غلط املایی بود معذرت ❤💜
#درخواستی
یه روز بارونی..
بارون خیلی شدید بود چترم که نداشتم..سریع وارد اولین کافه شدم...که با رفتنم همه به سمتم نگاه کردن...حتی گارسون اونجا..
موهای خیسمو از رو صورتم پس زدم و تعظیم کردم و گفتم
ا.ت: سلام من واقعا معذرت میخوام اما بیرون...
تا بخوام ادامه حرفمو بگم که یکی از اون گارسونا گفت..
&:اشکال نداره...بیا بنشین...تا هوا بهتر بشه...
ا.ت: ممنون..
رو یکی از صندلی ها نشستم که اون گارسون کنارم اومد و گفت..
&:چیزی میخواین..
ات: خب نه نه ممنون
&:باشه...
و رفت...گوشیمو نگاه کردم همش تقصیری اون میا کله پوکه...بهم گفت بیام..اما خودش گمه...
بهش زنگ زدم ک صدا در کافه اومد..نگاه کردم میا بود...
زنگ و قطع کردم ...و از جام بلند شدم و رفتم به سمت میا...منو ندیده بود و به اطراف کافه نگاه میکرد...تا دیدیم و خواست چیزی بگه که از دو طرف شونش گرفتم و تکونش دادم و گفتم.
ا.ت: احمق کثافت..خنگ کله پوک تو این هوا بهم میگی بیام اما خودت گمی...
میا: ا.تتتت
با حرفش به خود اومدم...همهی کافه بهم نگاه میکرد..با صورت خجالتی گفتم...
ا.ت: معذرت میخوام...
میا از دستم کشید و به سمت اون دوتا گارسون بردیم و رو به یکشون گفت...
میا: تهیونگ..اینم از اون دوست خنگم که بهتون گفته بودم میخواد کار پیدا کنه...
با چشمای گشاد خیره به اونا بودم..ک اون یکی گفت.
جونگکوک: میا این دوستته.. واقعا دوستته یا یه دیوونه..
ا.ت: یاااااا درست حرف بزن...
جونگکوک: نزنم چیکار میکنی...
میا: جونگکوک سر به سرش نزار...
جونگکوک:باشه چون ازم بزرگتری حرفتو گوش میدم...
تهیونگ: خب پس یعنی ا.ت دوستی جدیدمونه...
میا: آره..
میا رو به من گفت..
میا: خب ا.ت بهت گفتم تو یه کافه واست کار پیدا کردم اینم از کافه...امیدوارم کارتو خوب انجام بدی...
بعدی این حرفش خداحافظی کرد و از کافه رفت بیرون ..
من موندم و این دوتا...
تهیونگ: خب بیا با این موهاتو خشک کن و بعدش میتونی به کارت شروع کنی...
ا.ت: از امروز!
جونگکوک: آره دیگه...
ا.ت: باشه..
حولهِ که دست تهیونگ بود و برداشتم و باهاش موهامو خشک کردم...و بعدی تموم کردن کارم حوله رو دادم و تشکر کردم.
غلط املایی بود معذرت ❤💜
#درخواستی
۱۰.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲