گربه ی کوچک من★
گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑤①
"یوری"
اون بود،خودش بود
ما دوباره همو دیدیم،به عنوان آیدول و میکاپ آرتیستش
با لبخند بزرگیروی لبش رو بهم ایستاد و گفت
_خوش برگشتی بچه گربهی من:)
+دلم برات تنگ شده خرگوش کوچولو:)
دوباره نگاهی بهم انداخت و گفت:
_اولین لباسیو پوشیدی که من برات خریدم
+هنوز گوشواره ای که بهت دادم رو میندازی
_هیچ تغییری نکردی
+هنوز همون بچه خرگوش منی،فقط یکم بزرگ تر شدی
_عینکی شدی
+بخواطر تو!
_دمت هنوز وقتی خجالتی میشی میزنه بیرون:)
+بعد از تو هیچوقت اینجوری نشدم:)
_بعد از تو هیچوقت کسی کوکی صدام نکرد:)
بعد سمتم اومد و بغلم کرد
_خیلی دلم برات تنگ شده بود
+منم همینطور کوکی...منم دلتنگت بودم>>>>>
"جونگکوک"
اون روز،اون لحظه،واقعا احساس خوشبختی میکردم
کی فکر میکرد بعد شش سال،دوباره ببینمش؟
عشق اول و آخرم رو،بعد سالها دوری بالاخره دیدم:)))
و حالا میتونیم باهم بمونیم،تا ابد:)
+تموم شد
_چی تموم شد؟
+میکاپت://
_آها..چیزه خب...مرسی!
+باید بری...یادت باشه من دارم میبینمت.فایتینگ!
_پس من رفتم:)
«شش مین بعد»
"یوری"
بالاخره پسرا اومدن رو استیج و شروع کردن به خوندن
"برای تو میتونستم وانمود کنم قوی ام در حالی که شکسته شدم"
"برای تو میتونستم وانمود کنم خوشحالم در حالی که غمگین بودم"
"ازین عشق دروغی حالم بهم میخوره"
«دوساعت بعد»
پسرا داشتن میرفتن خونه هاشون
اما جونگکوک بجای اینکه بره خونه خودش،دنبال من اومد خونم
+جی کی خودت خونه دارییییی
_من به تو آب و غذا دادم،برات لباس خریدم،حتی بهت جادادم!توام یکم مهربون باش دیگه!بعد شش سال همو دیدیم عه!
+برو باباااااااااااا روز اول تو خونه ت از مامانت کتک خوردیم چون فکرای بد راجبمون کرد برو نمیخوام دوباره کتک بخورم
_مامانم که اینجا نیسسسس
+اهههه فقط بـ...-
جونگکوک نذاشت حرفم تموم شه و خودشو انداخت روم
+یا ابلفضل
_ششششش بذار نگاهت کنم!
+یعنی چی..
با لبخند بزرگی رو لبش بهم گفت:
_دلم میخواد ساعت ها به این صورت سرخ شده و خجالتیت نگاه کنم
و خیلی یهویی لباشو روی لبام گذاشت...
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑤①
"یوری"
اون بود،خودش بود
ما دوباره همو دیدیم،به عنوان آیدول و میکاپ آرتیستش
با لبخند بزرگیروی لبش رو بهم ایستاد و گفت
_خوش برگشتی بچه گربهی من:)
+دلم برات تنگ شده خرگوش کوچولو:)
دوباره نگاهی بهم انداخت و گفت:
_اولین لباسیو پوشیدی که من برات خریدم
+هنوز گوشواره ای که بهت دادم رو میندازی
_هیچ تغییری نکردی
+هنوز همون بچه خرگوش منی،فقط یکم بزرگ تر شدی
_عینکی شدی
+بخواطر تو!
_دمت هنوز وقتی خجالتی میشی میزنه بیرون:)
+بعد از تو هیچوقت اینجوری نشدم:)
_بعد از تو هیچوقت کسی کوکی صدام نکرد:)
بعد سمتم اومد و بغلم کرد
_خیلی دلم برات تنگ شده بود
+منم همینطور کوکی...منم دلتنگت بودم>>>>>
"جونگکوک"
اون روز،اون لحظه،واقعا احساس خوشبختی میکردم
کی فکر میکرد بعد شش سال،دوباره ببینمش؟
عشق اول و آخرم رو،بعد سالها دوری بالاخره دیدم:)))
و حالا میتونیم باهم بمونیم،تا ابد:)
+تموم شد
_چی تموم شد؟
+میکاپت://
_آها..چیزه خب...مرسی!
+باید بری...یادت باشه من دارم میبینمت.فایتینگ!
_پس من رفتم:)
«شش مین بعد»
"یوری"
بالاخره پسرا اومدن رو استیج و شروع کردن به خوندن
"برای تو میتونستم وانمود کنم قوی ام در حالی که شکسته شدم"
"برای تو میتونستم وانمود کنم خوشحالم در حالی که غمگین بودم"
"ازین عشق دروغی حالم بهم میخوره"
«دوساعت بعد»
پسرا داشتن میرفتن خونه هاشون
اما جونگکوک بجای اینکه بره خونه خودش،دنبال من اومد خونم
+جی کی خودت خونه دارییییی
_من به تو آب و غذا دادم،برات لباس خریدم،حتی بهت جادادم!توام یکم مهربون باش دیگه!بعد شش سال همو دیدیم عه!
+برو باباااااااااااا روز اول تو خونه ت از مامانت کتک خوردیم چون فکرای بد راجبمون کرد برو نمیخوام دوباره کتک بخورم
_مامانم که اینجا نیسسسس
+اهههه فقط بـ...-
جونگکوک نذاشت حرفم تموم شه و خودشو انداخت روم
+یا ابلفضل
_ششششش بذار نگاهت کنم!
+یعنی چی..
با لبخند بزرگی رو لبش بهم گفت:
_دلم میخواد ساعت ها به این صورت سرخ شده و خجالتیت نگاه کنم
و خیلی یهویی لباشو روی لبام گذاشت...
۴.۶k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.