پارت 32
پارت 32
گوشیمو خاموش کردم و رفتم اتاق تمرین. تا وارد شدم بچه ها یه جوری نگام میکردن که انگار جن دیدن
_مگه جن دیدین؟
چان : یا ا.ت تو...تو چرا اینجایی مگه نباید الان بیمارستان باشی؟
نگاهی به هیونجین انداختم و دیدم نگام نمیکنه.
_از اون بپرس(به هیونجین اشاره کرد)
+چرا من؟
_تو منو آوردی بیرون.
+الکی ننداز گردن من. خودت گفتی نمیتونم اونجا بمونم منو ببر(اداشو در میاره)
چان : خب اون گفت تو چرا انجام دادی؟
+الان مقصر منم؟
_ولش. الان که سر و مر و گنده اینجام و اومدم تمرین کنم.
هان : تمرین؟ داری شوخی میکنی؟ با این حالت؟
_مگه چمه؟ از شما که بهترم.
لینو : ولی نمیشه که تمرین کنی. اگه حالت بد شه چی؟
_به خدا خوبم.
+دروغ میگه دیشب حالش بد شد و دوباره خون بالا آورد.
_یاااا. بچه ای مگه؟
+خو راست میگم.
_اییشش.
چان : ا.ت نیازی نیست تمرین کنی یه روز رو استراحت کن. الانم برگرد برو.
_چرا همتون میخواین برگردم؟
چان : وایسا اصلا خودم میرسونمت.
_نمیخواد میتونم برم خودم.
چان : نه خودم میرسونمت.
_میرم اشکالی...
+اصلا خودم میبرمش.
بعد کاپشنش رو برداشت و اومد دست منو گرفت و با خودش برد. وقتی رفتیم پایین سوار ماشین شدیم. تو ماشین سکوت خیلی عجیبی بود که نمیشکست. دیدم سر راه نگه داشت.
_چرا نگه داشتی؟
+میخوای یه چیزی بخوریم؟
_مگه تو تمرین نداری؟
+اشکالی نداره. وقت گذروندن با تو برام مهم تره.
رفتیم پایین و روی یه نیمکت نشستم.
+نوشیدنی چی دوست داری؟
_فرقی نمیکنه.
+پس یه لحظه وایسا.
رفت و با دوتا اسموتی یخی توت فرنگی برگشت.
+بیا یکم قدم بزنیم.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
گوشیمو خاموش کردم و رفتم اتاق تمرین. تا وارد شدم بچه ها یه جوری نگام میکردن که انگار جن دیدن
_مگه جن دیدین؟
چان : یا ا.ت تو...تو چرا اینجایی مگه نباید الان بیمارستان باشی؟
نگاهی به هیونجین انداختم و دیدم نگام نمیکنه.
_از اون بپرس(به هیونجین اشاره کرد)
+چرا من؟
_تو منو آوردی بیرون.
+الکی ننداز گردن من. خودت گفتی نمیتونم اونجا بمونم منو ببر(اداشو در میاره)
چان : خب اون گفت تو چرا انجام دادی؟
+الان مقصر منم؟
_ولش. الان که سر و مر و گنده اینجام و اومدم تمرین کنم.
هان : تمرین؟ داری شوخی میکنی؟ با این حالت؟
_مگه چمه؟ از شما که بهترم.
لینو : ولی نمیشه که تمرین کنی. اگه حالت بد شه چی؟
_به خدا خوبم.
+دروغ میگه دیشب حالش بد شد و دوباره خون بالا آورد.
_یاااا. بچه ای مگه؟
+خو راست میگم.
_اییشش.
چان : ا.ت نیازی نیست تمرین کنی یه روز رو استراحت کن. الانم برگرد برو.
_چرا همتون میخواین برگردم؟
چان : وایسا اصلا خودم میرسونمت.
_نمیخواد میتونم برم خودم.
چان : نه خودم میرسونمت.
_میرم اشکالی...
+اصلا خودم میبرمش.
بعد کاپشنش رو برداشت و اومد دست منو گرفت و با خودش برد. وقتی رفتیم پایین سوار ماشین شدیم. تو ماشین سکوت خیلی عجیبی بود که نمیشکست. دیدم سر راه نگه داشت.
_چرا نگه داشتی؟
+میخوای یه چیزی بخوریم؟
_مگه تو تمرین نداری؟
+اشکالی نداره. وقت گذروندن با تو برام مهم تره.
رفتیم پایین و روی یه نیمکت نشستم.
+نوشیدنی چی دوست داری؟
_فرقی نمیکنه.
+پس یه لحظه وایسا.
رفت و با دوتا اسموتی یخی توت فرنگی برگشت.
+بیا یکم قدم بزنیم.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
۲.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.