پارت 31
پارت 31
اون عکس...اون عکس. جیغ زدمو گوشی رو انداختم زمین.
•چیشده؟ حالت خوب نیست؟
_خا...خانوم جو...خانوم جو....
خیلی ترسیده بودم. قلبم داشت از تو سینم درمیوند. سوجون گوشی رو برداشت و اونم با عکسی که دید شوکه شد و سریع گوشی رو خاموش کرد. عکس خانوم جو بود که تقریبا تیکه تیکه شده بود. دستام داشت میلرزید. اون عوضی یه ذره انسانیت تو وجودش نداره.
•ا.ت آروم باش. اون دیگه مرده. به خودت مسلط باش اتفاقی نمی افته.
_اگه...اگه اتفاقی...اتفاقی بره شماها بیوفته من چیکار کنم؟(با بغض)
سوجون آروم منو کشید سمت خودش.
_هییشش. هیچی نمیشه. بهت قول میدم که هیچ آسیبی به ما نمیرسه.
فردا
بیدار که شدم دیدم سوجون پایین داره صبحونه درست میکنه.
•صبح بخیر خوابالو. صبحونه نمیخوری؟
_ممنون.
•امروز خودم میرسونمت کمپانی.
•تو از کی تاحالا انقدر آشپزیت خوب شده؟
•خوب بود تو خبر نداشتی
_آی آی آی پسر شیطون. ببینم...هانول بهت یاد داده نه؟
•یاااا
_پس هانول یاد داده.
فلش بک به کمپانی
_ممنون سوجون.
•مراقب باش به خودتم فشار نیار.
_قول نمیدم.
وقتی رفتم بالا دوباره به گوشیم پیام اومد. اینبار چجوری میخواد تهدیدم کنه. چندتا عکس بود. عکسای خودم بودن از تو کمپانی و جلوی خونه. یه نفر داره تعقیبم میکنه. برگشتم دور و بر رو نگا انداختم. کسی نبود ولی اون عکسا از همین الان بود. زیرش نوشته بود
{منو دست کم نگیر}
عوضی آشغال. اون روزی که پشت میله های زندان دیدمت بهت میگم که کی کی رو درس کم گرفته. گوشیم رو خاموش کردم و رفتم تو اتاق تمرین.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
اون عکس...اون عکس. جیغ زدمو گوشی رو انداختم زمین.
•چیشده؟ حالت خوب نیست؟
_خا...خانوم جو...خانوم جو....
خیلی ترسیده بودم. قلبم داشت از تو سینم درمیوند. سوجون گوشی رو برداشت و اونم با عکسی که دید شوکه شد و سریع گوشی رو خاموش کرد. عکس خانوم جو بود که تقریبا تیکه تیکه شده بود. دستام داشت میلرزید. اون عوضی یه ذره انسانیت تو وجودش نداره.
•ا.ت آروم باش. اون دیگه مرده. به خودت مسلط باش اتفاقی نمی افته.
_اگه...اگه اتفاقی...اتفاقی بره شماها بیوفته من چیکار کنم؟(با بغض)
سوجون آروم منو کشید سمت خودش.
_هییشش. هیچی نمیشه. بهت قول میدم که هیچ آسیبی به ما نمیرسه.
فردا
بیدار که شدم دیدم سوجون پایین داره صبحونه درست میکنه.
•صبح بخیر خوابالو. صبحونه نمیخوری؟
_ممنون.
•امروز خودم میرسونمت کمپانی.
•تو از کی تاحالا انقدر آشپزیت خوب شده؟
•خوب بود تو خبر نداشتی
_آی آی آی پسر شیطون. ببینم...هانول بهت یاد داده نه؟
•یاااا
_پس هانول یاد داده.
فلش بک به کمپانی
_ممنون سوجون.
•مراقب باش به خودتم فشار نیار.
_قول نمیدم.
وقتی رفتم بالا دوباره به گوشیم پیام اومد. اینبار چجوری میخواد تهدیدم کنه. چندتا عکس بود. عکسای خودم بودن از تو کمپانی و جلوی خونه. یه نفر داره تعقیبم میکنه. برگشتم دور و بر رو نگا انداختم. کسی نبود ولی اون عکسا از همین الان بود. زیرش نوشته بود
{منو دست کم نگیر}
عوضی آشغال. اون روزی که پشت میله های زندان دیدمت بهت میگم که کی کی رو درس کم گرفته. گوشیم رو خاموش کردم و رفتم تو اتاق تمرین.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
۴.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.