فیک:باند مافیا
فیک:باند مافیا
پارت دو
یونگی:خوبه... خیلی وقت بود دلم برا اون عوضیا تنگ شده بود.... دلم هیجان میخواست( نیشخند)
جونگ کوک:ا.ت ... جیسو و لیسا.. ازونجایی که باید هرچی سریعتر دست به کار بشیم
5 صب بیدار میشین وسایلارو اماده میکنین بقیه رو هم بیدار میکنین
رزی... تو در موردشون تحقیق کن
هوسوکا... توهم هکشون کن
ا. ت:باشه
رزی و جیسو:خیله خب
هوپی:اوکی
لیسا:اوهوم
فردا 5 صب:
از خواب بیدار شدم لیسا و جیسو رو بیدار کردم
تفنگا رو گذاشتم تو ساک دو سه تا شلاق و یدونه کمر بند 5 تا چاقو و...
جیسو گفت:
جیسو:الان بیدارشون کنیم
ا. ت:ساعت چنده ؟
جیسو به ساعت نگاه کرد
جیسو:5:58 دیقه
لیسا:اره دیگه بریم تا ساعت شیش نشده بریم باز کوک عصبی میشه
ا. ت:واقعا یبار نشد با ملایمت جواب بده
جیسو:فکر میکردم ازش خوشت بیاد!
ا. ت:کی؟ جونگ کوک؟ خب.... اره ولی..
لیسا:صب کن ببینم واقعا ازش خوشت میاد؟
ا. ت:هنوز مطمئن نیستم
جیسو:بهش اعتراف کن...
ا. ت:چرا؟
جیسو:چند روز پیش شنیدم جونگ کوک با جیمین ته داشت حرف میزد... گفت که از تو خوشش اومده گفت دختر عاقل و جدی و راستش یکم تایپ منه
ا. ت:من... تایپشم؟ مننن تایپ مورد علاقششممم؟؟
لیسا:اره احتمالا... اوه بچه ها برین بقیه رو بیدار کنین
رفتیم همرو بیدار کردیم
همه بجز جونگ کوک
جیسو گفت برم من بیدارش کنم
ا. ت:واقعا لازمه؟ اخه من؟
نامجون:ا.ت... هممون میدونیم شما دوتا از هم خوشتون میاد
ا. ت:واقعا؟؟.... اههه خجالت اوره
جنی:دیگه برو
ا. ت:باشه
رفتم در زدم
جواب نداد در اتاقو اروم باز کردم
فاااک. بالاتنه ی لختش
به بدنم لرز بدی انداخته بود از استرس زبونم گرفته بود
ا. ت:ج.. جو.... ج...جونگ... کوک...بی.. دار ش... شوو
بیدار نشد خب معلومه بیدار نمیشه انقد که من اروم حرف میزنم
رفتم نزدیکش
گلومو صاف کردم
ا. ت:جونگکوکااا... پاشو باید بریم
جواب نداد
سعی کردم به بالاتنه ی بی نقصش نگاه نکنم
ولی انگار چشام مال خودم نبودن
نگاهم به.. سکس پک که نه.. هشت پکاش افتاد( جووونن😂)
یهو صدای بَمی به گوشم خورد ( واقعا به گوشش نخورد که یعنی شنید😐)
جونگ کوک:به چی زل زدی؟
ا. ت:من... من..
خواستم برم
پاهام سست شده بود نمیدونستم چیکار کنم
فقط میخواستم ازاون موقعیت خلاص شم
خواستم برم سمت در که
دستمو گرفت و انداخت تو بغل خودش
ا. ت:ک.. کوک نکن
کوک:تکون نخور... به حرف رییست گوش کن
بهش نگاه کردم
صورت بی نقصش
لباش و پیرسینگاش... فرم دماغش چشاش تیله ایش موهای نرمش.. هم چیزم بود
فک کنم.. واقعا عاشقش شدم
فاصلمون خیلی کم بود
به لباش نگاه کردم
و...
تا پارت بای بای ماچ بهتون موچ موچ موچ
پارت دو
یونگی:خوبه... خیلی وقت بود دلم برا اون عوضیا تنگ شده بود.... دلم هیجان میخواست( نیشخند)
جونگ کوک:ا.ت ... جیسو و لیسا.. ازونجایی که باید هرچی سریعتر دست به کار بشیم
5 صب بیدار میشین وسایلارو اماده میکنین بقیه رو هم بیدار میکنین
رزی... تو در موردشون تحقیق کن
هوسوکا... توهم هکشون کن
ا. ت:باشه
رزی و جیسو:خیله خب
هوپی:اوکی
لیسا:اوهوم
فردا 5 صب:
از خواب بیدار شدم لیسا و جیسو رو بیدار کردم
تفنگا رو گذاشتم تو ساک دو سه تا شلاق و یدونه کمر بند 5 تا چاقو و...
جیسو گفت:
جیسو:الان بیدارشون کنیم
ا. ت:ساعت چنده ؟
جیسو به ساعت نگاه کرد
جیسو:5:58 دیقه
لیسا:اره دیگه بریم تا ساعت شیش نشده بریم باز کوک عصبی میشه
ا. ت:واقعا یبار نشد با ملایمت جواب بده
جیسو:فکر میکردم ازش خوشت بیاد!
ا. ت:کی؟ جونگ کوک؟ خب.... اره ولی..
لیسا:صب کن ببینم واقعا ازش خوشت میاد؟
ا. ت:هنوز مطمئن نیستم
جیسو:بهش اعتراف کن...
ا. ت:چرا؟
جیسو:چند روز پیش شنیدم جونگ کوک با جیمین ته داشت حرف میزد... گفت که از تو خوشش اومده گفت دختر عاقل و جدی و راستش یکم تایپ منه
ا. ت:من... تایپشم؟ مننن تایپ مورد علاقششممم؟؟
لیسا:اره احتمالا... اوه بچه ها برین بقیه رو بیدار کنین
رفتیم همرو بیدار کردیم
همه بجز جونگ کوک
جیسو گفت برم من بیدارش کنم
ا. ت:واقعا لازمه؟ اخه من؟
نامجون:ا.ت... هممون میدونیم شما دوتا از هم خوشتون میاد
ا. ت:واقعا؟؟.... اههه خجالت اوره
جنی:دیگه برو
ا. ت:باشه
رفتم در زدم
جواب نداد در اتاقو اروم باز کردم
فاااک. بالاتنه ی لختش
به بدنم لرز بدی انداخته بود از استرس زبونم گرفته بود
ا. ت:ج.. جو.... ج...جونگ... کوک...بی.. دار ش... شوو
بیدار نشد خب معلومه بیدار نمیشه انقد که من اروم حرف میزنم
رفتم نزدیکش
گلومو صاف کردم
ا. ت:جونگکوکااا... پاشو باید بریم
جواب نداد
سعی کردم به بالاتنه ی بی نقصش نگاه نکنم
ولی انگار چشام مال خودم نبودن
نگاهم به.. سکس پک که نه.. هشت پکاش افتاد( جووونن😂)
یهو صدای بَمی به گوشم خورد ( واقعا به گوشش نخورد که یعنی شنید😐)
جونگ کوک:به چی زل زدی؟
ا. ت:من... من..
خواستم برم
پاهام سست شده بود نمیدونستم چیکار کنم
فقط میخواستم ازاون موقعیت خلاص شم
خواستم برم سمت در که
دستمو گرفت و انداخت تو بغل خودش
ا. ت:ک.. کوک نکن
کوک:تکون نخور... به حرف رییست گوش کن
بهش نگاه کردم
صورت بی نقصش
لباش و پیرسینگاش... فرم دماغش چشاش تیله ایش موهای نرمش.. هم چیزم بود
فک کنم.. واقعا عاشقش شدم
فاصلمون خیلی کم بود
به لباش نگاه کردم
و...
تا پارت بای بای ماچ بهتون موچ موچ موچ
۶.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳