نقآب دآر
•بـیـسـتودو•
مین:وای تورو جدتون این رفتار های مسخره رو برای چند لحظه بزارید کنار!نه به وقت هایی که توی دفتر میشید دوتا ددی فاکر و کارتون و با ویسکی و اینا میگذرونید نه به الان که شدید دوتا بچه کوچولو که فقط به فکر بحث و دعوایید!بچه های دو ساله ی این روزا عقلشون از شمایی که دیگه سنتون شیش رقمی شده بیشتره!(تقریبا این رو با ولوم بالا گفت)
کیم:اینو به آقای جئون بگید لطفا،چند لحظه دیگه میرسم دفتر(منتظر حرف های آقای مین و یا جئون نموند و تلفنم رو قطع کرد و ظربه ای کوتاه به کف آسانسور زد و تلفنش رو توی جیبش گذاشت)
(این روز ها نقاب دار خودش و بیشتر نشون میده...دلیلش چیه؟نکنه کار من دیگه تموم شدست؟...اوه شت...بیا صبر کنیم کیم...بیا زود نتیجه نگیریم...نکنه واقعا نقاب دار دوست دختر جئون عه؟!اصلا...نکنه نقاب دار یکی بین ماهاست؟...من که نمیتونم باشم...جئون...مین...جانگ...لی...هوم...جئون و اولین باری که دیدم راهزن ها همه چیزش و برده بودن و حتی من و هم با راهزن اشتباه گرفت و به پام افتاد که جونش رو ببخشم و کاری باهاش نداشته باشم و مرده و نقاب دار زن...مین رو...وسط جنگ دیدم اونم که چون همه چیز خر تو خر بود نزدیک بود شمشیرش و بکنه تو حلقم و اینکه مرده و نقاب دار زن...عیش...لی...اون و توی تئاتر دیدم اما...نمیدونم...یچیزیش...مشکوکم میکنه و زن هم هست...اما جانگ نه...جانگ و به واسطه ی لی دیدم و مرد عه و نقاب دار زن پس بهش مشکوک نیستم...پس لی...اون...میتونه نقاب دار باشه اما...چطور میتونه هم بیمارستان باشه و هم دفتر من؟...هوم...باید کمی بیشتر در این باره فکر کنم...)
(چند لحظه چشم هام رو بستم و وقتی چشم هام رو باز کردم متوجه شدم در آهنی آسانسور باز شده،به آرومی به سمت بیرون آسانسور قدم برداشتم و وقتی از آسانسور خارج شدم کسی دکمه ی آسانسور رو زد و آسانسور به طبقه ی بالا رفت،اهمیتی ندادم و به سمت در خروجی بیمارستان حرکت کردم و به آرومی در شیشه ای رو به بیرون فشار دادم و از بیمارستان خارج شدم،به نمای بیرون بیمارستان نگاهی کردم و بعد چرخیدم و به سمت اون طرف خیابون قدم برداشتم،نه ماشینی میومد و نه ماشینی میرفت بخواطر همین عجله ای نکردم و قدم های بلند اما آرومی میذاشتم،وقتی به ماشین رسیدم قفل ماشین رو باز کردم و بعد سوار ماشین شدم و کمی بدنم رو روی صندلی راحت گذاشتم و خیلی بدنم رو روی صندلی سفت و محکم نگه نداشتم و بعد از چندین ثانیه ماشین رو روشن کردم و پام رو روی گاز گذاشتم و به سمت دفتر حرکت کردم)
مین:وای تورو جدتون این رفتار های مسخره رو برای چند لحظه بزارید کنار!نه به وقت هایی که توی دفتر میشید دوتا ددی فاکر و کارتون و با ویسکی و اینا میگذرونید نه به الان که شدید دوتا بچه کوچولو که فقط به فکر بحث و دعوایید!بچه های دو ساله ی این روزا عقلشون از شمایی که دیگه سنتون شیش رقمی شده بیشتره!(تقریبا این رو با ولوم بالا گفت)
کیم:اینو به آقای جئون بگید لطفا،چند لحظه دیگه میرسم دفتر(منتظر حرف های آقای مین و یا جئون نموند و تلفنم رو قطع کرد و ظربه ای کوتاه به کف آسانسور زد و تلفنش رو توی جیبش گذاشت)
(این روز ها نقاب دار خودش و بیشتر نشون میده...دلیلش چیه؟نکنه کار من دیگه تموم شدست؟...اوه شت...بیا صبر کنیم کیم...بیا زود نتیجه نگیریم...نکنه واقعا نقاب دار دوست دختر جئون عه؟!اصلا...نکنه نقاب دار یکی بین ماهاست؟...من که نمیتونم باشم...جئون...مین...جانگ...لی...هوم...جئون و اولین باری که دیدم راهزن ها همه چیزش و برده بودن و حتی من و هم با راهزن اشتباه گرفت و به پام افتاد که جونش رو ببخشم و کاری باهاش نداشته باشم و مرده و نقاب دار زن...مین رو...وسط جنگ دیدم اونم که چون همه چیز خر تو خر بود نزدیک بود شمشیرش و بکنه تو حلقم و اینکه مرده و نقاب دار زن...عیش...لی...اون و توی تئاتر دیدم اما...نمیدونم...یچیزیش...مشکوکم میکنه و زن هم هست...اما جانگ نه...جانگ و به واسطه ی لی دیدم و مرد عه و نقاب دار زن پس بهش مشکوک نیستم...پس لی...اون...میتونه نقاب دار باشه اما...چطور میتونه هم بیمارستان باشه و هم دفتر من؟...هوم...باید کمی بیشتر در این باره فکر کنم...)
(چند لحظه چشم هام رو بستم و وقتی چشم هام رو باز کردم متوجه شدم در آهنی آسانسور باز شده،به آرومی به سمت بیرون آسانسور قدم برداشتم و وقتی از آسانسور خارج شدم کسی دکمه ی آسانسور رو زد و آسانسور به طبقه ی بالا رفت،اهمیتی ندادم و به سمت در خروجی بیمارستان حرکت کردم و به آرومی در شیشه ای رو به بیرون فشار دادم و از بیمارستان خارج شدم،به نمای بیرون بیمارستان نگاهی کردم و بعد چرخیدم و به سمت اون طرف خیابون قدم برداشتم،نه ماشینی میومد و نه ماشینی میرفت بخواطر همین عجله ای نکردم و قدم های بلند اما آرومی میذاشتم،وقتی به ماشین رسیدم قفل ماشین رو باز کردم و بعد سوار ماشین شدم و کمی بدنم رو روی صندلی راحت گذاشتم و خیلی بدنم رو روی صندلی سفت و محکم نگه نداشتم و بعد از چندین ثانیه ماشین رو روشن کردم و پام رو روی گاز گذاشتم و به سمت دفتر حرکت کردم)
۵.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.