رمان : ایدل مافیا
رمان : ایدل مافیا
پارت ۱
از زبون ات
سلام من ات هستم چهارده سالمه عاشق خوانندگی هستم پدرمم بخاطر اینکه من به آرزوم برسم به رئیس کمپانی هایپ پول داد تا منو بدون هیچ چیزی قبول کنن اما اعضای گروه از من اصلاً خوششون نمیاد به خصوص جونگ کوک اون از من به شدن بدش میاد و لقب های مختلفی روم میزاره بعضی وقتا در حدی اذیتم میکنه که دوست دارم بزنم زیر گریه ولی جیهوپ اون خیلی مهربونه اون همیشه مراقبمه
؟: اوی بلند شو وقت تمرینه
حتی کارکنای اینجا هم منو دوست ندارن
ات:الان میام
وسطای تمرین رقص بودیم هرکاری میکردم یه تیکه رو نمیتونستم یاد بگیرم
جین:خب درست برو دیگه ما که بیکار نیستیم یه دنسو سی بار بریم تا تو یاد بگیری
ات:ب..بخشید این دفعه رو درست میرم
یه دور دیگه رفتیم دوباره اشتباه رفتم که همه برگشتن بهم
جیهوپ:بچه ها من باهاش تمرین میکنم اشکالی نداره که
تهیونگ:تا کی میخوای باهاش تمرین کنی؟ات نه صداش خوبه نه دنسش فقط با پول تونسته بیاد اینجا اگه تو گروه ما باشه ما تو کوچه هم نمیتونیم اجرا کنیم
جیمین:منم با تهیونگ موافقم ات تا کی میخوای با پول بیای بالا یکم هم به خودت زحمت بده یه کاری یاد بگیر اگه قراره اینطوری پیش بری همون بهتر که از گروه بری
جیهوپ:بچه ها این چ....
نزاشتم جیهوپ ادامه ی حرفشو بزنه
ات:باشه من از گروه میرم شاید واقعاً به درد این کار نمیخورم
سریع از اتاق دنس اومدم بیرون چمدونم و جمع کردمو از کمپانی زدم بیرون الان کجا برم؟بابامم که رفته آمریکا فقط خونه عمو میتونم برم
رفتم خونه عمو زنگو زدم که زن عموم درو باز کرد
زن عمو: سلام عزیزم تو اینجا چیکار میکنی؟چرا چشات قرمزه ؟گریه کردی؟
دیگه نتونستم بغضمو نگه دارمو همونجا زدم زیر گریه که زن عموم بغلم کردو بردم داخل
زن عمو:نمیخوای بگی چیشده؟
ات: اعضای گروه از من خوششون نمیاد میگن من بی استعدادم(گریه)
زن عمو:کی به خودش اجازه داده این حرفو بزنه جونگ کوک چیزی گفته؟
ات :نه جونگ کوک نه بقیه
زن عمو: تو به این خوبی صدات مثل فرشته هاست الانم گریه نکن چشمای خوشگلت درد میگیره
ات: سوجین کجاست ؟
زن عمو :سوجین هم سر تمریناشه اون کمپانی که اون توشه خیلی سختگیرن ولی ات اگه جونگ کوک چیزی گفته بهم بگو تا به حسابش برسم
ات:نه زن عمو جونگ کوک خیلی خوبه
زن عمو:راستی بابات هفتهی دیگه میاد تا اون موقع میتونی تو اتاق سوجین بمونی اون فعلا نمیاد خونه
ات:مرسی زن عمو
زن عمو:خواهش میکنم عزیزم کاری نکردم که
رفتم تو اتاق و لباسام و عوض کردم که زن عمو اومد داخل
زن عمو:عزیزم باباته
تلفنو از زن عمو گرفتم
ات:الو سلام بابا
بابا:سلام عزیزم خوبی؟
ات:مرسی شما خوبید؟
پارت ۱
از زبون ات
سلام من ات هستم چهارده سالمه عاشق خوانندگی هستم پدرمم بخاطر اینکه من به آرزوم برسم به رئیس کمپانی هایپ پول داد تا منو بدون هیچ چیزی قبول کنن اما اعضای گروه از من اصلاً خوششون نمیاد به خصوص جونگ کوک اون از من به شدن بدش میاد و لقب های مختلفی روم میزاره بعضی وقتا در حدی اذیتم میکنه که دوست دارم بزنم زیر گریه ولی جیهوپ اون خیلی مهربونه اون همیشه مراقبمه
؟: اوی بلند شو وقت تمرینه
حتی کارکنای اینجا هم منو دوست ندارن
ات:الان میام
وسطای تمرین رقص بودیم هرکاری میکردم یه تیکه رو نمیتونستم یاد بگیرم
جین:خب درست برو دیگه ما که بیکار نیستیم یه دنسو سی بار بریم تا تو یاد بگیری
ات:ب..بخشید این دفعه رو درست میرم
یه دور دیگه رفتیم دوباره اشتباه رفتم که همه برگشتن بهم
جیهوپ:بچه ها من باهاش تمرین میکنم اشکالی نداره که
تهیونگ:تا کی میخوای باهاش تمرین کنی؟ات نه صداش خوبه نه دنسش فقط با پول تونسته بیاد اینجا اگه تو گروه ما باشه ما تو کوچه هم نمیتونیم اجرا کنیم
جیمین:منم با تهیونگ موافقم ات تا کی میخوای با پول بیای بالا یکم هم به خودت زحمت بده یه کاری یاد بگیر اگه قراره اینطوری پیش بری همون بهتر که از گروه بری
جیهوپ:بچه ها این چ....
نزاشتم جیهوپ ادامه ی حرفشو بزنه
ات:باشه من از گروه میرم شاید واقعاً به درد این کار نمیخورم
سریع از اتاق دنس اومدم بیرون چمدونم و جمع کردمو از کمپانی زدم بیرون الان کجا برم؟بابامم که رفته آمریکا فقط خونه عمو میتونم برم
رفتم خونه عمو زنگو زدم که زن عموم درو باز کرد
زن عمو: سلام عزیزم تو اینجا چیکار میکنی؟چرا چشات قرمزه ؟گریه کردی؟
دیگه نتونستم بغضمو نگه دارمو همونجا زدم زیر گریه که زن عموم بغلم کردو بردم داخل
زن عمو:نمیخوای بگی چیشده؟
ات: اعضای گروه از من خوششون نمیاد میگن من بی استعدادم(گریه)
زن عمو:کی به خودش اجازه داده این حرفو بزنه جونگ کوک چیزی گفته؟
ات :نه جونگ کوک نه بقیه
زن عمو: تو به این خوبی صدات مثل فرشته هاست الانم گریه نکن چشمای خوشگلت درد میگیره
ات: سوجین کجاست ؟
زن عمو :سوجین هم سر تمریناشه اون کمپانی که اون توشه خیلی سختگیرن ولی ات اگه جونگ کوک چیزی گفته بهم بگو تا به حسابش برسم
ات:نه زن عمو جونگ کوک خیلی خوبه
زن عمو:راستی بابات هفتهی دیگه میاد تا اون موقع میتونی تو اتاق سوجین بمونی اون فعلا نمیاد خونه
ات:مرسی زن عمو
زن عمو:خواهش میکنم عزیزم کاری نکردم که
رفتم تو اتاق و لباسام و عوض کردم که زن عمو اومد داخل
زن عمو:عزیزم باباته
تلفنو از زن عمو گرفتم
ات:الو سلام بابا
بابا:سلام عزیزم خوبی؟
ات:مرسی شما خوبید؟
۷.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.