رمان :ایدل مافیا
رمان :ایدل مافیا
پارت۲
بابا:مرسی عزیزم شنیدم از گروه اومدی بیرون خوب کردی لیاقتت اون کمپانی نبود برات بلیط گرفتم بیای آمریکا
ات:آمریکا چیکار کنم ؟
بابا:هم میتونی شغل منو و هم خوانندگیتو ادامه بدی
ات:اما من نمیخوام مافیا بشم من خون میبینم حالم بد میشه
بابا: میای یاد میگیری دیگه
ات:باشه
بابا:پس منتظرم خداحافظ
ات: خداحافظ
زن عمو : حرفات تموم شد؟
ات:بله
زن عمو:منم قراره با عموت بیایم
ات:کی قراره بریم؟
زن عمو:فردا
از زبون جیهوپ
جیهوپ:چرا اینطوری کردین ؟
جونگ کوک :حقشه دختره ی لوس
شوگا:ولش کنین بیاین ادامه ی تمرینو بریم
تمرینمون که تموم شد رفتیم سمت خوابگاه رفتم تو اتاق ات که دیدم وسایلش نیست
جیهوپ:بچه ها ات رفته
همه:چی!
جیهوپ:وسایلاش هیچ کدوم نیستن
جونگ کوک:یه لحظه الو ...سلام مامان خوبی؟....کی ...چرا انقدر یهویی؟....ات هم هست ؟...باشه خداحافظ ات قراره بره آمریکا
نامجون:آمریکا براچی ؟
جونگ کوک: میخواد بره پیش عموم دیگه همون باباش من خستم میرم بخوابم شب بخیر
همه:شب بخیر
از زبون جونگ کوک
آخی بلاخره رفت خدایی خیلی دختره سریشی یه ازش بدم میاد نمیدونم براچی مامانم انقدر باهاش خوبه اون بدون پولای باباش هیچی نیست
تهیونگ:جونگ کوک
جونگ کوک:بله
تهیونگ:به نظرت با ات بد حرف نزدیم؟دلم به حالش سوخت
جونگ کوک: اون الکی قبول شده بود یه دنس ساده رو نمیتونست بره بعد میخواست ایدل بشه
تهیونگ: اوف نمیدونم
جونگ کوک: میای بخوابیم؟
تهیونگ: نه تو بخوای من درس دارم
جونگ کوک:باشه
دو هفته ی بعد
وسط تمرین بودیم که گوشیم زنگ خورد عموم بود
جونگ کوک:الو سلام عمو
عمو:سلام عزیزم خوبی؟ مامان و بابات اومدن ؟
جونگ کوک: ممنون خوبم نه نیومدن چیزی شده؟
عمو: خبر رسیده هواپیماشون سقوط کرده
جونگ کوک:چی؟ عمو چی داری میگی؟
عمو:هنوز مطمعن که نیستم شنیدم خودمم بلیط گرفتم نیم ساعت دیگه پروازمه خبری گیر آوردم بهت زنگ میزنم میگم
جونگ کوک:ب..باشه خداحافظ (بغض)
عمو: خداحافظ
جیهوپ:جونگ کوک چیزی شده؟
دیگه نتونستم بغضمو نگه دارمو زدم زیر گریه
پارت۲
بابا:مرسی عزیزم شنیدم از گروه اومدی بیرون خوب کردی لیاقتت اون کمپانی نبود برات بلیط گرفتم بیای آمریکا
ات:آمریکا چیکار کنم ؟
بابا:هم میتونی شغل منو و هم خوانندگیتو ادامه بدی
ات:اما من نمیخوام مافیا بشم من خون میبینم حالم بد میشه
بابا: میای یاد میگیری دیگه
ات:باشه
بابا:پس منتظرم خداحافظ
ات: خداحافظ
زن عمو : حرفات تموم شد؟
ات:بله
زن عمو:منم قراره با عموت بیایم
ات:کی قراره بریم؟
زن عمو:فردا
از زبون جیهوپ
جیهوپ:چرا اینطوری کردین ؟
جونگ کوک :حقشه دختره ی لوس
شوگا:ولش کنین بیاین ادامه ی تمرینو بریم
تمرینمون که تموم شد رفتیم سمت خوابگاه رفتم تو اتاق ات که دیدم وسایلش نیست
جیهوپ:بچه ها ات رفته
همه:چی!
جیهوپ:وسایلاش هیچ کدوم نیستن
جونگ کوک:یه لحظه الو ...سلام مامان خوبی؟....کی ...چرا انقدر یهویی؟....ات هم هست ؟...باشه خداحافظ ات قراره بره آمریکا
نامجون:آمریکا براچی ؟
جونگ کوک: میخواد بره پیش عموم دیگه همون باباش من خستم میرم بخوابم شب بخیر
همه:شب بخیر
از زبون جونگ کوک
آخی بلاخره رفت خدایی خیلی دختره سریشی یه ازش بدم میاد نمیدونم براچی مامانم انقدر باهاش خوبه اون بدون پولای باباش هیچی نیست
تهیونگ:جونگ کوک
جونگ کوک:بله
تهیونگ:به نظرت با ات بد حرف نزدیم؟دلم به حالش سوخت
جونگ کوک: اون الکی قبول شده بود یه دنس ساده رو نمیتونست بره بعد میخواست ایدل بشه
تهیونگ: اوف نمیدونم
جونگ کوک: میای بخوابیم؟
تهیونگ: نه تو بخوای من درس دارم
جونگ کوک:باشه
دو هفته ی بعد
وسط تمرین بودیم که گوشیم زنگ خورد عموم بود
جونگ کوک:الو سلام عمو
عمو:سلام عزیزم خوبی؟ مامان و بابات اومدن ؟
جونگ کوک: ممنون خوبم نه نیومدن چیزی شده؟
عمو: خبر رسیده هواپیماشون سقوط کرده
جونگ کوک:چی؟ عمو چی داری میگی؟
عمو:هنوز مطمعن که نیستم شنیدم خودمم بلیط گرفتم نیم ساعت دیگه پروازمه خبری گیر آوردم بهت زنگ میزنم میگم
جونگ کوک:ب..باشه خداحافظ (بغض)
عمو: خداحافظ
جیهوپ:جونگ کوک چیزی شده؟
دیگه نتونستم بغضمو نگه دارمو زدم زیر گریه
۷.۹k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.