رمان•|من شیطان و توفرشته|•
رمان•|منشیطان و توفرشته|•
#Part_۱۶
✨💜☁️🪐
که دستمو رو در انداختم،دیدم در قفله
عوضی آشغال فکر همه چی رو کرده که بی حوصله کیفمو انداختم رو مبل و رفتم لباسام رو عوض کرده
ویو رادین::
مطمئن بودم دیگه از خونه فرار نمیکنه یک روز تو راه بودم بالاخره رسیدم
به طرف آدرسی رفتم که ماهرو داده بود
عجب ویلایی بود پسرع(آرتام)خر پول بود در بیرونی ویلا باز بود انگار فرار کرده بودن
با اینکه میدونستم مافیا(قاتل دایان)کیه ولی بازم میخواستم آروم آروم ماهرو بفهمه
تفلی دخترع این روزا اونقد درد کشیده بود
داخل رفتم در قفل بود رفتم عقب نگاهی انداختم در بالکن باز بود به سختی رفتم رو بالکن و از بالکن وارد اتاقی شدم که پر خون بود
فک کنم اتاق دایان بود
از پله ها پایین رفتم
جز خون چیزی نبود همین طور که این طرف و اون طرف رو میگشتم یه چاقو کنار پله ها دیدم
برداشتم و گذاشتم تو دستمال
کنار آشپزخونه یه اتاق قفل شده بود قفل و شکستم و واردش شدم
داخل اتاق پر سلاح و تفنگ و چاقو بود نمیتونستم اونارو ببرم پس یه عکس گرفتم
ویو ماهرو:
|•|•••دوروزبعد
دوروز همینطوری تو خونه تنها بودم
رو مبل نشسته بودم و پاهام رو بغل کرده بودم که رادین مث جن پرید تو خونه
+مدرک پیدا کردی
_مدرک اونم چه مدرکی
+بده زود باش
_بع شرطی که بغلم کنی
مات نگاش کردم فقط یه بغل بود بلند شدم و دویدم تو بغلش
+بیا بغلت کردم نمیدی
_یه کار دیگه هم بکن بعد
+چه کاری
_...
ببخشید چن روز نبودم سعی میکنم بیشتر فعالیت کنم
#Part_۱۶
✨💜☁️🪐
که دستمو رو در انداختم،دیدم در قفله
عوضی آشغال فکر همه چی رو کرده که بی حوصله کیفمو انداختم رو مبل و رفتم لباسام رو عوض کرده
ویو رادین::
مطمئن بودم دیگه از خونه فرار نمیکنه یک روز تو راه بودم بالاخره رسیدم
به طرف آدرسی رفتم که ماهرو داده بود
عجب ویلایی بود پسرع(آرتام)خر پول بود در بیرونی ویلا باز بود انگار فرار کرده بودن
با اینکه میدونستم مافیا(قاتل دایان)کیه ولی بازم میخواستم آروم آروم ماهرو بفهمه
تفلی دخترع این روزا اونقد درد کشیده بود
داخل رفتم در قفل بود رفتم عقب نگاهی انداختم در بالکن باز بود به سختی رفتم رو بالکن و از بالکن وارد اتاقی شدم که پر خون بود
فک کنم اتاق دایان بود
از پله ها پایین رفتم
جز خون چیزی نبود همین طور که این طرف و اون طرف رو میگشتم یه چاقو کنار پله ها دیدم
برداشتم و گذاشتم تو دستمال
کنار آشپزخونه یه اتاق قفل شده بود قفل و شکستم و واردش شدم
داخل اتاق پر سلاح و تفنگ و چاقو بود نمیتونستم اونارو ببرم پس یه عکس گرفتم
ویو ماهرو:
|•|•••دوروزبعد
دوروز همینطوری تو خونه تنها بودم
رو مبل نشسته بودم و پاهام رو بغل کرده بودم که رادین مث جن پرید تو خونه
+مدرک پیدا کردی
_مدرک اونم چه مدرکی
+بده زود باش
_بع شرطی که بغلم کنی
مات نگاش کردم فقط یه بغل بود بلند شدم و دویدم تو بغلش
+بیا بغلت کردم نمیدی
_یه کار دیگه هم بکن بعد
+چه کاری
_...
ببخشید چن روز نبودم سعی میکنم بیشتر فعالیت کنم
۳.۱k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.