Part3
Part3
صبحمو با آلارم گوشی از خواب بیدار شدم مثل همیشه صبح زود بیدار شدم هنو هوا تاریک بود دست و صورتم رو شستم و رفتم صبحانه درست کردم
و یونا رو صدا زدم
صبحانهههه آمادست
*من اومدم صبح بخیر
_ صبح بخیر
زود باش غذاتو بخور بریم مدرسه
چندمین بعد
غذامون رو خوردیم و سوار ماشین شدیم و به سمت مدرسه رفتیم دخترا دم در منتظر ما بودن
_سلام دخترا
همگی: سلام
یونمی: بچه ها نریم امروز بار؟
ماری: شنیدم مافیا ها امروز اونجا جلسه دارن
_جمع کنید کصخل شدین مافیا؟ اونم شما شبیه جکه
*نظرتون چیه بریم؟
جسیکا: من پایم
_نخیر
یجین: ترسو
_ههه ترسو خودتونید به غلت کردن میندازمتون
امشب میریم
یجین: پسسسس بریم
دخترا: اوکی
_ امروزم مدرسه گذشت باید بعد مدرسه یه سری محلوله تحویل بار میدادم
از دخترا خدافظی کردم یونا رو به بچه ها سپردم
شماها برید خرید من کاردارم
دخترا: باشهههه
_ به سمت بار محلوله رفتم
رو به افرادم
امروز چیزی درست انجام نشه
سرتون از تنتون جدا میکنم
این مأموریت خیلی مهمه
بهلخره همه چی درست پیش رفت
داشت شب میشد رفتم سمت خونه 100 تماس بی پاسخ از یونا داشتم تا رسیدم عمارت دخترا پریدن روم
*زودددد اماده شو ساعت 9 باید بریم
_ هنو که زوده
ماری: بجنب لباس شیک بپوش ها
یونمی: اره میخاییم مخ بزنیم
_ اع چندشا رفتم طبقه بالا
رفتم سراغ کمدم یه لباس مشکی به چشم خورد که سمت راستش از پایین تا بالا پاره بود
این خوبه قراره با دشمنام اشنا شم تفنگو بستم سمت چپ پام تا معلوم نباشه موهامو فر کردم و یه رژ جیغ قرمز زدم کفش پاشنه بلنمو پوشیدم ساعت نه شده بود رفتم پایین
*قمر بنی حاشم این اتهههههه
جسیکا: فک کنم روحه
_ اع جمع کنید چندش بازیا رو
یونمی: جدی ات خیلی خوشگلی
ماری: و جذاببببب
یجین: و خفن
_ خودم میدونم
*گگگگگ
_ خیلی خب دوتا ماشین بر میداریم
راننده دوم؟
یجین: منننن
_ نوچ تو دفعه قبل به کشتنمون دادی
جسیکا: من
_ خوبه بریم سوار شدیم و راه افتادیم بار
*وایسین جشن بالماسکس ماسکتون
_من قرمزه میخام
خیلی خب بریم رفتیم داخل بوی الکل و سیگار همه جا رو فرا گرفتع بود
یجین: بچه ها من نمتونم حساسیت دارم تو ماشین میمونم
_ باش مواظب باش
رفتیم داخل و یه جا نشستیم حواسم به همه جا بود مخصوصا دخترا اونا خیلی کصخلن
*مشروب ب. ـ.
_نه
*بزار حرف بزنم
_نهههه
*یهههه چصه
_باش فقط یه چصه من براتون میارم همینطور که داشتم میرفتم مشروب بیارم دو نفر مشکوک بودن داشتن حرف میزدن منم فالگوش وایسادم
# باید جؤن رو امروز با تفنگ بکشیم بندازیم گردن خاندان پارک
~ خخخ به بار حمله میکنیم بعد هیچکسم نمیفهمه
_ سریع رفتم پیش دخترا
صبحمو با آلارم گوشی از خواب بیدار شدم مثل همیشه صبح زود بیدار شدم هنو هوا تاریک بود دست و صورتم رو شستم و رفتم صبحانه درست کردم
و یونا رو صدا زدم
صبحانهههه آمادست
*من اومدم صبح بخیر
_ صبح بخیر
زود باش غذاتو بخور بریم مدرسه
چندمین بعد
غذامون رو خوردیم و سوار ماشین شدیم و به سمت مدرسه رفتیم دخترا دم در منتظر ما بودن
_سلام دخترا
همگی: سلام
یونمی: بچه ها نریم امروز بار؟
ماری: شنیدم مافیا ها امروز اونجا جلسه دارن
_جمع کنید کصخل شدین مافیا؟ اونم شما شبیه جکه
*نظرتون چیه بریم؟
جسیکا: من پایم
_نخیر
یجین: ترسو
_ههه ترسو خودتونید به غلت کردن میندازمتون
امشب میریم
یجین: پسسسس بریم
دخترا: اوکی
_ امروزم مدرسه گذشت باید بعد مدرسه یه سری محلوله تحویل بار میدادم
از دخترا خدافظی کردم یونا رو به بچه ها سپردم
شماها برید خرید من کاردارم
دخترا: باشهههه
_ به سمت بار محلوله رفتم
رو به افرادم
امروز چیزی درست انجام نشه
سرتون از تنتون جدا میکنم
این مأموریت خیلی مهمه
بهلخره همه چی درست پیش رفت
داشت شب میشد رفتم سمت خونه 100 تماس بی پاسخ از یونا داشتم تا رسیدم عمارت دخترا پریدن روم
*زودددد اماده شو ساعت 9 باید بریم
_ هنو که زوده
ماری: بجنب لباس شیک بپوش ها
یونمی: اره میخاییم مخ بزنیم
_ اع چندشا رفتم طبقه بالا
رفتم سراغ کمدم یه لباس مشکی به چشم خورد که سمت راستش از پایین تا بالا پاره بود
این خوبه قراره با دشمنام اشنا شم تفنگو بستم سمت چپ پام تا معلوم نباشه موهامو فر کردم و یه رژ جیغ قرمز زدم کفش پاشنه بلنمو پوشیدم ساعت نه شده بود رفتم پایین
*قمر بنی حاشم این اتهههههه
جسیکا: فک کنم روحه
_ اع جمع کنید چندش بازیا رو
یونمی: جدی ات خیلی خوشگلی
ماری: و جذاببببب
یجین: و خفن
_ خودم میدونم
*گگگگگ
_ خیلی خب دوتا ماشین بر میداریم
راننده دوم؟
یجین: منننن
_ نوچ تو دفعه قبل به کشتنمون دادی
جسیکا: من
_ خوبه بریم سوار شدیم و راه افتادیم بار
*وایسین جشن بالماسکس ماسکتون
_من قرمزه میخام
خیلی خب بریم رفتیم داخل بوی الکل و سیگار همه جا رو فرا گرفتع بود
یجین: بچه ها من نمتونم حساسیت دارم تو ماشین میمونم
_ باش مواظب باش
رفتیم داخل و یه جا نشستیم حواسم به همه جا بود مخصوصا دخترا اونا خیلی کصخلن
*مشروب ب. ـ.
_نه
*بزار حرف بزنم
_نهههه
*یهههه چصه
_باش فقط یه چصه من براتون میارم همینطور که داشتم میرفتم مشروب بیارم دو نفر مشکوک بودن داشتن حرف میزدن منم فالگوش وایسادم
# باید جؤن رو امروز با تفنگ بکشیم بندازیم گردن خاندان پارک
~ خخخ به بار حمله میکنیم بعد هیچکسم نمیفهمه
_ سریع رفتم پیش دخترا
۱.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.